دانلود و خرید کتاب صوتی خواجه تاجدار (کتاب دوم)
معرفی کتاب صوتی خواجه تاجدار (کتاب دوم)
کتاب صوتی خواجه تاجدار (کتاب دوم) نوشتهٔ ژان گور و ترجمهٔ ذبیحالله منصوری و با صدای آرمان سلطان زاده است و آوانامه آن را منتشر کرده است. این کتاب به رخدادهای تاریخی ایران از هنگام مرگ نادرشاه افشار تا پایان زندگی آغامحمدخان قاجار به دیدی داستانگونه میپردازد. داستان کتاب از شب تولد آقا محمد خان قاجار آغاز شده و با مرگ وی به پایان میرسد.
درباره کتاب صوتی خواجه تاجدار (کتاب دوم)
آقا محمدخان قاجار از سال ۱۱۹۳ تا ۱۲۱۱ هجری قمری یعنی نزدیک به ۱۸ سال پادشاه ایران بود. او پایهگذار سلسله قاجاریه بود.
آقا محمدخان در جنگاوری توانا بود، اما بیشتر شهرتش در تاریخ را به خاطر ظلم، ستم، بیرحمی، سنگدلی و جنایاتش به دست آورده است.
شیوهٔ کشتن آخرین شاه زند و قتل عام مردم کرمان و جنایات و غارتهایی که در گرجستان انجام داد، از جمله اقداماتی است که از او به یادگار مانده، گرچه بسیاری در طول تاریخ به کفایتش گواهی دادهاند.
در این کتاب به تمامی ابهامات زندگی آقا محمدخان قاجار پاسخ داده شده؛ به گونهای که اسناد مختلفی که مورخین اروپایی و شرقی دربارهٔ این خواجه نوشتهاند، در کتاب آورده شده و سپس تک به تک این نظریهها به صورت بسیار دقیق بررسی شده و در نهایت نظریه مورخی که قابل قبولتر است را تایید کرده است.
نویسندهٔ این کتاب ژان گور معرفی شده اما برخی محققین حدس زدهاند که این کتاب ترجمه نیست بلکه ساخته و پرداختهٔ ذهن خلاق و داستانپرداز منصوری است.
شنیدن کتاب صوتی خواجه تاجدار (کتاب دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن کتاب خواجه تاجدار را به تمام دوستداران رمانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی خواجه تاجدار (کتاب دوم)
«بعد از اینکه خواجهٔ قاجار وارد تبریز گردید، در شب بیستوهشتم ماه ربیعالآخر «سال ۱۲۰۵ هجری قمری» در خانهای واقع در محلهٔ «مرالان» تبریز در منزل یکی از امرای آذربایجان به اسم «محمدعلیخان جوجوق» مجلسی منعقد شد که در آن مجلس عدهای حضور داشتند و سران مجلس بعد از صاحبخانه پنج نفر بودند: اول «محمدتقیخان شامبیاتی» نوهٔ صاحبخانه، دوم «محمدعلیخان بیگلربیگی» که گفتیم بین امرای آذربایجان دومین امیر بود و در آن موقع به عنوان تقدیم خدمت به آقامحمدخان قاجار از «ارومیه» به تبریز آمد و در آن شهر به سر میبرد. سوم «محمدخان عزالدینلو» چهارم برادر محمدخان عزالدینلو به نام محمدزمانخان. پنجم محمدولیآقا. ما از ذکر اسامی کسانی دیگر که در آن مجلس بودند خودداری میکنیم. زیرا اولاً از رجال درجهٔ دوم به شمار میآمدند و ثانیاً ذکر اسامی آنها موجب اطناب خواهد شد و خوانندگان را کسل خواهد کرد. محمدعلیخان جوجوق که صاحبخانه بود و در آن موقع نزدیک هفتاد سال از عمرش میگذشت شروع به صحبت کرد و گفت من از شما که همه از مردان برجستهٔ آذربایجان هستید و همه خان و «آقا» میباشید دعوت کردم امشب به خانهٔ من بیایید تا راجعبه خودمان صحبت کنیم و بفهمیم آیا سزاوار است که ما در سرزمین آذربایجان باشیم و آن وقت یک مرد خواجه، بر ما سلطنت کند. در بین ما کسانی هستند که از پانصد سال به این طرف اجداد خود را میشناسند و پدران آنها همه از امرا یا سلاطین بودهاند و اکنون ما باید مقابل یک خواجه سر فرود بیاوریم و اوامرش را اطاعت کنیم و به او مالیات بدهیم. اگر اجداد ما امروز زنده بودند به ما چه میگفتند و آیا روح اجداد ما از اینکه ما باید به یک مرد خواجه سر فرود بیاوریم و به او مالیات بپردازیم معذب نیست و چند سال بعد از این فرزندان ما راجعبه ما چه خواهند گفت و آیا حق ندارند از داشتن اجدادی چون ما خجالت بکشند. اظهارات محمدعلیخان جوجوق تمام کسانی را که در آن مجلس حضور داشتند به هیجان درآورد و بعد از اینکه صحبت صاحبخانه تمام شد، نوهاش محمدعلیخان شامبیاتی (که بعضی از مورخین به دلیل تفاوت نامخانوادگی شامبیاتی و جوجوق، محمدعلیخان را ناپسری جوجوق دانستهاند) به سخن درآمد و گفت: من در این مجلس کوچکتر از آن هستم که بعد از اظهارات پدربزرگم محمدعلیخان جوجوق چیزی بگویم. ولی پدربزرگم خود به من اجازهٔ صحبت کردن داده و اگر نمیخواست من صحبت کنم، به من اجازه حضور در این مجلس محترم را که بزرگان در آن حضور دارند نمیداد. میگویم امروز از این جهت یک خواجه بر ما مسلط شده و ما مجبوریم مقابل او سر فرود بیاوریم و مالیات به وی بپردازیم که از این مرد خواجه بیم داریم و اگر از آقامحمدخان خواجه نمیترسیدیم مقابل او سر فرود نمیآوردیم و به او مالیات نمیپرداختیم، چند تن از حضار بر گفتهٔ آن جوان اعتراض کردند و گفتند کسی از یک خواجه نمیترسد. محمدعلیخان شامبیاتی گفت ما اگر از این خواجه وحشت نداشته باشیم، میتوانیم در یک روز، بلکه یک نیمه روز و شاید یک ساعت او را از بین ببریم و دیگر مجبور نباشیم مقابل او سر فرود بیاوریم و به یک خواجه مالیات بدهیم، محمدولیآقا که شهرت داشت از سلالهٔ یکی از آقاهای قدیم عثمانی است که فرماندهی سپاه معروف ینیچری را در آن کشور داشتند گفت پدران من مرد بودند و از مرگ بیم نداشتند، بلکه دیگران از آنها میترسیدند و وقتی اسم آنها برده میشد عدهای از بیم، به لرزه درمیآمدند. من هم از مرگ بیم ندارم و حاضرم برای از بین بردن این خواجه قدم به جلو بگذارم و اگر او را از بین بردم که منظور حاصل خواهد شد، وگرنه به قتل خواهم رسید. محمدخان عزالدینلو گفت هیچکس از این مرد خواجه و ممسک دل خوش ندارد و هیچکس مایل نیست تحت سلطهٔ این مرد به سر ببرد.»
زمان
۳۰ ساعت و ۳۵ دقیقه
حجم
۲ گیگابایت, ۴۸۹٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳۰ ساعت و ۳۵ دقیقه
حجم
۲ گیگابایت, ۴۸۹٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
من این کتاب را با همین ترجمه سالها قبل خوانده ام و مطمئنا دوباره خواهم خواند، زندگینامه کسی که هرگز نخواهید توانست او را صد در صد قضاوت کنید، خوب یا بد....؟
کتاب جالبی است با گویندگی مناسب
مگه میشه یه کتاب ، اثر ژان گور باشه ترجمه ذبیح الله منصوری باشه ارمان سلطانزاده بخونه بعد، عالی نباشه 👍👍👍
بسیار عالی و روان
بسیار عالی لذت بردم
عالی
بسیار عالی و روان
بسیار بسیار عالی و آموزنده ، انگار به یک سفر در ۲۰۰ سال قبل میروید و با اتفاقات آن دوران به طور ملموس آشنا میشوید
کتاب اول خیلی جذاب بود. اما به مرور بعد از به پادشاهی رسیدن آغا محمدخان قاجار که تقریبا میشه اواخر کتاب اول، دیگه به جذابیت قبل نبود. و امان از تکرااااار یه مطلب خاص. مثلاً هربار که نویسنده تو کتاب
خیلی دلم می خواست بدونم که اگر محمد آقا خان خواجه نمیشد و اینکه با لطفعلی خان زند دوست بودند تا چه حد می توانستند ایران رو به سمت پیشرفت سوق بدهند هر دو باهوش و دارای استعداد کشورداری شاید