دانلود کتاب صوتی تخم شر با صدای نگین خواجه نصیر + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی تخم شر

دانلود و خرید کتاب صوتی تخم شر

امتیاز:
۳.۳از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی تخم شر

کتاب صوتی تخم شر نوشتهٔ بقلیس سلیمانی و با صدای نگین خواجه نصیر است و انتشارات ماه آوا آن را منتشر کرده است. این کتاب صوتی روایتی عاشقانه بین ماهرخ و سهراب است.

درباره کتاب صوتی تخم شر

ماهرخ حدود ساعت دوونیم بعد از نصف‌شب، جایی بین اردستان و کاشان، در یک شب تابستانی عاشق سهراب شد. ماهرخ دختر یک‌دانهٔ حاج‌آقا عطایی گورانی و ته‌تغاری خانواده، باهوش و تحصیل‌کرده بود و تمام زندگی‌اش را با شیطنت و خنده گذرانده بود. نامش را از عمه خدابیامرزش گرفته است. این عمه ماجرای غم‌انگیزی داشت: در ۱۵سالگی و قبل از عروسی‌اش برای یک اشتباه ساده مرد. وقتی مشاطه‌گر صورت عمه ماهرخ را بند می‌اندازد، از حال می‌رود و عمه‌اش یک انگشت عسل دهانش می‌گذارد و زنبوری که در عسل است گلوی دخترک را نیش می‌زند و او که حساسیت داشته، اینگونه می‌میرد. نامزد ۱۹ساله‌اش هم روز بعد خود را از صخره پایین می‌اندازد و می‌کشد. ماهرخ همیشه می‌گوید می‌خواهد جای دو نفر زندگی کند خودش و عمه ماهرخش. و حالا نوبت عاشق‌شدن ماهرخ فرا رسیده است.

شنیدن کتاب صوتی تخم شر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران شنیدن داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره بلقیس سلیمانی

بلقیس سلیمانی زادهٔ ۱۳۴۲ در کرمان، داستان‌نویس و منتقد ادبی و پژوهشگر معاصر ایرانی است. کتاب‌های «بازی آخر بانو»، «بازی عروس و داماد» و «خاله بازی» از آثار اوست که همگی چندین و چندبار تجدید چاپ شده‌اند و رمان بازی آخر بانو برندهٔ جایزه ادبی مهرگان و بهترین رمان بخش ویژهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵ شده‌ است. او از نویسندگان موفق زن ایرانی است.

بخشی از کتاب صوتی تخم شر

سهراب چقدر با خودش کلنجار رفته بود برای شروع این رابطه. دو ماه تمام به آن شب نحس و به دختر قدبلند گورانی فکر کرده بود. دو ماه تمام تکه‌کاغذ دختر گورانی را این سو و آن سو برده بود، بلکه باد آن را با خودش ببرد یا شاید جوی آب یا حتی دزد کیف و کتاب. هیچ اتفاقی برای تکه کاغذ نیفتاده بود. بالعکس شماره روی آن رفته بود گوشه حافظه‌اش سفت ومحکم نشسته بود. هر وقت به طرف تلفن می‌رفت تا با کسی تماس بگیرد انگشتانش پیش‌شماره گوران را می‌گرفتند. آن وقت نیرویی انگشتانش را واپس می‌کشید و صدای بوق ممتد گوشی بلند می‌شد. آیا تقدیر بود دخی و لیلا را با وصلت با این دختر گورانی خوشحال کند؟ هر وقت با دختری آشنا می‌شد، قبل از هر چیز به خواست مادرش دخی و خاله لیلایش فکر می‌کرد که در هر بار دیدنش سر به جانش می‌گذاشتند که اگر آن‌ها را دوست دارد، اگر برایشان احترامی قایل است، اگر قدر زحمت‌هایشان را می‌داند و می‌خواهد این زحمت‌ها را جبران کند، زودتر سروسامانی به زندگی‌اش بدهد و بگذارد آن‌ها بدون دلواپسی سرشان را زمین بگذارند و اشهدشان را بگویند. مادرش بیشتر نگران حال خاله لیلا بود وگرنه خودش هنوز پنجاه ودو سال بیشتر نداشت و برای سر بر زمین گذاشتن و رو به قبله شدن زود بود. خاله لیلا خاله مادرش بود که ده سالی می‌شد بیماری قند خانه‌نشینش کرده بود. خاله شبانه‌روز از خدا حقش را می‌خواست که چیزی جز مرگ نبود. دخی که بساط را می‌گذاشت جلوش، قبل از آن‌که انبر برنجی را بردارد و زغال‌ها را زیرورو کند و سرخ‌ترینشان را انتخاب کند، دست‌هایش را بالا می‌برد و از خدا می‌خواست در مرگش تعجیل کند که بیش از این ماندنش به مصلحت نیست.

سهراب از وقتی یادش می‌آمد مادرش دخی بساط لیلا را آماده می‌کرد و باز از وقتی یادش می‌آمد لیلا تریاکی بود. برای همین فلسفه این ازوچز سال‌های اخیر، به‌خصوص یک سال اخیر، را نمی‌فهمید. سهراب هیچ‌وقت کار کردن لیلا را ندیده بود. هیچ‌وقت هم راحتی مادرش را ندیده بود. با این همه از لیلا بدش نمی‌آمد. برعکس گاهی احساس می‌کرد او را بیشتر از مادرش دوست دارد. اگر موفقیتی در زندگی‌اش داشت، که اندکی داشت، همه را مرهون محبت‌های خاله لیلا بود، که قسم راستش «به مرگ سهراب» بود. خاله لیلا بود که مادرش را پناه داده بود و زندگی به‌نسبت راحتی برایش فراهم کرده بود. درست است مادرش دخی کم وبیش حکم خدمتکار خاله را داشت، اما نه‌تنها گله و شکایتی از این وضعیت نداشت، بلکه مراقبت از پیرزن را که تنها کس وکارش در این دنیا بود وظیفه خودش می‌دانست. همان‌طور که وقتی شوهرش قبل از تولد بچه‌اش رفت، خاله لیلا دست او را گرفت و مثل تخم چشمش از او و یتیمش مراقبت کرد.


کاربر ۳۷۸۱۲۱۰ گ. فسخودی
۱۴۰۱/۰۵/۲۱

تم اصلی داستان، پردازش شخصیت ها و ...تا انتها پیوسته و منسجم و برای من خواننده جذاب بود. برای من تنها مشکل کوچک، نحوه خواندن کتاب بود که تسلط کافی به متن و تلفظ برخی کلمات بخصوص اسامی نداشتند و

- بیشتر
کاربر ۳۸۲۱۶۷۵
۱۴۰۱/۰۹/۰۸

چه داستانی بود حیف وقتی که گذاشتم و مبلغی که بابتش پرداخت کردم

زمان

۱۶ ساعت و ۱۲ دقیقه

حجم

۸۹۷٫۶ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱۶ ساعت و ۱۲ دقیقه

حجم

۸۹۷٫۶ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۸۵,۸۰۰
۶۰,۰۶۰
۳۰%
تومان