دانلود و خرید کتاب صوتی چهل سالگی
معرفی کتاب صوتی چهل سالگی
کتاب صوتی چهل سالگی نوشتهٔ ناهید طباطبایی است. هدی زین العابدین گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و رادیو گوشه آن را منتشر کرده است. این داستان بلند به حسرتها و تراژدیهای زندگی یک زن ۴۰ساله پرداخته است.
درباره کتاب صوتی چهل سالگی
کتاب صوتی چهل سالگی برابر است با یک داستان بلند، معاصر و ایرانی. این داستان دربارهٔ عشق، زندگی، جوانی، خانواده، موسیقی و ۴۰سالگی است. زنی به نام «آلاله» که در آستانهٔ ۴۰سالگی قرار دارد، تحتتأثیر تغییرات زندگی قرار میگیرد. او با همسری منطقی و دختری خوشبخت زندگی میکند و شغل مورد علاقهاش را دارد. آلاله در تالاری بزرگ بهعنوان یک کنسرتگذار فعالیت میکند. در یکی از کنسرتها با عشق دوران جوانی خود مواجه میشود. دچار شک و تردید میشود و خاطرات عاشقانهٔ گذشته به ذهنش بازمیگردد. آلاله درمورد نحوهٔ برخورد با این عشق قدیمِ خود در حالت بزرگسالی گیج میشود؛ همچنین دیگر جوان نیست و نزدیکشدن به سن پیری او را نگران کرده است. داستان بلند «چهلسالگی» را یک رمان زیبا و شاعرانه دانستهاند که به شما، عاشقانهها و حسرتهای زنی چهلساله را معرفی میکند و درمورد تحولات تلخ زندگی متأهلانه گفتوگو میکند. همراه شوید با داستانی به قلم ناهید طباطبایی.
شنیدن کتاب صوتی چهل سالگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی چهل سالگی
««چقدر دوستش داشتم، چقدر مثل هم بودیم، اما گذشت، این همه سال اصلا به نظر نمیآید که او حتی لحظهای به فکر من بوده. عاشق کارش است. ای کاش من هم عاشق چیزی بودم، عاشق چیزی که فقط و فقط مال خودم باشد، عاشق یک کار، یک عشق مطمئن، عشق به چیزی که به عواطفت جواب بدهد، نگران آن نباشی که پست بزند، یا کمتر دوستت داشته باشد، یا ته بکشد. چقدر پیر شدم.»
«آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر میکند. فکر میکند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازهی صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن میرسد میبیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشمهایش چین افتاده، پاهایش ضعف میرود و دیگر نمیتواند پلهها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطرههاست که روی دوش آدم سنگینی میکند.»
«پرید. از خواب پرید و چشمهایش را که باز کرد، سقف را تار میدید. از پشت پردهی نازک درخشانی از جنس اشک. پلکهایش را روی هم گذاشت و اجازه داد اشکش روی صورتش بسرد. رد اشک را حس میکرد. لرزشهای اشک وقتی از روی چینهای ریز پایین چشمش رد میشد و تغییر مسیرش وقتی به کنار بینیاش رسید. میخواست غمگین باشد، میخواست یاد پیری بیفتد که صدای ضعیف آهنگی را از دور شنید. «قطعه برایش آشنا بود، خیلی خیلی آشنا، چقدر شبیه بود. شبیه به چی؟ نمیدانست اما نتهای آن مزه داشت، بو داشت و روی پوست احساس میشد». حالا میخواست «یک ضرب تا در خانهی مامان زری، یعنی مادر بزرگش، بدود و کوبهی در را بزند. چشمش که به شیشههای سبز، آبی و نارنجی کتیبهی در میافتد، ترش و شیرینیِ آبنباتی آنها را توی دهانش احساس کند و صدای پای مامان زری که میآید، آب دهانش را تند تند قورت بدهد.»
«بلند شد. اشکهایش را پاک کرد و فکر کرد. «زنهای چهل ساله بالاخره یک کار عجیب و غریبی ازشان سر میزند، برای این که ثابت کنند هنوز پیر نشدهاند.» حالا میدانست چه کار میخواهد بکند. میخواست کتابی دربارهی عاشقی بنویسد. عاشقیِ زنی چهل ساله.»»
زمان
۲ ساعت و ۳۳ دقیقه
حجم
۳۵۲٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۳۳ دقیقه
حجم
۳۵۲٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
سلام چرا نسخه الکترونیکی کتاب نیست فقط صوتی هست؟