کتاب مورگا
معرفی کتاب مورگا
کتاب مورگا نوشته محمدصادق صادقی است. این کتاب دومین اثر اسن نویسنده است، کتاب مورگا که داستانی نیمه واقعی، نیمه افسانهای و عاشقانه است به کشف رمز و راز نهفته در بین واژگان میپردازد.
درباره کتاب مورگا
دلیل کشف بیشتر اختراعات بشری، روح جستوجوگر او بود. کنجکاوی بیحد و اندازه انسان او را به سمت کاوشگری جسورانه هدایت کرده است تا به جایی که اکنون در کرّات دیگر به دنبال زندگی میگردد.
زمین که از گذشته تا امروز رمز و رازهایی در خود نهفته داشته نیز از چشم کاوشگران پنهان نمانده است. دستاوردهایی که تاکنون به دست آمده، چنان شگفتانگیز است که حرص و طمع انسان را برای کشف و ورود به ناشناختهها بیشتر تحریک میکنند.
داستان کتاب مورگا از قلب نویسندهای تراوش شده که بخش عظیمی از آن حقایقی است که شخصاً لمس کرده است و با مقداری چاشنی تخیل، آن را رنگ و لعابی تازه بخشیده است. در این کتاب میخوانید که شخصی پرسشگر و عاشق ناشناختهها، به واقعیتی دست پیدا میکند که گنجایش درک آن حقیقت، فراتر از تصور شما است به حدی که ترجیح میدهید که به جای قبول کردنش، آن را انکار کنید. نویسنده با صرف مدت طولانی تحقیق این کتاب را نوشته است. نامها و کلمات بهکار رفته در این داستان، هر کدام دنیایی از راز و معما را با خود حمل میکنند. این کتاب داستان مازیار است که زندگی سختی داشته و حالا با همسرش سودابه و بچههایشان زندگی میکند. اودرگیر اتفاقاتی میشود که هرگز در زندگی تصور نمیکرده.
خواندن کتاب مورگا مناسب چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این داستان مهیج را به علاقهمندان به داستانهایی پر پیچ و خم و رمزآلود که درونمایهای عاشقانه و کلاسیک دارد، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مورگا
جشن خوبی گرفتیم. در آن زمان سودابه بیست ساله بود و من بیست و دو ساله بودم که زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. روزها به مغازه نقره سازی پدرم میرفتم اما درآمد خوبی نداشتم. هرچند سودابه قانع بود و مدام میگفت: من از زندگی کردن با تو راضی هستم و برای زندگی خوب، نیازی به درآمد بیشتر نیست.
یکی از دوستانم که در بازار کار میکرد، مرا با یک شخص عجیب و همهچیزدان معرفی کرد. آقای مرادی شخصیت عجیبی داشت. با اینکه قدرت کلامی زیادی داشت، اما کم حرف بود. بیشتر با چشمان و حرکات صورتش مفهوم خود را میرساند. او فردی چهارشانه و قدبلند با ریش و موهای سفید و چشمانی قهوهای روشن بود.
آقای مرادی دنبال شاگردی امین و باهوش بود. البته دوستم گفته بود که کسی نمی تواند به راحتی مورد پسندش قرار بگیرد، اما بهتر است شانس خود را امتحان کنیم.
بعد از سلام و احوالپرسی، بهنام گفت: آقای مرادی! ازآنجاییکه شما میگفتید که شاگردی رو راست، دستپاک و مورداطمینان میخواهید، مازیار را برای معرفی به شما اینجا آوردم. پدرش در نقره سازی کار میکند و میتواند روزهایی از هفته که شما نیاز داشته باشید به شما کمک کند.
آقای مرادی که یک عتیقهفروشی داشت، از پشت میز بلند شد و به سمت ما آمد. ما در کنار ویترینی در داخل مغازه بعد از در ورودی ایستاده بودیم.
او جلو آمد و گفت: میبینم خودت زبان نداری، جوان؟! من کسی را میخواهم که سر و زبان داشته باشد، روراست باشد و پنهان کاری نکند و همینطور دستپاک هم باشد، همینطور که میبینی اینجا پر از اجناس عتیقه است. باید بتوانم به او اعتماد کنم. متوجه منظورم که هستی؟ حالا چند روز در هفته میتوانی اینجا سرکار بیایی؟
گفتم: سلام. من مازیار هستم. چون آقا بهنام با شما آشنا بود، اجازه دادم ایشان من را معرفی کنند که بیادبی نکنم. درسم را در زمینه ریاضی تمام کردم. سربازی هم رفتم. به دانشگاه میرفتم که آن را به دلایلی رها کردم و پیش پدرم در نقره سازی کار میکنم. از زمانی که ازدواج کردم در هفته چهار روز میتوانم به کمک شما بیایم. روزهایش برای من فرقی نمیکند. ولی سه روز در هفته را باید حتماً به کمک پدرم بروم. چراکه نمیتوانم او را یکمرتبه دست تنها بگذارم.
یکی دیگر از دلایلی که این را به آقای مرادی گفتم این بود که نمیدانستم آقای مرادی در ماه چقدر به من حقوق خواهد داد و اینکه آیا آن پول کفاف زندگی من و سودابه را میدهد یا نه؟ پس باید راه برگشتی برای خود نگه میداشتم.
آقای مرادی: قبول میکنم... ولی چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه و شنبه باید به من کمک کنی و بقیه روزهای هفته را میتوانی به پدرت کمک کنی. ساعت کار اینجا از هشت صبح تا دو بعدازظهر و عصرها از ساعت چهار تا ده شب است. مشکلی نداری؟
بعد از مکثی ادامه داد: من حرف را یکبار میزنم. کار را یکبار توضیح میدهم که اگر زرنگ باشی، حقوق خوبی میدهم. اگر تنبل و تنپرور باشی، انتظار حقوق خوبی نداشته باش.
حرفهای او به قدری تند بود که من را به عقب راند. ولی بهنام گفت: آقای مرادی! من همهجوره مازیار را تائید میکنم. شما نگران این مسائل نباشید. اگر ببیند درآمد خوبی دارد از جان مایه میگذارد و هیچ کمکاری نمیکند.
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
نظرات کاربران
قشنگ بود به افرادی که به افسانه ها علاقه دارن پیشنهاد میکنم
خوشم نیومد