دانلود و خرید کتاب قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن! تری جونز ترجمه امیرمهدی حقیقت
تصویر جلد کتاب قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن!

کتاب قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن!

معرفی کتاب قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن!

کتاب قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن! جلد اول از مجموعه قصه های تری جونز است که با ترجمه امیرمهدی حقیقت در انتشارات پرتقال منتشر شده است. این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن! جلد اول از مجموعه قصه‌ های تری جونز است. این کتاب‌ها ماجراهای جالب و خنده‌دار و گاهی غیر قابل باوری را برایتان روایت می‌کنند که ممکن است شما را بخندانند یا بترساند یا متعجب کنند مثلا قصه اژدهایی که روی سقف خانه نشسته و تکان نمی‌خورد یا پادشاهی که هرچه پیرتر می‌شود کارهای احمقانه‌تری می‌کند....

مجموعه قصه‌ های تری جونز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن مجموعه قصه‌ های تری جونز را به تمام کودکان و نوجوانانی که دلشان یک کتاب عالی و پر از ماجراهای هیجان انگیز و خنده‌دار و عجیب می‌خواهد، پیشنهاد می‌کنیم.

درباره امیرمهدی حقیقت

امیرمهدی حقیقت ۲۷ شهریور ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. او از سال ۱۳۸۰ با ترجمه کتاب مترجم دردها نوشته جومپا لاهیری وارد عرصه حرفه‌ای ترجمه ادبی شد. تمرکز اصلی او ادبیات آمریکای شمالی، به‌خصوص داستان کوتاه ‌است و در حوزه‌های بزرگ‌سال و کودک و نوجوان ترجمه کرده‌ است.

امیرمهدی حقیقت تا به حال آثار نویسندگان بسیاری را به فارسی ترجمه کرده که از میان آن‌ها می‌توان به جومپا لاهیری، سام شپارد، گی دو ماپاسان، هاروکی موراکامی و کازئو ایشی گورو اشاره کرد.

بخشی از کتاب قصه های تری جونز؛ بخون و باور نکن!

شاه‌ هربرت هفتم سال‌های سال، خیلی درست و عاقلانه، پادشاهی کرده بود. ولی حالا که دیگر خیلی پیر شده بود، با اینکه مردم سرزمینش هنوز خیلی او را دوست داشتند، از روی ناچاری قبول کرده بودند که شاه هرچه پیرتر می‌شود، کارهای احمقانه‌تری از او سرمی‌زند. مثلاً یک روز شاه‌هربرت به هرکدام از پاهایش یک سگ را با قلاده‌اش بست و از قصرش بیرون رفت که در کوچه و خیابان گردش کند. یک بار هم لباس‌هایش را درآورد و زیر فوارهٔ میدان اصلی شهر نشست و بلندبلند زد زیر آواز؛ هی داد می‌زد: «تربچه؛ تربچه!»

با اینکه شاه حتی یک بار، خودش را از منارهٔ کلیسای بزرگ شهر آویزان کرد، یا لباسی پوشید که شکل هویج بود، هیچ‌کس حاضر نبود بگوید شاه این روزها چقدر کله‌پوک شده. خلاصه باز هم کسی پشت‌سرش حرف نمی‌زد. یک روز او به‌سمت مردمی که پایین پایش جمع شده بودند تا به سخنرانی‌اش گوش کنند، کتاب فرهنگ لغت پرت کرد. مردم فقط پیش خودشان سر تکان می‌دادند و می‌گفتند: «طفلک، هربرت پیر! دفعهٔ بعد می‌خواهد چه دسته‌گلی آب بدهد؟» ولی وقتی همه باهم بودند، وانمود می‌کردند که شاه مثل همیشه عاقل و فرزانه است.

جانم برایتان بگوید که این شاه‌هربرت دختر زیبایی داشت و آن زمان‌ها که هنوز این‌قدرها کله‌پوک نشده بود، اسمش را گذاشته بود شاهزاده‌ماهی. شاهزاده‌ماهی یک دل نه صد دل عاشق پسر شاه پرقدرت و ثروتمند کشور همسایه، شاه‌روپرت، شده بود. یک روز جارچی‌ها جار زدند که شاه‌روپرت قصد دیدار با شاه‌هربرت را دارد تا شاهزاده‌ماهی را برای پسرش خواستگاری کند.

صدراعظم گفت: «خدایا! حالا چه‌کار کنیم؟ آخرین بار که شاه‌هربرت مهمان داشت، روی سر مهمانش ژله ریخت و خودش را توی انبار زندانی کرد.»

مشاور اعظم گفت: «کاش کسی پیدا می‌شد که می‌توانست کاری کند شاه عاقلانه رفتار کند. دست‌کم در مدتی که شاه‌روپرت اینجاست.»

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۸/۲۴

قسمت هایی از کتاب بخون و باور نکن! (لذت متن) روزی کشاورزی رفته بود مزرعه و داشت گندم درو می کرد که یک مرتبه خیال کرد از آن دوردورها صدای گریه می شنود. به کارش ادامه داد و صدای گریه هم

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۷,۲۰۰
تومان