کتاب غلو
معرفی کتاب غلو
کتاب غلو نوشته نعمتالله صالحی نجفآبادی است. کتاب غلو درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین است. کسانی که ضربههای سنگینی به دین اسلام وارد کردند.
درباره کتاب غلو
در نیمه دوّم قرن دوّم هجری جمعی از غالیان افراطی از قبیل مغیرةبن سعید و ابوالخطّاب و همفکرانشان چون مفضّل بن صالح ابوجمیله و عبدالله بن قاسم حَضرَمی و دیگران مکتب غلوّ را تأسیس کردند و برای ترویج مسلک خود روایاتی ساختند و به ائمّه اهل بیت نسبت دادند تا مردم سخنشان را قبول کنند و با اینکه ائمه (ع) شدیداً با این غالیان مبارزه میکردند آنان توانستند تاحدّ زیادی مسلک خود را ترویج کنند و جا بیندازند. این گروه منحرف افکار خود را در قالب حدیث میریختند و به ائمّه (ع) نسبت میدادند و عدّهای را مأمور کرده بودند تا بهصورت عوامل نفوذی خود را طرفدار ائمّه معرفی کنند و بعد از آنکه اطمینان اصحاب ائمّه را جلب کردند کتابهای اصحاب ائمّه را بگیرند به نام اینکه میخواهند اخبار آنها را رونویس کنند آنگاه اخبار جعلی را وارد کتابهای رونویس شده میکردند و اصل کتابها را به صاحبان آنها برمیگرداندند. این کتابهای رونویس شده تکثیر میشد و بین مردم منتشر میگشت درحالی که کسی نمیدانست این اخبار جعلی که در این کتابها هست به دست صاحبان اصلی این کتابها نوشته نشده و از مجعولات غالیان است و بدینگونه کتابهایی که مشتمل بر روایات جعلی و غلوّآمیز بود همهجا منتشر میشد و به شهرهای دیگر میرفت و در همه دنیای اسلام رواج مییافت.
غالیان توانستهاند جماعت بسیاری از اهل قلم را بهدنبال خود بکشانند و مکتب غلوّ را تقویت کنندو این به ما میفهماند که این غالیان تاحدّ زیادی در کار خود موفق شده و به هدفشان رسیدهاندو از اینجا میفهمیم که مکتب غلوّ همهجاگیر شده و استاد و شاگرد را فراگرفته است و اینجاست که انسان متعهّد احساس وظیفه میکند که باید در مقابل این جریان فکری انحرافی بایستد و حقایق را بگوید. در این شرایط بر اهل علم فرض است که دست بهکار شوند و با این سم مهلک غلوّ مبارزه کنند و کتاب حاضر که به نام «غلوّ» نامگذاری شده است به همین منظور به رشته تحریر درآمده و بر صاحبان اندیشه و خرد عرضه شده است.
خواندن کتاب غلو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شناخت علوم دینی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب غلو
در تفسیر آیه ۷۲ از سوره مائده از محمدبن کعب نقل کردهاند که پس از رفع حضرت عیسی (ع) از بین صد نفر از علمای بنی اسرائیل چهار نفر انتخاب شدند که درباره عیسی (ع) نظر بدهند پس یکی از آنان گفت: آیا غیر خدا کسی غیب میداند؟ گفتند: نه. گفت: چون حضرت عیسی غیب میدانست باید گفت: او خداست و تا هنگامی که خواست در زمین ماند و سپس به آسمان صعود کرد. و دیگری گفت: ما عیسی را میشناسیم و مادرش را نیز میشناسیم و چون ممکن نیست خدا مادر داشته باشد، باید گفت: حضرت عیسی خدا نیست بلکه فرزند خداست و عالم دیگر گفت: خود حضرت عیسی میگفت: «من بنده خدا و روح و کلمه او هستم که به مریم القاء کرده است و من همان را که خود عیسی گفته است درباره وی میگویم. پس آنگاه این علماء در اجتماع مردم ظاهر شدند و هریک عقیده خود را درباره حضرت مسیح گفتند و از اینجا مسیحیان به پیروی از این سه عالم سه گروه شدند و یک گروه گفتند: عیسی خداست و گروه دیگر گفتند: پسر خداست و گروه سوم گفتند: بنده خدا و روح و کلمه او است که به مریم القاء کرده است...»(تفسیر الدّرالمنثور، ج ۲، ص ۲۹۹).
اگر این داستان را معتبر بدانیم از آن معلوم میشود فقط دو گروه از پیروان حضرت عیسی (ع) درباره او غلوّ کردهاند، نه همه آنان و علّت این غلوّ استدلال جاهلانه دو نفر از علمای دینی بنی اسرائیل بوده است که خود آن دو عالم و مردم چون به حضرت مسیح عشق و علاقه داشتند و زمینه ذهنی آنان آماده بود آن را پذیرفتند. پس باید گفت: علت غلوّ این دو گروه درباره حضرت عیسی (ع) جهل و عشق بوده است که قرآن کریم از آنان خواسته است از اسارت جهل و عشق بیرون آیند و به حکم عقل برگردند، مانند آن عالم دیگر اسرائیلی که به حکم عقلش غلوّ را نپذیرفت و گفت: حضرت عیسی نه خداست و نه پسر خدا بلکه بنده خدا و روح کلمه اوست که به مریم القاء کرده است.
حجم
۱۴۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
حجم
۱۴۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه