دانلود و خرید کتاب صوتی اعتیاد مثبت

کتاب صوتی اعتیاد مثبت نوشتهٔ ویلیام گلاسر و ترجمهٔ حسن شفاعی و فاطمه خزلی و حاصل گویندگیِ پیمان شیخی است. انتشارات اندیشه آگاه این کتاب صوتی را منتشر کرده است.

درباره کتاب صوتی اعتیاد مثبت

کتاب صوتی اعتیاد مثبت (Positive Addiction) راهنمای ساختن قدرت در یک زندگی ساختارمند است. از نظر ویلیام گلاسر اعتیاد به دو بخش منفی و مثبت تقسیم می‌شود. برخلاف آنکه اعتیاد منفی می‌تواند باعث زیان به فرد شود، اعتیاد مثبت می‌تواند از افراد قوی‌ترین انسان‌ها را بسازد و این احساس قدرت روزبه‌روز افراد را به فردی با اعتمادبه‌نفس بیشتر تبدیل می‌کند؛ در نتیجه باعث ایجاد خلاقیت، شادی و حتی وضع جسمی و سلامتی بهتری برای آن‌ها می‌شود. از نظر نویسنده، توانایی دست‌یافتن به خوشبختی به‌عنوان چیزی که همهٔ ما در زندگی خواستار آن هستیم، موضوع مناسبی برای شروع یک هدف بزرگ است.

شنیدن کتاب صوتی اعتیاد مثبت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران حوزهٔ روان‌شناسی عمومی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ویلیام گلاسر

ویلیام گلسر، روان‌پزشک پیشرو و شناخته‌شدهٔ بین‌المللی است. اگرچه نام او از سال ۱۹۶۵ و به‌خاطر ابداع واقعیت‌درمانی در عرصهٔ روان‌پزشکی معروف شد، امروزه نام گلسر با «تئوری انتخاب» و کاربست‌های گستردهٔ آن در قلمرو بهداشت روانی، آموزش‌وپرورش و مدیریت نیروی انسانی بیش‌تر عجین است. دکتر گلسر در سال ۱۹۲۵ در کلیولند اُهایو به دنیا آمد و همان‌جا پرورش یافت. بعدها وارد دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه کِیس وسترن ریزرو در کلیولند شد. در سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۷ دورهٔ روان‌پزشکی خود را در بیمارستان معلولان جنگی لس‌آنجلس غربی و در دانشگاه UCLA گذراند و تحت‌تأثیر آموزه‌های استادش «دکتر هرینگتون» از روان‌پزشکی سنتی فاصله گرفت. تحصیلات اولیۀ گلسر در مهندس شیمی بود، اما از زمانی که برایش مشخص شد روان‌پزشکی علاقه واقعی‌اش در زندگی است، کار در رشتهٔ شیمی را رها کرد و به روان‌پزشکی تغییر مسیر داد. گلسر در سال ۱۹۶۱ دورهٔ روان‌پزشکی خود را به پایان رساند. از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۸۶ با رویکرد واقعیت‌درمانی به‌عنوان روان‌پزشک در مطب خصوصی و مراکز اصلاح و بازپروری نوجوانان بزهکار به درمان اشتغال داشت. مسیر حرکت گلسر دربردارندهٔ پیشرفت‌های مداوم در عرصهٔ کار کلینیکی، سخنرانی و تدریس و نوشتن بود. او بیش از ۲۰ کتاب نوشته است. در سال ۱۹۶۵ کتاب «واقعیت‌ درمانی» و در سال ۱۹۶۹ کتاب «مدارس بدون شکست» را منتشر کرد (این کتاب چند سال بعد با ویرایش جدید و نام «هر دانش‌آموزی می‌تواند موفق شود»، منتشر شد.). گلسر در سال ۱۹۹۸ با انتشار کتاب «تئوری انتخاب» بیش از پیش مفهوم انگیزش و عامل ایجاد‌کنندهٔ رفتار را از منظر روان‌شناسی کنترل درونی بسط داد؛ همچنین در سال ۲۰۰۳ با انتشار کتاب «هشدار: روان‌پزشکی می‌تواند برای سلامتی شما خطرناک باشد!» و در سال ۲۰۰۷ با کتاب «هشت درس برای زندگی زناشویی شادتر»، به تعالی و بهبود سلامت روانی جامعهٔ جهانی مشارکت بسیار کرد.

