دانلود و خرید کتاب صوتی کفش فروش پیر (کفش باز)
معرفی کتاب صوتی کفش فروش پیر (کفش باز)
کتاب صوتی کفش فروش پیر (کفش باز) نوشتهٔ فیل نایت و ترجمهٔ حامد رحمانیان و با صدای حسین غلامی است و نشر نوین آن را منتشر کرده است. این کتاب گویا که خاطرات بنیانگذار نایکی است، از بهترین کتابهای کسبوکار سال ۲۰۱۶ و از پرفروشترینهای نیویورک تایمز است.
درباره کتاب صوتی کفش فروش پیر (کفش باز)
در این شرح حال صریح و جذاب، برای اولین بار، بنیانگذار و رئیس هیئتمدیرهٔ شرکت نایکی (تولیدکنندهٔ پوشاک و کفشهای ورزشی) فیل نایت، به روایت سرگذشت محرمانهٔ این شرکت در روزهای اول که تنها یک بنگاه تجاری نوپای کوچک بود و تبدیلشدن آن به یکی از بزرگترین برندهای نمادین، سرنوشتساز و سودآور میپردازد.
فیل نایت جوان، جستوجوگر، تازه فارغالتحصیلشده از دانشکدهٔ کسبوکار، پنجاه دلار از پدرش قرض میگیرد و شرکتی را با یک هدف ساده راهاندازی میکند: واردات کفشهای دوومیدانی با کیفیت و ارزان از ژاپن. نایت با فروش کفشها پشت صندوق عقب ماشین پلیموث ولیانت خود، در همان سال اول یعنی ۱۹۶۳، هشتهزار دلار درآمد کسب کرد.
امروزه، فروش سالانهٔ نایکی بیش از ۳۰ میلیارد دلار است. در این عصرِ بنگاههای تجاری، شرکت نایکی فیل نایت با نظام پولی طلا برابری میکند و آرم این شرکت فراتر از یک لوگو است. این آرم که نماد وقار و بزرگی است، یکی از اندک نمادهایی است که خیلی سریع در گوشه و کنار دنیا شناخته شد.
بیل گیتس دربارهٔ این اثر گفته است:
«یک یادآوری صادقانه و روحانگیز از تصویر واقعی مسیر موفقیت در تجارت. این مسیر، سفری است آشفته، پرمخاطره و نابسامان که مملو از اشتباهات، تلاشهای بیوقفه و فداکاریهاست. در این کتاب، نایت مسیری را میگشاید که مدیران اندکی این کار را میکنند. فکر نمیکنم نایت بخواهد چیزی را به خواننده آموزش دهد. در عوض، او کار بهتری میکند؛ با صادقانهترین حالت داستان خویش را نقل میکند. این داستان، بسیار شگفتانگیز است.»
شنیدن کتاب صوتی کفش فروش پیر (کفش باز) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران نایکی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی کفش فروش پیر (کفش باز)
«پدرم همهٔ همسایهها را به صرف قهوه و کیک و تماشای ویژهٔ «اسلایدهای باک» دعوت کرد. مؤدبانه کنار دستگاه پروژکتور ایستادم. حس تاریکی را درک میکردم و با بی میلی کلید بعدی را میزدم و اهرام ثلاثه و معبد نایک را توضیح میدادم اما من آنجا نبودم؛ من در کنار اهرام بودم، من در معبد نایک بودم. داشتم به کفشهایم فکر میکردم.
با خودم فکر کردم چهار ماه از جلسه با اُنیتسوکا و آشنایی با آن مدیران عامل و جلب نظرشان و چیزهای دیگر گذشته اما هنوز کفشها نرسیدند. نامهای فرستادم. «آقایان محترم، با توجه به جلسهمان در پاییز سال قبل، آیا فرصت کردهاید نمونهها را ارسال کنید...؟» خلاصه چند روزی را استراحت کردم تا بخوابم، لباسهایم را بشورم و با دوستانم باشم.
خیلی فوری از اُنیستوکا جواب آمد. نامه نوشته بود: «کفشها میرسند. فقط چند روز دیگر.»
نامه را به پدرم نشان دادم. جا خورد. او گفت: «فقط چند روز دیگه؟» با خنده گفت: «باک، اون پنجاه دلاره پاک دود شد رفت هوا.»
ظاهر جدید من – موهای بلند، ریشهای شبیه مردان غار نشین – برای مادر و خواهرانم زیاده روی بود. دیدم که خیره شدند به من و اخم کردند. میتوانستم فکرشان را بخوانم: قلندر. بنابراین سر و صورتم را اصلاح کردم. پس از آن رفتم جلوی آیینهٔ کوچک روی میز تحریرم تو اتاق خدمتکار ایستادم و به خودم گفتم: «حالا این تیپ رسمی است. تو برگشتی.»
اما نه، برنگشته بودم. چیزی دربارهٔ من بود که هیچوقت بر نمیگشت.
مادرم قبل از هر کس دیگری متوجه آن شده بود. یک شب سر میز شام او نگاهی عمیق و طولانی به من انداخت: «تو خیلی... دنیایی شدی.»
با خودم فکر کردم دنیایی. عجب!
تا وقتی که کفشها میرسیدند، اگر اصلا کفشها برسند یا نه، باید راهی برای پول در آوردن پیدا میکردم. قبل از سفرم، با دین ویتر مصاحبهای کرده بودم. شاید بتوانم برگردم اونجا. این قضیه را با پدرم که در هال خلوت پای تلویزیون نشسته بود، در میان گذاشتم. روی صندلی راحتیاش کش و قوسی به خودش داد و پیشنهاد داد تا اول با دوست قدیمیاش دان فریزبی، مدیر عامل شرکت برق و قدرت پاسیفیک، حرف بزنم.
آقای فریزبی را میشناختم. توی دانشکده کارآموز تابستانیاش بودم. ازش خوشم میآمد و از این خوشم میآمد که از دانشکدهٔ کسبوکار هاروارد فارغالتحصیل شده بود. وقتی بحث دانشگاه میشد خودم را کمی دست بالا میگرفتم. همچنین از این تعجب میکردم که او، تاحدودی سریع، تبدیل به مدیرعامل شرکتی شده است که سهامش در بورس نیویورک فعالیت دارد.»
زمان
۱۷ ساعت و ۱۵ دقیقه
حجم
۹۴۸٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۷ ساعت و ۱۵ دقیقه
حجم
۹۴۸٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
با سلام و خسته نباشید ... کتاب پر محتوا و روانه.درس های زیادی گرفتم و برام جذاب هستش. صدای گوینده گرم و دلنشینه و صحنه های مختلف رو با استفاده از صدای خودش زیبا و واقعی نمایش میده.با تشکر
کتاب زندگی نامه بنیانگذار نایکی الگویی است برای افرادی درون گرا که ذهنی پر از ایده دارند اما هرگز به سمت عملی کردن آن ها پیش نمی روند. لزوم قرار گرفتن این دسته افراد در کنار افراد برون گرا و
عالی و درجه یک به انضمام تشکر از گوینده
اولاش شاید از گوینده خسته بشین،ولی بعدش عادت میکنین و خیلیم لذت بخش میشه صدا.بعضی جاهاش یهو داستان میپره که مشکل از نسخه ی صوتیشه(مثل جایی که توی سینما با بیل گیتس و وارن بافت داشت حرف میزد یهو داستان
کتاب جذاب و روان هست و حتی صدای یکنواخت گوینده هم از جذابیتش کم نکرده. البته بعد از یه مدت به صدای گوینده هم عادت میکنید و مشکلی نیست. فقط گوینده دائم همینگوی Hemingway رو اشتباه تلفظ میکنه و چون
صدای خوبی داشت دوران قرنطبینرو باهاش گذروندیم😍
تو این کتاب روند رسیدن به اهداف بزرگ و مسیر سختی که تلاش و عشق به کار میتونه اون رو هموار کنه رو باهاش در کنار خالق نایکی زندگی میکنی ،واقعا مالک برند نایکی جناب (فیل نایت) با عشقش به
صدای گوینده اصلا کششی برای دنبال کردن نداره و الان که فصل یک هستم هنوز هیچی متوجه نشدم شاید اگر صدای گوینده کمی جذابتر و بهتر بود بهتر میتونستم تا آخر ادامه بدم
درود بیکران خداوند بر همه...... تا جایی که امکان داره همه ی زندگی نامه ها را بخوانید این هم یکی از اون خوب هاست هر زندگینامه یک کتاب عالی است شادی و سلامتی و روزی فراوان بدرقه راه زندگیتان 💐🙏🏼
انقدر گوینده بیان بد و خسته کننده ای داره اصلا نمیتونم بفهمم موضوع چیه. واقعا خسته کننده و بی کیفیت