دانلود و خرید کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم نیکولاس دارواس ترجمه محمد مهدی خرازی
تصویر جلد کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم نوشته نیکولاس دارواس است که با ترجمه محمدمهدی خرازی منتشر شده است. این کتاب به شما یاد می‌دهد چطور مسیر زندگی‌تان را تغییر دهید.

درباره کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

کتاب پیش رو داستان تأثیرگذار رقصنده‌ای مجار است که بدون هیچ دانش قبلی وارد بازار بورس شده و با پشتکار و خلاقیت به ثروتی چشمگیر دست می‌یابد. نیکولاس دارواس در این کتاب راه‌کارهای نوینی در جهت موفقیت در بازار بورس ارائه می‌دهد که بی‌تردید راهگشای همۀ علاقمندان و فعالان در این زمینه است. گذشته از این، خواندن این کتاب به همۀ رهجویان موفقیت پیشنهاد می‌شود. آنچه در این کتاب نظر من را بیش از همه به خود جلب کرد، پایداری نویسنده در دستیابی به خواسته‌اش بود. به رغم شکست‌های پی در پی، دارواس همواره قامت راست کرده و مسیری نو از تجربیاتش می‌سازد. او که می‌داند چه می‌خواهد، مفهوم شکست را به چالش کشیده و درس‌هایی که از اشتباهات گذشته می‌گیرد را چون صخره‌هایی در مسیر صعود درنوردیده و تا رسیدن به قله از پای نمی‌نشیند. راز بزرگ نهفته در پس رازهایی که دارواس در زمینۀ بورس پرده از آنها بر می‌دارد، همین پشتکار او است که بن‌مایۀ اصلی موفقیتش است.

داستان نیکولاس دارواس یکی از افسانه‌های حیرت‌انگیز است. چیزی که نباید فراموش کرد این است که دارواس صرفا یک رقصنده نبوده او در بوداپست تحصیلات و تحقیقات بسیاری در زمینه اقتصاد داشته است. 

خواندن کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که به دنبال موفقیت در زندگی هستند پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

می‌دانستم که سهام بالا و پایین می‌رود (این تنها چیزی بود که می‌دانستم) بنابراین از برادران اسمیت پرسیدم که آیا می‌توانند این ضمانت را به من بدهند: اگر ارزش سهم‌ها زیر ۵۰ سنت رفت مابه‌تفاوت را به من پرداخت کنند. آن‌ها پذیرفتند که برای مدت شش ماه این کار را انجام دهند.

بر حسب اتفاق در مدت توافق شده نتوانستم سهام را نگاه دارم. از این‌که برادرها را ناامید کرده بودم احساس بدی داشتم، بنابراین پیشنهاد دادم که سهام را به عنوان یک حرکت نمادین خریداری کنم. چکی به مبلغ سه هزار دلار برای آن‌ها فرستاده و ۶۰۰۰ سهم از سهام شرکت بریلاند دریافت کردم.

تا دو ماه بعد که به طور اتفاقی قیمت سهام را در روزنامه نگاه می‌کردم، به آن سهم‌ها اصلاً فکر نکرده بودم. ناگهان در صندلی‌ام از جا پریدم. سهم ۵۰ سنتی بریلاند من به ارزش ۱.۹۰ دلار افزایش پیدا کرده بود. فوراً آن را فروختم و سودی حدود ۸۰۰۰ دلار دریافت کردم.

در ابتدا نمی‌توانستم باور کنم. برای من به جادو شباهت داشت. احساس فردی را داشتم که برای اولین بار وارد مسابقه شده و به واسطهٔ شانس و اقبال بر همه پیروز شده است. او در حالی که جایزه‌هایش را نقد می‌کند می‌پرسد: «تا چه مدت قرار است این روال ادامه داشته باشد؟»

دریافتم که همهٔ زندگی‌ام از چنین امکان شگفت‌انگیزی محروم بوده‌ام. تصمیم گرفتم وارد بازار سهام شوم. هرگز از این تصمیم پا پس نکشیدم، اما از مشکلاتی که قرار بود در این جنگل ناشناخته با آن‌ها مواجه شوم بسیار اندک می‌دانستم.

مطلقاً هیچ اطلاعاتی در مورد بازار سهام نداشتم. حتی نمی‌دانستم که یکی از این بازارها هم در نیویورک وجود دارد. تنها چیزی که شنیده بودم در مورد سهام‌های کانادایی، به‌خصوص سهام معدن بود. از آن‌جا که تا آن زمان این سهام‌ها بسیار به من سود رسانده بود، عاقلانه‌ترین کار حفظ کردن ارتباطم با آن‌ها بود.

اما چه‌طور شروع کنم؟ چه‌طور دریابم که چه سهم‌هایی باید بخرم؟ نمی‌شود با گیره سهم‌ها را بیرون کشید؛ باید اطلاعات داشت. این مشکل اصلی من بود: چگونه این دانش را به دست آورم. در حقیقت اکنون دریافته‌ام که برای یک فرد عادی این کار غیرممکن است، اما در آن زمان تصور می‌کردم تنها کافی است از افراد سؤال کنم تا راز بزرگ را یاد بگیرم. تصور می‌کردم اگر به اندازهٔ کافی سؤال بپرسم با افرادی که اطلاعات دارند آشنا خواهم شد. با هر کسی برخورد می‌کردم، می‌پرسیدم که اطلاعاتی در مورد بازار سهام دارد یا خیر. با کار در کلوپ‌های شبانه افراد ثروتمند زیادی را ملاقات می‌کردم و فکر می‌کردم آن‌ها باید چیزی بدانند.

arash
۱۴۰۰/۰۶/۳۱

اسم کتاب یه کم غلط اندازه و آدم حس میکنه یکی از آرزو فروش های گرامی یک کتاب نوشته اما به توصیه یک نفر کتاب رو خوندم و خیلی خیلی جالب و آموزنده بود. اینکه چطور یک نفر صرفا با

- بیشتر
حسین نوری کادیجانی
۱۴۰۰/۰۶/۲۶

بسیار عالی بود من رو یاد ماجراجویی های بدون تعقل خودم در بورس سال ۹۹ انداخت شباهت بسیاری به داستان من داره البته که امیدوارم منم روزی بتونم مثل ایشون به درآمد بالایی برسم.

داود نصر
۱۴۰۱/۰۲/۲۴

یکی از بهترین‌ها در زمینه‌ی بورسه واقعا. من که تا الان چند بار خوندمش. به این اصل اساسی اشاره داره که روانشناسی و ذهنیت معامله‌گر هست که باعث موفقیتش توی بازارای مالی می‌شه. اگه شخص از لحاظ ذهنی کنترل و تسلط خوبی روی

- بیشتر
Parviz Behruzifar
۱۴۰۱/۰۵/۲۱

درود بر شما تفاوت بین انسان های موفق و ناموفق در کارهای بسیار بسیار کوچک است مانند استفاده از تجربیات دیگران و... این کتاب شامل یکسری از تجربیات بسیار ارزشمند و ساده و بسیار تاثیر گذار است. مانند پیروی کردن از چهارچوب کاری

- بیشتر
کاربر 1366445
۱۴۰۱/۰۱/۰۱

برای کسایی که توی بازار مالی فعالیت میکنند کتاب خوبیه البته بیشتر نکاتیو میگه که همه می‌دونن ولی رعایت نمیکنن تا اینکه خودشون بهش برسن ولی تو این کتاب لمس میکنن که رعایت یا عدم رعایت این نکات چه تاثیری

- بیشتر
Pooria Mardani
۱۴۰۱/۱۱/۲۴

با سلام همین اولش بگم که عنوان کتاب، گول زنندس و این یک کتاب انگیزشی یا "چگونه یک شبه پولدار شویم" نیست ! و نکته خیلی خوبی که این کتاب داشت این بود که نویسنده در طول زمان تجربیات و اموزه

- بیشتر
محمدجواد
۱۴۰۱/۱۰/۱۴

داستان یک رقصنده مجارستانی که در بازار سهام تونست ۲ میلیون دلار سود کسب کنه. سیر تکامل و یادگیری و پیشرفت یک معامله گر رو به خوبی میشه توی این کتاب مشاهده کرد.احساسات و چالش هایی که در مسیر معامله

- بیشتر
کاربر ۴۷۸۸۱۹۱
۱۴۰۱/۰۴/۲۶

برای سرمایه گذاری در بورس عالیه

کاربر ۳۸۳۲۴۰۸
۱۴۰۰/۰۹/۲۵

عالی

ّFarshad Parsa
۱۴۰۳/۰۸/۱۷

راهکارهایی که برای کسب سود از بازار بورس بهش اشاره کرده در دوران مربوط به شرح حال نویسنده (۱۹۵۰) ابتکاری و جالب بود. اما در زمان حال این راهکارها برای غالب فعالین نیمه حرفه ای بازار بورس بدیهی هستند. در کل

- بیشتر
همواره این را مفروض پنداشته‌ام که گاهی پزشکان ممکن است به اندازهٔ کارشناسان وال‌استریت اشتباه کنند.
Pooria Mardani
تنها بعداً که به تدریج در خرید و فروش از طریق تلگراف تجربه کسب کردم، توانستم مزایای آن را درک کنم. فقدان تماس‌های تلفنی، فقدان سردرگمی، و فقدان شایعات متناقض، همه و همه دیدگاهی بی‌طرفانه‌تر به من بخشید.
محمدجواد
می‌توانستم آن سهم را دوباره با پرداخت قیمتی بالاتر خریداری کنم. آن‌گاه من دومین گام مهم را برداشتم. می‌دانستم این‌که نیمی از مواقع حق با من باشد مسیری نیست که من را به موفقیت برساند. آرام آرام دریافتم که چگونه می‌توانم سودی سر به سر داشته باشم
کاربر ۷۶۷۱۰۰۴
بعد از افتادن پرده همه تشویق می‌کردند به جز مردی که ابراز تنفر کرد، جرج برنارد شاو پیش او رفت و گفت: آیا بازی من را دوست نداری؟ مرد پاسخ داد: نه دوست نداشتم. شاو گفت: من هم دوست نداشتم. اما ما دو نفر در برابر همهٔ آن‌ها چه کار می‌توانیم انجام دهیم؟
کاپوچایو
من همواره این را مفروض پنداشته‌ام که گاهی پزشکان ممکن است به اندازهٔ کارشناسان وال‌استریت اشتباه کنند.
محمدجواد
داشته باشم و در عین حال ورشکست شوم. اگر حدود ۱۰۰۰۰ دلار سرمایه‌گذاری می‌کردم و سهمی با قیمت متوسط را خریداری می‌کردم، هر معامله به طور متوسط ۱۲۵ دلار برای کمیسیون هر بار خرید سهم و ۱۲۵ دلار
کاربر ۷۶۷۱۰۰۴
درست مثل یک تازه‌کار به تمام معنا رفتار می‌کردم. سیستم محتاطانه‌ای که بنا نموده بودم فرو ریخته بود. همهٔ معاملات به فاجعه ختم می‌شد. من سفارش‌های متناقضی ثبت می‌کردم. سهامی به نرخ ۵۵ می‌خریدم. آن سهم به ۵۱ می‌رسید اما همچنان صبر می‌کردم. مانع ضرر؟ این اولین چیزی بود که کنار گذاشتم. صبوری؟ قضاوت؟ به هیچ وجه. جعبه‌ها؟ کاملاً آن‌ها را از یاد برده بودم. در حالی که روزها با بدخواهی از پس هم می‌گذشتند، معاملاتم چیزی شبیه این شده بود: در بالاترین قیمت می‌خریدم. به محض این‌که می‌خریدم سهام افت می‌کرد. می‌ترسیدم و در قیمت پایین می‌فروختم. به محض این‌که می‌فروختم سهام بالا می‌رفت. حریص می‌شدم و دوباره آن را در بالاترین قیمت می‌خریدم.
amin sharif
من دریافتم که نمی‌توانم سهم را در قله بفروشم. هر کس ادعا می‌کند که همیشه می‌تواند این کار را انجام دهد، دروغ می‌گوید.
kabiribagher
حقیقت این است که هم‌زمان با گشاد شدن جیبم، مغزم ضعیف شده بود. من بیش از حد به خود مطمئن شده بودم، و این خطرناک‌ترین وضعیت ذهن برای یک نفر در بازار سهام است
محمدجواد
مانند استراتژی پایه‌ام، تصمیم گرفتم همواره این کار را انجام دهم: تنها در مسیر روند صعودی پیش می‌رفتم، ضمانت مانع ضررم را پشت سر خود می‌کشیدم. در حالی که روال ادامه می‌یافت بیشتر می‌خریدم. وقتی روال بر عکس می‌شد مثل یک دزد فرار می‌کردم.
مینا صادقی
احساس من از این خبرها چه بود؟ شادی؟ هیجان از این‌که حالا بیش از ۲۰۰۰۰۰۰ دلار داشتم؟ نه دقیقاً. من خوشحال بودم اما هیجان‌زده نبودم. وقتی من اولین ۱۰۰۰۰ دلارم را از داینرز کلاب درآوردم هیجان بسیار بیشتری داشتم. این بار من احساس دونده‌ای را داشتم که با مشقت آموزش دیده و شکست‌های بسیاری را پشت سر گذاشته تا این‌که بالاخره به پیروزی رسیده است. من همچنین با تنگنای مشابهی که در گذشته نیز آن را پشت سر گذاشته بودم مواجه شدم: آیا باید بفروشم؟ آیا باید کاملاً از این کار بیرون بیایم؟
محمدجواد
حالا می‌دانستم که باید قاطعانه به سیستمی که برای خودم ساخته بودم پایبند باشم. یاد گرفته بودم که اگر حتی یک بار از آن منحرف شوم به دردسر می‌افتم. همهٔ ساختار مالی‌ام فوراً به خطر افتاده بود و می‌توانست مانند خانه‌ای کاغذی در هم بشکند.
محمدجواد
اگرچه من در قضاوت خود از دیدگاه‌های فنی و بنیادی اطمینان داشتم، اما برای یک لحظه هم برای متوقف کردن ضرر، سلاح دفاعی برتر خودم یعنی همان سیستم مانع ضرر را رها نکردم. مهم نیست که خانه شما چقدر خوب ساخته شده است؛ شما بیمهٔ آتش‌سوزی آن را فراموش نمی‌کنید
محمدجواد
در حالی که به بازار نزولی می‌نگریستم، می‌دانستم که نمی‌تواند برای همیشه سیر نزولی داشته باشد. دیر یا زود سهام صعود می‌کرد و بازار نزولی همواره بازار صعودی را در پی داشت. هنر این بود که اولین نشانه‌ها را دریابید و مطمئن باشید که آن‌ها واقعی هستند و قبل از این که دیگران متوجه شوند خرید کنید؛ زیرا قیمت‌ها شروع به رشد می‌کنند.
محمدجواد
همهٔ گزارش‌های شرکت و ترازنامه‌ها می‌توانند گذشته و حال را به شما بگویند، اما نمی‌توانند آینده را بگویند و به این دلیل بود که خودم برنامه‌ریزی کردم. همچنین متوجه شدم که این فقط دیدگاه من است. من به دنبال سود سرمایه‌ای بودم. شخصی که در پی درآمد حاصل از سود سهام بود باید طور دیگری می‌اندیشید.
محمدجواد
آنچه با ادامهٔ سقوط سهام وال‌استریت من را مسحور کرد، این بود که به تدریج دریافتم سیستم مانع ضرر فوری من، نیاز به چنین ارزیابی‌ای را از بین می‌برد. من به این کشف لذتبخش دست یافتم که روش من بسیار بهتر از آنچه تصور می‌کردم کار می‌کند. آن روش به طور اتوماتیک من را از فاجعه رهانیده بود. بازار تغییر کرده بود، اما من قبل از این‌که تابع آن تغییر شوم، از آن خارج شده بودم. مهم‌ترین جنبه برای من این بود که من مطلقاً کوچکترین اطلاعی از سقوط بازار نداشتم.
محمدجواد
۱. این تجربه نقطهٔ عطف مهمی در کسب و کار بازار سهام من بود. ۲. در این نقطه بود که سرانجام به این باور دست یافتم که، ۳. هیچ چیز مطمئنی در بازار وجود ندارد؛ به طور حتم نیمی از اوقات اشتباه می‌کردم. ۴. باید این حقیقت را بپذیرم و بر اساس آن خودم را دوباره هماهنگ کنم؛ باید بر غرور و خودپسندی‌ام چیره شوم. ۵. باید یک متخصص بی‌طرف شوم که خود را با هیچ نظریه یا سهمی تعریف نمی‌کند. ۶. نمی‌توانم فقط در پی شانس باشم. ابتدا باید تا آن‌جا که ممکن است ریسک را کاهش دهم.
محمدجواد
غرورم به من اجازهٔ عمل کردن نمی‌داد. اعتبار نظریه‌ام در معرض خطر بود. مدام می‌گفتم این سهم نمی‌تواند از این پایین‌تر برود. من آن‌چه را که بعداً آموختم نمی‌دانستم؛ این‌که چیزی به نام نمی‌تواند در بازار وجود ندارد. هر سهمی ممکن است هر کاری بکند.
محمدجواد
قبل از این‌که یک رقصنده به هوا بپرد کمی خود را عقب کشیده و قوز می‌کند تا خود را برای پریدن آماده کند. من دریافتم که در مورد سهام نیز به همین شکل است؛ سهم‌ها معمولاً به یک‌باره از ۵۰ و ۷۰ افزایش نمی‌یافتند. به بیان دیگر من دریافتم که یک سهم در روند صعودی که پس از رسیدن به ۵۰ پسرفتی به ۴۵ داشت، مثل رقصنده‌ای بود که آمادهٔ پریدن می‌شد.
محمدجواد
در حالی که به ریسمانی پوشالی چنگ زده بودم، تصمیم گرفتم مطالعه‌ای گسترده پیرامون حرکات هر سهم پیش بگیرم. عملکرد آن‌ها چگونه بود؟ ویژگی‌های رفتارشان چه بود؟ آیا هیچ الگویی در نوسان‌های آن‌ها به چشم می‌خورد؟
محمدجواد

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۳۴,۳۰۰
۱۷,۱۵۰
۵۰%
تومان