
دانلود و خرید کتاب صوتی به یاد او
معرفی کتاب صوتی به یاد او
کتاب صوتی «به یاد او» نوشتهٔ «کالین هوور» با ترجمهٔ «بهاره رستمی» و روایت «مهدی فضلی» و «شهره روحی» توسط نشر چتر فیروزه منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای معاصر قرار میگیرد و داستانی احساسی و پرکشمکش را روایت میکند که حول محور بازگشت، بخشش و تلاش برای بازسازی زندگی پس از یک تراژدی شکل گرفته است. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب به یاد او
«به یاد او» رمانی است که با روایت دو شخصیت اصلی، «کِنا» و «لِجِر»، به بررسی پیامدهای یک حادثهٔ تلخ و تأثیر آن بر زندگی افراد مختلف میپردازد. این کتاب در قالب داستانی عاشقانه و اجتماعی، با زاویهدید متناوب میان شخصیتها، به تدریج لایههای پنهان گذشته و انگیزههای شخصیتها را آشکار میکند. روایت کتاب با نامهنگاریهای کِنا به اسکاتی، معشوق از دسترفتهاش، و همچنین روایتهای روزمرهٔ لجر، مالک یک بار محلی، پیش میرود. ساختار کتاب به گونهای است که هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها روایت میشود و بهتدریج پیوندهای عمیق میان گذشته و حال را روشن میسازد. دغدغههای اصلی کتاب حول موضوعاتی چون گناه، بخشش، تلاش برای جبران گذشته و یافتن امید در دل ناامیدی شکل گرفته است. «کالین هوور» در این رمان، با تمرکز بر جزئیات احساسی و روابط انسانی، تصویری ملموس از دستوپنجه نرمکردن با فقدان و تلاش برای بازسازی هویت فردی ارائه داده است.
خلاصه کتاب به یاد او
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «به یاد او» با بازگشت «کِنا» به شهری آغاز میشود که پنج سال پیش، پس از یک حادثهٔ مرگبار، آن را ترک کرده بود. او بهتازگی از زندان آزاد شده و هدفش تنها یک چیز است: دیدار با دختر کوچکش که پس از حادثه از او جدا شده است. کِنا با گذشتهای سنگین و احساس گناهی عمیق، تلاش میکند زندگیاش را دوباره بسازد و جایگاهی برای خود در شهری پیدا کند که بیشتر ساکنانش او را نمیپذیرند. در سوی دیگر، «لِجِر» که مالک یک بار محلی و دوست صمیمی اسکاتی (معشوق درگذشتهٔ کِنا) است، با زندگی روزمره و مسئولیتهایی که بر دوش دارد، دستوپنجه نرم میکند. آشنایی تصادفی او با کِنا، بدون اینکه ابتدا از هویت واقعی او باخبر باشد، به تدریج به رابطهای پیچیده و پرتنش تبدیل میشود. هر دو شخصیت با زخمهای گذشته و قضاوتهای اطرافیان روبهرو هستند و باید میان احساسات شخصی و مسئولیتهای اجتماعیشان تعادل برقرار کنند. در طول داستان، نامههای کِنا به اسکاتی، خاطرات و احساسات او را به تصویر میکشد و مخاطب را با عمق اندوه و امیدش آشنا میکند. روایت کتاب به کندی رازهای گذشته را آشکار میکند و نشان میدهد که چگونه بخشش، پذیرش و عشق میتواند راهی برای رهایی از گذشته و ساختن آیندهای تازه باشد. داستان تا پایان، مخاطب را میان امید و تردید معلق نگه میدارد و به پیچیدگی روابط انسانی و قدرت بازسازی اشاره دارد.
چرا باید کتاب به یاد او را بشنویم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون گناه، بخشش، بازسازی زندگی پس از بحران و تلاش برای بازپسگرفتن امید، تجربهای عمیق و تأثیرگذار از مواجهه با فقدان و جستوجوی رهایی را ارائه میدهد. روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، مخاطب را به دل زندگی شخصیتهایی میبرد که هر یک با گذشتهای سنگین و آیندهای نامعلوم روبهرو هستند. شنیدن این اثر فرصتی است برای همدلی با کسانی که در حاشیهٔ جامعه قرار گرفتهاند و تلاشی برای درک پیچیدگیهای روابط انسانی.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای عاشقانه و اجتماعی، کسانی که با موضوعات بخشش، بازسازی پس از بحران و روابط خانوادگی درگیر هستند، و افرادی که به دنبال داستانهایی با محوریت امید و رهایی از گذشتهاند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ پذیرش اجتماعی و جبران گذشته را دارند، شنیدن این اثر میتواند الهامبخش باشد.
بخشی از کتاب به یاد او
«صلیب چوبی کوچکی کنار جاده بود که تاریخ مرگش را روی آن صلیب نوشته بودند. اسکاتی اصلاً از این چیزها خوشش نمیآید. شرط میبندم که مادرش صلیب را آنجا گذاشته است. گفتم: «میتونی کنار جاده وایسی؟» رانندهٔ تاکسی از سرعتش کاست و کنار جاده توقف کرد. پیاده شدم و بهسمت همانجایی رفتم که صلیب قرار داشت. صلیب را بهسمت چپ و راست تکان دادم تا خاک اطرافش شل شود و بعد آن را از زمین بیرون کشیدم. یعنی دقیقاً در همین نقطه مرده بود یا وسط جاده؟ در طول تحقیقات مقدماتی به جزئیات ماجرا توجهی نکرده بودم. وقتی شنیدم که بعد از آن اتفاق خودش را چند متری روی زمین کشیده، شروع کردم با خودم زمزمهکردن تا دیگر حرفهای بازپرس را نشنوم. اگر پرونده به دادگاه میرفت، آنجا هم این جزئیات دوباره تکرار میشدند. برای همین جرمم را پذیرفتم. چون واقعاً هم مجرم بودم. شاید با کاری که کردم او را نکشتم، اما قطعاً با سهلانگاریام او را به کشتن دادم. اسکاتی فکر کردم مُردی، ولی مردهها که نمیتوانند خودشان را روی زمین بکشند. صلیب در دست بهسمت تاکسی برگشتم و آن را روی صندلی عقب کنار خودم گذاشتم. منتظر ماندم تا راننده دوباره وارد جاده شود و مسیرش را ادامه بدهد، اما این کار را نکرد. صورتش را در آینهٔ ماشین دیدم که با ابروهایی بالارفته به من خیره شده بود. گفت: «دزدیدن یادبودهای کنار جاده عواقب بدی داره. مطمئنی که میخوای اون رو با خودت بیاری؟» نگاهم را از او دزدیدم و به دروغ گفتم: «آره. خودم اون صلیب رو اونجا گذاشته بودم.» همانطور که وارد جاده میشد، سنگینی نگاهش را حس میکردم که همچنان به من خیره مانده است.»
زمان
۱۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۶۳۹٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۶۳۹٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد