دانلود و خرید کتاب صوتی دید و بازدید
معرفی کتاب صوتی دید و بازدید
کتاب صوتی دید و بازدید نوشتهٔ جلال آل احمد است. هوتن شاطری پور گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات کتاب سرای نیک با همکاری نشر جیحون آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی یک مجموعه داستان کوتاه از این نویسندهٔ مشهور و معاصر ایرانی را در بر گرفته است.
درباره کتاب صوتی دید و بازدید
کتاب صوتی دید و بازدید ۱۲ داستان کوتاه از جلال آل احمد را در بر گرفته است. این کتاب از اولین آثار این نویسندهٔ معاصر ایرانی بوده ست. آلاحمد در هر ۱۲ داستان این کتاب به انتقاد و کوبیدن وضعیت موجود آن دوره که سراسر کشور در هرجومرج ناشی از هجوم بیگانگان استعمارگر و پس از آن دستوپا زدنهای گوناگون است، میپردازد. او در هر یک از این داستانها به دفاع از مردم ستمدیده و رنجکشیدهٔ دوران خود پرداخته و هر بار یکی از عوامل سرخوردگی ملت را گوشزد میکند. آلاحمد در تمام این ۱۲ داستان همچون دیگر روشنفکران تحصیلکردهٔ آن زمان به روشنگری و آگاهی مردم میشتابد.
دید و بازدید اولین داستان از این مجموعه است که نویسنده در آن به بهانهٔ دیدوبازدید سال نو و نوروز آدمهای مختلف جامعه را معرفی میکند. راوی داستان، جوان شاعری است که در اولین دیدارش به دیدن یک استاد ادبیات میرود. این استاد ادبیات که وانمود میکند همیشه در میان انبوهی از کارهای ادبی و هنری غرق است، مهمانانی از اشراف و آدمهای مهم حکومتی دارد و خود نیز آدم بیدردی است که از اجتماع دردمند خود تنها شنیده است و آنها را در شعرهایش میسراید. مهمانانش نیز که همه از آدمهای ثروتمند و بلندپایهاند چیزی جز منافع خود را نمیجویند و در بحثهای خود دربارهٔ اوضاع سیاسی و اجتماعی مملکت حرف میزنند و هر یک بنا به موقعیت خود آن را تفسیر میکنند. استاد نیز وقتی درمیان آنهاست، یکی از آنها میشود و خودش نیز زندگی اشرافی دارد. راوی پس از فرار از این اجتماع آدمهای کسلکننده به دیدن مادربزرگ مهربانی میرود که مرتب حرف میزند. جوان راوی فرصتی مییابد تا در خانهٔ بیریای این پیرزن دلی از عزا درآورد و با آجیلها و تنقلات او که از سر بیریایی و پاکی فراهم آمده، خودش را سیر کند. این دید و بازدیدها همینطور ادامه پیدا میکند.
دومین داستان «گنج» نام دارد که داستان آدمهای بیچاره و تنگدستی است که بهطور اتفاقی و تصادفی شانس به آنها روی میآورد و زندگیشان را زیرورو میکند. سومین داستان با نام «زیارت» حکایت سادهدلانی است که آرزوی زیارت عتبات همهٔ عشق و آرزوی آنها است. چهارمین داستان با نام «افطار بیموقع» نیز زندگی آدمهای متعصب و خشکی را به تصویر میکشد که خود را تنها گرفتار شرعیات کردهاند و هر چه در زندگی آنها رخ میدهد به حساب قضاوقدر میگذارند. پنجمین داستان با نام «گلدان چینی» آدمی را به تصویر میکشد که نمایندهٔ تمامی انسانهایی است که به عقاید و آرمانهایشان چنان پایبند هستند که آن را حفظ میکنند و میخواهند دیگران را هم با خود همعقیده کنند. جلال آل احمد در داستان ششم به نام «تابوت» به زاهدها و متولیان ظاهرفریبی میتازد که دین و مذهب را وسیلهای برای چپاول و غارت مردم سادهدل قرار میدهند. هفتمین داستان با نام «شمع قدی» حکایت پیرمردی است که در شبهای عاشورا کنار مسجدی شمع میفروشد. هشتمین داستان با نام «تجهیز ملت» اعتراض شدید جلال به اوضاع و احوال زمانهای است که کشور در هرجومرج شدیدی دستوپا میزد و کاری از دست حکومت برنمیآمد. نهمین داستان با نام «پستچی» نگاه ترحمآمیزی به زندگی کارمندان دونپایهای دارد که پس از سالها خدمت صادقانه آنقدر فقیر و تهیدست هستند که اگر کمک مردم نباشد، نمیتوانند حتی در شب عید برای پسربچهٔ دبستانی خود گیوهای بخرند. در داستان «معرکه»، دهمین داستان، نویسنده قشری زاهدنما در جامعه را به سخره میگیرد که با استفاده از سادگی مردم پاییندست جامعهٔ آنها را غارت میکنند و میچاپند. «ای لامسسبا» هم نام یازدهمین داستان این کتاب است که قشر اهل وعظ زمان نویسنده را میکوبد و در قالب طنزی شیرین آنها را عامل عقبماندگی مردم اجتماعی میداند.
