دانلود کتاب صوتی دختر مردم با صدای هوتن شاطری‌پور + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی دختر مردم

دانلود و خرید کتاب صوتی دختر مردم

نویسنده:اورهان کمال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی دختر مردم

کتاب صوتی دختر مردم نوشتهٔ اورهان کمال و ترجمهٔ ارسلان فصیحی و با صدای هوتن شاطری‌پور است و انتشارات کتاب‌سرای نیک آن را منتشر کرده است. شخصیت نخست رمان برای رسیدن به رویاهایش می‌جنگد و به جز امید چیز دیگری در زندگی ندارد. بعضی می‌خواهند از وضعیت او سوء استفاده کنند اما خبر ندارند که چه کارهایی از او ساخته است.

درباره کتاب صوتی دختر مردم

اورهان کمال نویسنده‌ای است که ابعاد گوناگون زندگی فردی را در پس‌زمینه‌ٔ زندگی اجتماعی، استادانه تصویر می‌کند. او نه‌تنها سرگذشت آدم‌های عادی را که در خیابان به نبال لقمه‌ای نان می‌دوند، می‌نویسد بلکه درگیری‌ها و چالش‌های خانوادگی را هم به شیواترین شکل ممکن می‌نمایاند.

کمیسر پیر در یک شب طوفانی در کلانتری مشغول چای خوردتن و استراحت است که تلفن زنگ می‌زند و خبر پیداشدن جسد زنی روی صخره‌های ساحل را به او می‌دهند. جسدی که ماهیگیران پیدایش کرده‌اند. کمسیر و پلیس‌ها به صحنه می‌روند. زنی حدود چهل و پنج سال با لباس‌هایی که از چند جا داره شده و صورت و دستانی کبود را می‌بینند که به نظر زنی درمانده و رانده شده یا بدکاره‌ای می‌آید که قبل از مرگ یا خودکشی با کسی درگیر شده است، اما انگشتر الماسی که به دست دارد، ظاهرش را تایید نمی‌کند. اورهان کمال با تمرکز بر روی انگشتری زن داستان را به سال‌ها پیش بازمی‌گرداند، تا راز این جسد را از دل خانواده‌ای افشا کند.

«دختر مردم» از شاخص‌ترین رمان‌های اورهان کمال است که دغدغه‌های درون خانه و خانواده را روایت می‌کند و تضادهای اجتماعی را نیز در آیینه روابط خانوادگی بازتاب می‌دهد.

از این داستان سریالی به همین نام در ترکیه ساخته شده است.

شنیدن کتاب صوتی دختر مردم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران داستان‌هایی از ترکیه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی دختر مردم

«تمام شب، جعبهٔ انگشتری به دست، برای دادن مژدهٔ پیدا شدن انگشتری، روی مبل جلو پنجرهٔ اتاق خواب نشست و به راهی چشم دوخت که شوهرش با درشکه از آن می‌آمد.

ساعت شد یک، شد دو، شد سه... نزدیک چهار پلک‌هایش سنگین شد و خواب بر او غلبه کرد. هنوز جعبه را محکم در دست گرفته بود، سرش کنار مبل خم شده بود، سینه‌اش آرام بالا و پایین می‌رفت، بر لب‌های رنگ‌پریده‌اش لبخند نقش بسته بود. نور زردرنگِ لامپا به صورتش می‌تابید و کبودی‌ها و زخم‌ها را نمایان می‌کرد. اما عیبی نداشت، انگشتری پیدا شده بود!

در خواب شوهرش را می‌دید. مثل موقعی که به خاطر گم شدن انگشتری بی‌انصافانه کتکش می‌زد، خشن و ترسناک بود.

«جواب بده! انگشتر کجاست؟»

حالا دیگر جعبهٔ انگشتری توی دستش بود. پسرش زیر تختخواب پیدایش کرده بود. محکم گرفته بودش. با این حال، نمی‌توانست بگوید: «ایناهاش! زیر تختخواب پیداش کردیم!» فقط نگاه می‌کرد.

تا شوهرش دوباره مشتش را گره کرد، از خواب پرید. چشم‌هایش شده بود قد نعلبکی. عرق سرد از کمرش سرازیر بود.

خمیازه کشید. کش و قوسی به تنش داد. بعد پا شد و به ساعت نگاه کرد: نزدیک چهار بود.

شوهرش؟ چرا نیامده بود؟ چون دلخور شده به خاطر گم شدن انگشتری؟ لابد. مگر فریادکشان به مادرش هم نگفته بود «خسته شدم از دست شما»؟

رفت پای پنجره. آن دورها، خیلی دورها، هوا کم‌کم داشت روشن می‌شد. اما نازان این را ندید. به راهِ غرق در تاریکی، به راهی نگاه کرد که میان خانه‌های درهم و برهم گم می‌شد. شوهرش قرار بود از آن راه بیاید.

جایی خروسی خواند. خروسی دیگر از جایی دیگر جواب داد. متوجه هیچ کدامشان نشد. در فکر شوهرش بود که از خانه بیزار شده بود. اینکه به خانه نیامده و شب را بیرون گذرانده، به خاطر گم شدن انگشتری است؟ به خاطر این است که واقعاً خسته و ذله شده؟ یا دلیل دیگری دارد؟ مثلاً برای تحقیقات در مورد پرونده‌ای به جایی رفته؟ یا این که، مثل چند روز اخیر، در خانهٔ یکی از دوست‌هایش جمع شده‌اند؟

آه کشید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۱۴ ساعت و ۱۹ دقیقه

حجم

۳۹۵٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۱۴ ساعت و ۱۹ دقیقه

حجم

۳۹۵٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان