دانلود و خرید کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز
معرفی کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز
کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز مجموعه داستانهای زیبا، جدی، خندهدار و حزنانگیز اوه تیم است که با ترجمهی حسین تهرانی و صدای گرم حسن آزادی میشنوید.
دربارهی کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز
کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز مجموعه شش داستان از اوه تیم، نویسندهی معروف آلمانی است. داستانهای زیبایی که میتوانند شما را بخندانند یا چشمانتان را پر از اشک کنند. اوه تیم با دقت و جزئیات، از زندگی روزمرهی شخصیتها داستانهایش مینویسد. اتفاقاتی که ممکن است در زندگی هرکسی رخ بدهد و ماجراهایی که میتواند احساسات مختلف شما را برانگیزاند. اوه تیم در داستانهای کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز، به ترسیم فضای کشور بعد از جنگ جهانی پرداخته است. او حضور نازیها در آلمان را دستمایه قرار داده تا بتواند به موضوعاتی که ذهنش را درگیر کرده است، بپردازد. مسائلی مانند سقوط ارزشهای اخلاقی، فروپاشی بنیان خانواده و گرفتاریهای انسان جامعه مدرن از موضوعات اصلی داستانهای کتاب نه فردا، نه دیروز و به طور کلی آثار اوه تیم هستند.
کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز نظر دوستداران داستان کوتاه را به خود جلب میکند. اگر به داستانهایی که موضوعات زندگی اجتماعی را به تصویر میکشند، علاقه دارید، کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز را حتما گوش کنید.
دربارهی اوه تیم
اووه تیم ۳۰ مارس ۱۹۴۰ در هامبورگ آلمان متولدشده است. او نویسنده مشهوری است که تاکنون بیش از ۲۰ اثر داستانی و شعر منتشر کردهاست و جوایز بسیاری را هم از آن خود کرده است. برادرش در حالی که تنها ۱۶ سال داشت در یک بیمارستان صحرائی در اوکراین درگذشت و اووه تیم در کتاب مثلاً برادرم که سال ۲۰۰۳ منتشر شد به زندگی خانواده خود اشاره کرد. او در سال ۱۹۶۳ در کالج شهر براونشوایگ دیپلم گرفت و بعد از آن در شهرهای پاریس و مونیخ در رشتههای فلسفه و ادبیات آلمان تحصیل کرد و با درجه دکتری فارغالتحصیل شد. از میان آثار اوه تیم میتوان به نه فردا، نه دیروز، قرمز، دام گستر و راه دور از خانه اشاره کرد. اوه تیم در سال ۱۹۹۸ جایزه ادبی شهر مونیخ و در سال ۲۰۰۹ جایزه ادبی هاینریش بل را از آن خود کرده است.
بخشی از کتاب صوتی نه فردا، نه دیروز
بلافاصله شناختمش. کمی زودتر به گیت فرودگاه کندی رفته بودم، به قسمت سیگاریها، که دیدم این خانمِ هنوز لطیف آن جا نشسته. طبیعتا پیرتر شده بود، ولی بجز این تغییر چندانی نکرده بود، حتی موهایش هنوز همان رنگ درخشان بلوطی را داشت. در حالی که او باید ــ اگر محاسباتم درست بود ــ چهل و شش ساله میبود. شلوار جین پوشیده بود، یک بلوز سفید آستین بلند، روی آن یک تیشرت آستین کوتاه. یک کیف دوربین بزرگ کنار مبل قرار داشت. محو خواندن یک کتاب جیبی آمریکایی بود که عنوانش را نتوانستم تشخیص بدهم و گاه و بیگاه، بدون این که نگاهش را بالا بیاورد، سیگارش را به سمت دهانش میبرد، آهسته سیگار میکشید، بدون حرص و ولع، بیشتر به طور تصادفی، و با وجود این در کارش لذتی نهفته بود. با او فقط یک بار برخورد کرده بودم؛ تقریبا بیست سال پیش، در یک مراسم شام، آن هم عجیب ترین مراسم شامی که تجربه کردهام. او و شوهرش ما را دعوت کرده بودند؛ گیزلا و مرا.
رابطهام با گیزلا یکی از آن آشناییهایی بود که ــ دهه آزاد هفتاد میلادی بود ــ به سرعت پا می گرفت و به همان سرعت هم خاتمه می یافت، آن هم اغلب بدون هیچ مشکلی. گیزلا با رناته دوست بود. قبلاً تعریف رناته، معروف به پرنسی یا پرنسس، را بسیار شنیده بودم. یکی از دوستان آن زمان، لیونِل، که مثل رناته در رشته تاریخ هنر تحصیل می کرد، او را زنی بسیار زیبا ولی تقریبا غیرقابل تحمل توصیف کرده بود. لیونل میگفت: «این خانم همیشه یک کیف پارچهای همراه دارد، داخلش یک بالش است که آن را روی نیمکت دانشگاه و نیز روی صندلی ها و مبلها میگذارد، ولی نه به این دلیل که با ستون فقراتش مشکل دارد، بلکه چون میخواهد کمی بالاتر بنشیند. و اگر با کسی بیرون برود، کیفش را لحظهای به دست او میدهد و بعد هم فراموش میکند آن را پس بگیرد، به نحوی که همیشه یکی مجبور است کیف خانم را برایش حمل کند. شاهزاده خانم و نخودفرنگی. »
زمان
۵ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۲۹۸٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۲۹۸٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد