دانلود و خرید کتاب صوتی ورق پارههای زندان
معرفی کتاب صوتی ورق پارههای زندان
کتاب صوتی ورق پارههای زندان مجموعه داستانی نوشته مجتبی آقابزرگ علوی معروف به بزرگ علوی است. کتاب ورق پارههای زندان با صدای بهروز رضوی منتشر شده است. این کتاب ماجراهایی از زندان است که نویسنده به سختی مکتوب کرده است.
نویسنده به همراه ۵۲ نفر دیگر، از زندانیان دوران رضاشاه بودند که کم و بیش در یک زمان با هم دستگیر شدند و به گروه ۵۳ نفر شهرت داشتند. او چهار سال و نیم از سالهای جوانیاش را در زندان قصر گذراند.
درباره کتاب ورق پارههای زندان
این کتاب شامل چندین داستان است که هرداستان روایتی جذاب از زندانیان دارد. هر کدام یکی از شخصهایی هستند که در زندانند. بخشی از داستان مردی به نام غلامحسین است که او را به جرم قتل به زندان آوردهاند اما حقیقت هنوز مشخص نیست که او واقعا قاتل است یا نه. در ادامه روایت داستان مردی به نام ایرج است او یک مبارز مخالف رژیم شاه است که در روز عروسیاش دستگیر شده و به زندان رفته است. داستان دیگری يكی از زندانانیان در زندان است که دیوانه شده است، اما دیوانگی او با دیگران متفاوت است. در یکی دیگر از روایتها مردی عاشق زنی به نام مارگاریتا میشود و به جای او به زندان می رود. این کتاب داستانهایی است که بزرگ علوی در زندان نوشت. روی کاغذدارههای سیگار و پاکت میوه و آنها را پنهان میکرد.
شنیدن کتاب ورق پارههای زندان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد می کنیم
درباره مجتبی بزرگ علوی
سید مجتبی آقابزرگ علوی مشهور به بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ماه ۱۲۸۳ در تهران متولد شد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نماینده نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نیز نوه آیتالله طباطبایی بود. این نویسنده واقعگرا، سیاستمدار چپگرا، روزنامهنگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی بیش از چهار دهه از نیمه دوم سده بیستم را در آلمان زیست و به ترجمه، نقد و فرهنگنامهنویسی نیز پرداخت. بزرگ علوی را همراه صادق هدایت و صادق چوبک، پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند. علوی را بنیانگذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی دانستهاند؛ گرایش علوی به اثرآفرینی اجتماعی او را برجسته کرد. از مهمترین آثار این نویسنده پرآوازه میتوان به چمدان، ورق پارههای زندان، چشمهایش، سالاریها، میرزا، موریانه، گیلهمرد و روایت اشاره کرد.
بخشی از کتاب ورق پارههای زندان
«م» را برده بودند برای استنطاق. آن روز خیلی اوقاتش تلخ بود. در صورتی که ما برخلاف او وقتی ناممان را صدا میکردند برای استنطاق، ذوق میکردیم. برای آنکه بعد از چندین ماه بلاتکلیفی بالاخره خیال میکردیم تکلیفمان معین میشود و زودتر مرخص میشویم. از خصایص او موقع اوقات تلخی این بود که میخندید، خیلی زننده میخندید. هر وقت که میخندید، موهای تن من راست میشد. آن خنده یک آدم معمولی نبود و ته آن خنده یک دیوانگی پنهان بود. بعدها ضمن صحبت با من گفت موقع برگشتن از پیش مستنطق نزدیک خیابان سعدی جوان ها را دیده که خوشگل و قشنگ و تر و تمیز بودهاند و روحش پرواز کرده. بعد گفت که دَم در محکمه دختر جوانی را دیده که خیلی خوشگل بوده و شبیه دختر خالهاش بوده و همین که خواسته تا با دخترک حرف بزند پاسبانها چشم زهره رفتهاند و او هم دست کرده که پولی بدهد به آژان ها تا راحتش بگذارند و دیده که فقط ژیتون زندان در جیبش بوده و تمام.
به ما در زندان پول نمیدهند و به جای آن مهر میدهند که ژیتون صدایش میزنیم و در اصل کلمه ای فرانسوی است و ژتتون تلفظ صحیح آن است. در میان ما دکتر و لیسانسه زیاد است. ما طبیب درجه اول، حقوقدان، مهندس و همه نوع عالِمیدر بین خودمان در زندان داریم. شب ها هر یک از آن ها راجع به مطلبی از تخصصِ خودش بحث میکند. آن ها که کتاب به ما نمیدهند، ما هم مجبوریم در پنهان کتاب قاچاق کنیم. شبی یکی از ما به جای بحث های جدی این سوال را تقریبا از همه پرسید که «شب اول که مرخص شدی، چه میکنی؟»
بیشتر جوابشان این بود که «میرویم خانه پیش مادر یا زن و بچه هایمان» و این را بزرگترین سعادت میدانستند. یکی گفت: «من خانه و منزل ندارم و نمیدانم چه میکنم» یکی دیگر گفت که میرود مست میکند و تلوتلو میخورد تا خانه. یکی گفت میرود در خانه گرامافونش را کوک میکند، شراب میخورد و گریه میکند. البته این آدم در زندان مُرد. یکی دیگر گفت: « میروم زن پیدا میکنم و تا یک هفته از اتاق بیرون نمیآیم». خیلیها هم جواب ندادند. از جمله «م». بعد ها با او تنها ماندم و از او پرسیدم که شب اول مرخص شدن چه میکند؟
گفت که نمیداند. بسته به این است که مادرش در تبریز باشد یا اینجا. ولی دلش میخواست هر جا که مادرش باشد، دختر خالهاش هم آنجا باشد. دخترخاله اش در بچگی به او گفته بود که دوستش دارد به شرط آنکه مثل دیگران نباشد و او هم میخواست که مثل دیگران نباشد و حالا واقعا هم با دیگران فرق داشت.
زمان
۳ ساعت و ۱۱ دقیقه
حجم
۱۷۵٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۱۱ دقیقه
حجم
۱۷۵٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
اگه خداوند صدا داشت مطمئن باشید شبیه صدای بهروز رضوی بود فحش هم بده دلنشینه چه برسه به اینکه کتابی بخونه از استاد بزرگ علوی
کتاب خوبی است خوب حال و هوای زندان را توصیف میکند متن ساده و روان و با محتوا
کتابی که مخاطبین خاص خودش رو داره، در واقع قلم نویسنده قلم قویی هست و البته متاثر از دیدگاه کمونیستی که داره. خوبیش اینه که حس ناامیدی به خواننده القا نمیکنه👌
بسیار عالی، امیدوارم کتابهای بزرگ علوی در حقیقت تاثیری که نیتش کرده بودم درونم ایجاد کنه، که توان مبارزه درست با نظام جرم و جور و فساد داشته باشم، خیلی وقته فکر میکنم مشغول مبارزه ام، ولی مطمانم تا کرگدن
وقتی صدا نوازش گوش است و متن معجزه زنده شدن خاطرات
کتاب که حرف نداره، منتها این صدای گوینده هرنوع نویسنده ای رو جذاب میکنه هرنوع خواننده ای رو ترغیب میکنه اما صدایی به زیبایی صدای استادکبیری نشنیدیم نخواهیم شنید ای کاش استاد کبیری کتاب هم میخوند چون فقط ترجمه فارسی