مشاهدات سیستماتیک دکتر گلسر او را به این نتیجه رساند که ما انسان‌ها به‌طور ژنتیکی موجوداتی اجتماعی هستیم و برای بقا و زنده‌ماندن به یکدیگر نیازمندیم. بر این اساس گلسر معتقد است همواره یک مشکل ارتباطی (به‌معنی یک رابطۀ خراب، نارضایتمند یا قطع یک رابطۀ مهم) عامل زیرین مشکلات روان‌شناختی ما است. بیشتر مشکلات روانی ما از ناتوانی ما در خوب کنارآمدن با افراد مهم زندگیمان نشئت می‌گیرد. در سال ۲۰۰۰ میلادی بود که دانشگاه سانفرانسیسکو درجهٔ دکتری افتخاری علوم انسانی را به ویلیام گلسر اعطا کرد. او در مارس ۲۰۰۳ از سوی انجمن مشاورهٔ آمریکا به‌عنوان فردی که سهم قابل‌توجهی در گسترش و ارتقای کیفی مشاوره و کار حرفه‌ای خود داشته، مورد تقدیر قرار گرفت؛ همچنین در آوریل ۲۰۰۴ انجمن مشاورهٔ آمریکا برای پایه‌گذاری واقعیت‌درمانی، نشان «اسطورهٔ مشاوره» را به گلسر اعطا کرد. سرانجام در سال ۲۰۰۵ انجمن روان‌شناسی آمریکا عنوان بسیار والای «استاد ممتاز در درمانگری» را به گلسر نسبت داد که بزرگ‌ترین لقب ممکن برای اعطا به یک فرد به شمار می‌رود. کتاب‌های پرفروش ویلیام گلسر که در ایران توسط «علی صاحبی» ترجمه شده‌اند و توسط انتشارات سایه سخن به چاپ رسیده‌اند، عبارتند از: «تئوری انتخاب»، «درآمدی بر روان‌شناسی امید»، «ازدواج بدون شکست (حل معمای ازدواج از طریق تئوری انتخاب)» و «هشت درس برای زندگی زناشویی شادتر».

بخشی از کتاب صوتی اعتیاد مثبت

«بعضی اوقات با وجود اینکه ممکن است قدرت کافی هم داشته باشیم، ولی نمی‌دانیم در این شرایط باید چه کنیم، در این مواقع اگر فقط قدرت و توانایی روبرو شدن با واقعیت را داشته باشیم بهترین عکس‌العمل ممکن را نشان داده‌ایم. با این کار برای خودمان زمان می‌خریم تا بتوانیم به جای انجام کارهای بی‌فایده راهی پیدا کنیم تا آبرومندانه تسلیم شویم. ما چون نمی‌خواهیم این واقعیت را قبول کنیم که قدرت رها کردن و نیمه‌تمام گذاشتن چیزی را نداریم به تلاش بیهوده خود ادامه می‌دهیم؛ در این شرایط گیر می‌افتیم زیرا تغییر راه و روش انجام کاری که تاکنون به شیوه دیگری انجام می‌شده نیازمند داشتن جرعت و شجاعت زیادی است. به عنوان مثال این موضوع در ذهنمان نقش بسته که توانایی به دست آوردن کسی را نداریم و محال ممکن است کسی از ما خوشش بیاید و با همین ذهنیت به خواستگاری می‌رویم و درخواست ازدواجمان را مطرح می‌کنیم و با رد درخواستمان مواجه می‌شویم، زیرا به قدرت درونی‌مان باور نداریم. برای به دست آوردن شخص جدیدی در زندگی باید ریسک‌پذیر باشیم و این ریسک‌پذیری قدرت زیادی را می‌طلبد؛ بنابراین به رابطه با افراد قدیمی که حتی ممکن است روابط سمّی با آن‌ها داشته باشیم ادامه می‌دهیم و به اصطلاح آویزان آن‌ها می‌مانیم و می‌گوییم: «به جهنم!» زیرا درد طرد شدن هر باره توسط آن‌ها را به یک‌بار رد شدن توسط فردی ناشناس ترجیح می‌دهیم. اگر دارای قدرت بیشتری بودیم نمی‌گفتیم به جهنم، بلکه می‌گفتیم لعنت به این همه درد و رنج و حقارت! من هر طور شده فرد دیگری را پیدا می‌کنم!

افراد ضعیف از اینکه در منجلاب بدبختی‌هایشان دست‌وپا بزنند لذت می‌برند. آن‌ها چنین هستند زیرا دوست دارند که شاهد احساس ترحم بقیه نسبت به خودشان باشند و یا کسی را پیدا کنند تا مشکلاتشان را برایشان حل کند. آن‌ها معتقدند که با دیدن حس تأسف دیگران برای شوربختی‌هایشان، رنج و دردشان تسکین می‌یابد.

شاید پیدا کردن عشق و ارزش واقعی در این زمانه سخت باشد اما غیر ممکن نیست. در واقع، اکثر مردم قدرت پیدا کردن آن‌ها و در نتیجه افزودن شادی و عشق به زندگی‌هایشان را دارند. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان و حتی در کشور خودمان با این مسئله که قدرت کافی ندارند درگیر هستند و چون قدرت ندارند می‌توان گفت که زندگی خوبی ندارند و به معنای واقعی کلمه بدبخت هستند. هر صبح با گفتن این جمله که «گندش بزنن! یه روز نحس دیگه» از خواب بیدار می‌شوند و می‌دانند که امروز هم مثل بقیه روزها یک روز خسته‌کننده، دردناک و پر از بدشانسی خواهد بود. آن‌ها ممکن است افسرده، مضطرب، عصبانی، بیمار یا حتی دیوانه باشند، یا ممکن است فردی بی‌تفاوت نسبت به اتفاق‌های اطرافشان باشند، اما هرچه که حس می‌کنند و به آن فکر می‌کنند و با توجه به افکارشان، رفتار می‌کنند به دلیل این است که با درد و رنج عجین شده‌اند. گیر افتادن در این مرداب تنها به این دلیل است که قدرت لازم برای تغییر شیوه زندگی و در نتیجه نجات خودشان از این مهلکه را ندارند.»