شنیدن کتاب صوتی دید و بازدید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره جلال آل احمد
سید جلالالدین سادات آلاحمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی و روحانی در محلهٔ سید نصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی نویسنده، روشنفکر سوسیالیست، منتقد ادبی و مترجم ایرانی، پسرعموی سید محمود طالقانی و همسر سیمین دانشور بود. او در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. او دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای عالی تهران بود؛ تحصیل را تا دورهٔ دکترای ادبیات فارسی ادامه داد؛ اما سرانجام از ادامهٔ آن صرفنظر کرد.
آلاحمد در جوانی (با حفظ گرایشهای مذهبی)، بهنوعی، به روحانیت پشت کرد و نیز به جریان توده پیوست. او تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت و افزون بر نگارش داستان، به نوشتن مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردمشناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعدد نیز میپرداخت. میتوان مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد را نثر او دانست؛ نثری فشرده، موجز و درعینحال عصبی و پرخاشگر که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای «خسی در میقات» یا ناداستان «سنگی بر گوری» میتوان دید و خواند.
نخستین مجموعهٔ داستان او «دیدوبازدید» نام داشت.
او در سال ۱۳۲۶، دومین کتابش، «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد؛ کتابی که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بهعنوان ضربهای سنگینی بر پیکر آزادیخواهان، آلاحمد نیز افسرده شد. او در این سالها، کتابی را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. کتابهای اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا و مدیر مدرسه در همین دوران نوشته شدند.
از میان خدمات این نویسنده و متفکر به ادبیات فارسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
معرفی آلبر کامو به جامعه ادبی؛ با ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو و داستایوسکی،
معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن،
حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو، نصرت رحمانی و حمایت از جوانان دیگر،
ایجادکردن جهشی بیسابقه در نثر فارسی با نثر خودش،
ایجاد تشکلهای ادبی و صنفی، از جمله کانون نویسندگان ایران و انتشار مقالات گوناگون.
جلال آلاحمد را ادامهدهندهٔ راهی میدانند که ویش از وی، محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات، آغاز کرده بودند؛ استفاده از زبان محاورهای بهوسیلهٔ جلال به اوج رسید و گسترش یافت.
برخی از داستانهای آل احمد:
پنج داستان (۱۳۵۰)، نفرین زمین (۱۳۴۶)، سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)، نون والقلم (۱۳۴۰)، مدیر مدرسه (۱۳۳۷)، سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)، زن زیادی (۱۳۳۱)، سه تار (۱۳۲۷)، از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)، دید و بازدید (۱۳۲۴) و...
مقالهها:
«گزارشها» (۱۳۲۵)، «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)، «هفت مقاله» (۱۳۳۲)، «غرب زدگی» (۱۳۴۱)، «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)، «ارزیابی شتابزده» (۱۳۴۳)، «یک چاه و دو چاله» (۱۳۵۶)، «در خدمت و خیانت روشنفکران» (۱۳۵۶)، «اسرائیل، عامل امپریالیسم» و...
مشاهدات و سفرنامهها:
اورازان (۱۳۳۳)، تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)، جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵)، سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)، سفر روس (۱۳۶۹) و...
ترجمهها:
تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱ - با همکاری منوچهر هزارخانی)، چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)، عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)، مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)، کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)، بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)، دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)، سوءتفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)، بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)، قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی (۱۳۲۷)، محمد و آخرالزمان اثر پل کازانوا (۱۳۲۵) و...
جلال آل احمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درگذشت.
بخشهایی از کتاب صوتی دید و بازدید
سهبار از زیر قرآن و آب و آرد رد شدم و در مرتبه سوم قرآن را بوسیدم و به پیشانی نهادم و در میان هوایی که در اثر دمیدن «آیةالکرسی»ها، و «چهارقل»های نزدیکانم، بوی مسجد و حرم از آن میآمد ـهوای حرمی که دود پیهسوز و بوی تند شمعهای پیهیاش کم بودــ و درمیان اشکهایی که از چشم خواهران و برادر کوچکم روان بود؛ از در خانه بیرون آمدم. تا سر کوچه هرکه میرسید، از آشنا و غریبه، از اهل محل یا دیگران، همینکه میفهمید به زیارت میروم از ته دل التماس دعا میگفت و من مجبور بودم در جواب هر یک از این مؤمنان، تعارفی کنم و دستکم «محتاج به دعا»یی بگویم. بعضیها هم که آشنایی بیشتری داشتند تا در گوشم اذان نمیگفتند و یکی دو آیه مأثوره در گوش راستم نمیخواندند و دعاهای مجرب بدرقه راهم نمیکردند، ممکن نبود دست از سرم بردارند.
چه باید کرد! در این دم آخر نمیشود دل بندگان خدا را شکست! از ما که میگذرد: خدا را هم خوش نمیآید که باعث رنجش خاطر دیگران بشوم. پس چرا گوش به یاسین هرکس نسپارم!
نمیدانم تا سر کوچه چند نفر رویم را بوسیدند و دعایم کردند و یا این راه را در چه مدتی پیمودم؟ ولی هرچه بود، موقعی که پا به درشکه مینهادم صدای گریه آهسته دو سه پیرزن را از زیر چادر عباییهاشان، که تای چندین سال را به خود داشت و معلوم بود که پساز سالها تازه از بقچه درآمده، شنیدم.
تا امروز نفهمیده بودم که مردم نیز مثل من آرزوهایی دارند و نمیدانستم این عشقی که من در سر دارم مالیخولیایی است که همه به آن دچارند. هماکنون درمییافتم که دیگران چقدر دلشان میخواهد بهجای من میبودند و میتوانستند به زیارت اعتاب مقدس نایل گردند. همامروز موقعی که از خانه بیرون میآمدم یکی که فهمیده بود به کجا میروم، شنیدم که از ته حلق با خدای خود مناجات میکرد و میگفت «اللهم ارزقنا... زیارة ال ...»
نمیدانستم خوشحال باشم یا غمگین. اکنون در جریان عادی و روان جوی باریک عمر من، با این زیارت، انحراف بزرگی رخ میداد. این انحراف خواهی نخواهی، همچو سرپیچ نهرها غلغله و ولولهای در مغزم و هم در زندگی ساکت و آرامم ایجاد میکرد که نمیتوانستم دریابمش.
در راه به هیچ فکر دیگری نبودم و تا موقعی که به گاراژ رسیدیم ـموقعی که باید «آقورایی»های مرسوم را به اینو آن بدهم ــ در طول همه راه تنها در اندیشه آش پشتپایی بودم که برایم خواهند پخت. آش پشتپایی که رشتههای بلند و نازک آن را خواهرم خواهد برید و کاسههای نعناعداغزده آن را برای خویشاوندانم خواهند فرستاد و مجلس جشن و سروری که به این مناسبت در خانه ما برپا خواهد شد و بعد هم نذرهایی که ممکن است در سر همان سفره برای سالمبرگشتن من بشود.
آری ایرانی است و این مراسم: سبزیپلو با ماهی شب عید نوروز، هفتسین، شلهزرد و سمنو، رشتهپلو، آش رشته پشتپا... و هزاران آداب دیگر که در نظر اول جز عادات ناچیز و خرافههای پادرهوایی بهنظر نمیآید؛ ولی درحقیقت همه تابع و مولود شرایط زندگی بخصوص ایرانی است... ای ایرانی!
زمان
۳ ساعت و ۳۸ دقیقه
حجم
۲۰۰٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۳ ساعت و ۳۸ دقیقه
حجم
۲۰۰٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
برخی آداب و رسوم قدیمی و خرافات موجود در جامعه را با متن روان؛ توصیف کرده ولی به لحاظ موضوع و داستان پردازی چون از آثار اولیه جلال هست؛ پختگی آثار بعدی را ندارد.