
دانلود و خرید کتاب صوتی بهار در آینه شکسته
معرفی کتاب صوتی بهار در آینه شکسته
کتاب صوتی «بهار در آینهٔ شکسته» نوشتهٔ «ماریو بندتی» با ترجمهٔ «الهام داوید» و روایت «اعظم حبیبی» و «پیمان شیخی» توسط نشر سفیر فرهنگ و هنر منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای اجتماعی و سیاسی قرار میگیرد و به زندگی تبعیدیان و زندانیان سیاسی در آمریکای لاتین میپردازد. روایتهای کتاب، تجربههای تلخ و شیرین شخصیتهایی را بازگو میکند که درگیر سرکوب، تبعید و جدایی از وطن هستند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بهار در آینه شکسته
«بهار در آینهٔ شکسته» اثری داستانی از «ماریو بندتی» است که در قالب رمان و با ساختاری چندپاره روایت میشود. کتاب از زاویهدیدهای مختلف و با صدای شخصیتهای گوناگون، تجربهٔ زیستهٔ تبعیدیان و خانوادههایشان را در دوران دیکتاتوری نظامی در اروگوئه و آرژانتین به تصویر کشیده است. این رمان با بهرهگیری از نامهها، مونولوگها و روایتهای کوتاه، فضای خفقان، ناامیدی و امید را در کنار هم قرار میدهد. بندتی با نگاهی انسانی و جزئینگر، تأثیر سیاست و سرکوب را بر زندگی روزمرهٔ آدمها و روابط خانوادگیشان بررسی کرده است. کتاب بهگونهای طراحی شده که هر فصل یا بخش، صدای یکی از شخصیتها را بازتاب میدهد و از خلال روایتهای پراکنده، تصویری کلی از رنج، مقاومت و امیدواری در دل تبعید و زندان ارائه میدهد. این ساختار چندصدایی، تجربهٔ شنیدن کتاب را به سفری میان احساسات و خاطرات شخصیتها بدل میکند و مخاطب را با لایههای مختلف زندگی در تبعید و سرکوب آشنا میسازد.
خلاصه داستان بهار در آینه شکسته
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «بهار در آینهٔ شکسته»، داستان حول خانوادهای شکل میگیرد که پدر خانواده بهدلیل فعالیتهای سیاسی زندانی شده و اعضای خانوادهاش ناچار به زندگی در تبعید هستند. روایتها از زبان شخصیتهایی چون گرسیلا (مادر)، بئاتریس (دختر)، دن رافائل (دوست خانواده) و دیگران بیان میشود. هرکدام از این شخصیتها با دغدغهها، ترسها و امیدهای خود، تصویری از زندگی در سایهٔ سرکوب و دوری از وطن ارائه میدهند. نامهنگاریهای پدر از زندان، تلاش مادر برای حفظ تعادل روانی خانواده و نگاه کودکانهٔ بئاتریس به جهان، لایههای مختلف رمان را شکل میدهد. کتاب با روایتهایی از زندگی روزمره، خاطرات گذشته، گفتگوهای تلفنی و تأملات درونی، به تأثیرات عمیق تبعید و زندان بر هویت فردی و جمعی میپردازد. در این میان، فصلها و خاطرات، همچون آینهای شکسته، تکهتکه اما پیوسته، تصویری از رنج و امید را بازتاب میدهند. داستان، بدون افشای پایان، مخاطب را با پرسشهایی دربارهٔ پایداری، عشق و معنای خانه روبهرو میکند.
چرا باید کتاب بهار در آینه شکسته را بشنویم؟
این کتاب با روایت چندصدایی و ساختار پازلگونهاش، تجربهٔ زیستهٔ تبعیدیان و خانوادههایشان را بهگونهای ملموس و انسانی به تصویر کشیده است. شنیدن «بهار در آینهٔ شکسته» فرصتی است برای آشنایی با تأثیرات سرکوب سیاسی بر زندگی روزمره، روابط خانوادگی و هویت فردی. روایتهای کتاب، همدلی با شخصیتهایی را برمیانگیزد که در دل ناامیدی، به امید و پایداری چنگ میزنند. این اثر، نهتنها تصویری از تاریخ معاصر آمریکای لاتین ارائه میدهد، بلکه به دغدغههای جهانی دربارهٔ آزادی، تبعید و مقاومت میپردازد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و سیاسی، کسانی که دغدغهٔ تبعید، سرکوب و مقاومت را دارند و مخاطبانی که به روایتهای چندصدایی و ساختارهای غیرخطی علاقهمندند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال درک عمیقتری از تأثیر سیاست بر زندگی فردی و خانوادگی هستند، شنیدن این کتاب پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب بهار در آینه شکسته
«امشب تنهایم. هم سلولیام - روزی اسمش را میفهمی - در درمانگاه بستری است. پسر خوبی است. ولی بد هم نیست گاهی آدم تنها باشد. باعث میشود واضحتر فکر کنم. دیگر لازم نیست فکر کردن به تو را انکار کنم. میگویی چهار سال و پنج ماه و چهارده روز مدت زمانی است طولانی تا به چیزهایی فکر کنی که تمام شدهاند و حق با تو است؛ ولی برای این که فقط به تو فکر کنم خیلی هم طولانی نیست. ماه میتابد و نهایت استفاده را میبرم و برایت مینویسم. مایهی تسکینی که همیشه آرامم میکند و تابش نور هرچند کم سویش بر کاغذ باارزش است چون در این وقت شب برقها را قطع میکنند. دو سال اول حتی مهتاب هم به من نمیتابید. پس هیچ شکوه و شکایتی ندارم. ایزوپ هم به این نتیجه رسید که همیشه کسی هست که از تو بدبختتر باشد. من که میگویم خیلی خیلی بدبختتر. عجیب است. وقتی بیرونی و تصور میکنی شاید به هر دلیلی مجبور شوی چندین سال را بین چهار دیواری بگذرانی به نظرت تحمل نخواهی کرد و واقعاً برایت طاقتفرسا خواهد بود و الان میبینی که قابلتحمل است. دست کم من توانستهام تحملش کنم. انکار نمیکنم لحظاتی پر از حس ناامیدی، لحظاتی یاسآور، داشتهام که رنج جسمانی هم بدترش میکرد. خب راجعبه ناامیدی مطلق حرف میزنم؛ وقتی هر روز روزی که میگذرد را میشماری و بعد میبینی که از روز حبست هزاران روز گذشته است. با اینحال بدن، به نوعی بهتر از ذهن خود را سازگار میکند. بدن است که ابتدا به برنامهی جدید، موقعیتهای جدید، ضرباهنگ جدید نیازهایش، چرخهی جدید خستگی و استراحتش، فعالیت و عدمفعالیت جدیدش خو میگیرد. اگر هم سلولی داشته باشی اول او را به چشم مزاحم میبینی. ولی کمکم همصحبتت میشود نفر فعلی. فکر میکنم با همهی آنها خیلی خوب کنار آمدهام. مشکل وقتی است که احساس ناامیدی همزمان به سراغ جفتتان نیاید و ناامیدی او به تو سرایت کند و ناامیدی تو به او. یا گاهی یکی لجوجانه از قبول ناامیدی دیگری امتناع کند. جلو سرایتش را بگیرد و این مقاومت منجر به ایجاد نزاع شود؛ توازنی تلخ. این طوری کنار هم بودن واقعاً کمکی نمیکند. فقط همه چیز را به هم میزند. تو (و شخص دیگر را) تحریک میکند تا چیزهایی ناراحتکننده یا حتی گاهی نابخشودنی بگویید که در هوا معلق است. اوضاع ظالمانهتر از این هم میشود وقتی با این حقیقت صرف روبهرو میشوی که نمیتوانی مانع حضور شخص دیگر شوی و اگر اوضاع آنقدر متشنج شود که ساکنان آن فضای کوچک و محدود حتی کلمهای با هم رد و بدل نکنند چنین همنشینی زشت و نگرانکنندهای سلول مشترکشان را خیلی سریعتر از حضور در انزوای کامل، تحملناپذیر میکند. خوشبختانه، در حماسهی طولانیمدت حضورم در اینجا، فقط یکبار چنین ماجرایی برایم اتفاق افتاد که زیاد هم طول نکشید. دست آخر، هر دو از این دونوازی خاموش حسابی بیزار شدیم و شبی نگاهمان بههم افتاد و تقریباً هم زمان با هم شروع به صحبت کردیم. بعد از آن هم دیگر مشکلی پیش نیامد.»
زمان
۲ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۱۱۳٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۲ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۱۱۳٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد