
دانلود و خرید کتاب صوتی عمارت قناس
معرفی کتاب صوتی عمارت قناس
کتاب عمارت قناس نوشتهی آگاتا کریستی با ترجمهی هانیه مهرمطلق و گویندگی رامین سلیمی و گروه گویندگان، یکی از آثار شاخص در ژانر رمانهای پلیسی و جنایی است که توسط انتشارات دیجیتال آوای موج کتاب (نشر صوتی) منتشر شده است. این کتاب صوتی، شنونده را به دنیای پررمزوراز یک خانوادهی انگلیسی میبرد که درگیر ماجرای قتلی پیچیده و پرابهام میشوند. داستان با روایتی جذاب و شخصیتپردازیهای دقیق، فضای معمایی و تعلیقآمیز را بهخوبی به مخاطب منتقل میکند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عمارت قناس
کتاب عمارت قناس اثر آگاتا کریستی، داستانی پلیسی و جنایی را روایت میکند که در بستر یک خانوادهی پرجمعیت و عجیب انگلیسی شکل میگیرد. ماجرا در دوران پس از جنگ جهانی دوم رخ میدهد و محوریت آن، مرگ مشکوک اریستید لئونیدیز، پدرسالار خانواده، است. این مرگ ناگهانی در عمارت تری گیبلز، خانهای قدیمی و کجوکوله، رخ میدهد و خیلی زود مشخص میشود که پای قتل در میان است. شخصیت اصلی داستان، چارلز هیوارد، که پیشتر با سوفیا لئونیدیز آشنا شده، بهواسطهی رابطهی عاطفی با سوفیا و موقعیت شغلی پدرش در اسکاتلندیارد، وارد ماجرای تحقیق دربارهی قتل میشود. ساختار کتاب بر پایهی گفتوگوهای متعدد، بازجوییهای پلیسی و روایتهای متقاطع اعضای خانواده و اطرافیان شکل گرفته است. هر شخصیت با گذشته، انگیزهها و رازهای خاص خود، فضای داستان را پیچیدهتر میکند و شنونده را درگیر لایههای مختلف معما و روابط خانوادگی میسازد. کریستی در این اثر، علاوهبر خلق یک معمای جنایی، به بررسی روانشناسی شخصیتها و مناسبات قدرت و عشق در خانواده پرداخته است.
خلاصه کتاب عمارت قناس
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان عمارت قناس با پیشگفتار نویسنده آغاز میشود که از علاقهی ویژهاش به این اثر سخن گفته است. روایت اصلی با آشنایی چارلز هیوارد و سوفیا لئونیدیز در مصر شروع میشود؛ رابطهای که پس از بازگشت چارلز به انگلستان و مرگ ناگهانی پدربزرگ سوفیا، اریستید لئونیدیز، وارد مرحلهای تازه میشود. مرگ اریستید در عمارت تری گیبلز، خانواده را در شوک فرو میبرد و خیلی زود مشخص میشود که این مرگ طبیعی نبوده و پای مسمومیت در میان است. چارلز، با توجه به موقعیت پدرش در پلیس و ارتباطش با سوفیا، بهعنوان ناظری ویژه وارد عمارت میشود تا از نزدیک با اعضای خانواده و فضای خانه آشنا شود. هر یک از اعضای خانواده، از جمله همسر جوان اریستید، فرزندان، نوهها و خدمتکاران، انگیزهها و رازهای خود را دارند. پلیس بهویژه به همسر دوم اریستید و معلم خصوصی نوهها مشکوک است، اما هیچ مدرک قطعی وجود ندارد. در طول داستان، بازجوییها، گفتوگوها و روایتهای متقاطع، فضای معمایی را پررنگتر میکند و شنونده را با پیچیدگیهای روابط خانوادگی و انگیزههای پنهان روبهرو میسازد. در نهایت، داستان با پیشروی تحقیقات و آشکارشدن لایههای پنهان شخصیتها، شنونده را تا مرز کشف حقیقت و حل معما پیش میبرد، بیآنکه پایان ماجرا لو برود.
چرا باید کتاب عمارت قناس را بشنویم؟
عمارت قناس با فضاسازی دقیق و شخصیتپردازیهای چندوجهی، شنونده را به قلب یک معمای خانوادگی و جنایی میبرد. این کتاب صوتی نهتنها برای علاقهمندان به داستانهای پلیسی جذاب است، بلکه برای کسانی که به تحلیل روابط انسانی، روانشناسی شخصیتها و پیچیدگیهای خانوادگی علاقه دارند، تجربهای متفاوت فراهم میکند. روایت چندصدایی و حضور شخصیتهای متنوع، امکان همذاتپنداری و کشف لایههای پنهان داستان را برای شنونده فراهم میسازد. همچنین، سبک روایت کریستی و تعلیق مداوم، مخاطب را تا پایان درگیر نگه میدارد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن این کتاب به علاقهمندان داستانهای معمایی و پلیسی، کسانی که به روابط خانوادگی پیچیده و روانشناسی شخصیتها علاقه دارند و مخاطبانی که دنبال داستانهایی با فضای رازآلود و پرتعلیق هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب عمارت قناس
«در اواخر دوران جنگ بود که من برای نخستینبار با سوفیا لئونیدیز در مصر آشنا شدم. او پستِ نسبتاً مهمی در یکی از بخشهای وزارت امور خارجهٔ آنجا داشت. آشنایی ما ابتدا بهصورت رسمی و اداری بود. خیلی زود متوجه شدم بااینکه جوان بود (در آن زمان فقط بیستودو سال داشت)، لیاقت و کارآمدیاش او را به آن مقام رسانده است. علاوه بر ظاهر بسیار جذابش، آرام و متین بود و با قیافهای جدی و سنگین و رنگین، طوری مزاح میکرد که به نظرم خیلی شیرین بود. باهم دوست شدیم. شنوندهٔ خیلی خوبی بود. از شام خوردن و گفتگو باهم لذت میبردیم. این تنها حسی بود که نسبت به او داشتم تا اینکه وقتی در اواخر جنگ در اروپا قرار شد مرا برای مأموریتی به سمت شرق بفرستند، متوجه حس دیگری شدم - اینکه من عاشق سوفیا بودم و دلم میخواست با او ازدواج کنم. وقتی داشتیم باهم در رستوران شِپِرد شام میخوردیم، متوجهِ این موضوع شدم. حسی ناگهانی و غافلگیرکننده نبود. بیشتر شبیه به کشف حقیقتی بود که مدتها بود با آن آشنا بودم. با دید تازهای به سوفیا نگاه کردم - اما چیزی دیدم که خیلی وقت بود میشناختم. همهٔ آنچه را که در او دیدم دوست داشتم: موهای فرفری مشکیاش را که با افتخار روی پیشانیاش افشان کرده بود، چشمهایی به رنگ آبی روشن، چانهای کوچک و بینیای صافوصوف. از لباس رسمی خاکستریرنگِ دستدوزی که به همراه بلوزی سفید به تن داشت خوشم میآمد. ظاهرش مثل یک انگلیسی اصیل بود و همین موضوع برای منی که سه سال بود از دیدن سرزمین مادریم دورافتاده بودم، بسیار جذاب به نظر میرسید.»
زمان
۸ ساعت و ۱۵ دقیقه
حجم
۶۸۰٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۱۵ دقیقه
حجم
۶۸۰٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد