دانلود و خرید کتاب مرد دونده مسعود شامحمدی
تصویر جلد کتاب مرد دونده

کتاب مرد دونده

انتشارات:نشر کتاب کوچه
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مرد دونده

کتاب مرد دونده رمانی از مسعود شامحمدی برای غمگینانی بی‌گریه و شورشیانی بی‌شمشیر است. داستانی از زندگی مردی که تنها و تنها راه رضایتش از زندگی را در دویدن می‌بیند و می‌دود و می‌دود. 

درباره کتاب مرد دونده

مرد دونده، داستانی عجیب و ماجرایی جذاب دارد. داستانی که به سادگی می‌توان درکش کرد، با قهرمانانش یکی شد و در دنیای داستانی‌اش غرق شد. 

مرد دونده، به تشخیص پزشکان، دچار سندرم نادر عصبی شده است. احساس خاصی که او را به دویدن وامی‌دارد و مجبورش می‌کند بدود. او که در یک جامعه جهان سومی زندگی می‌کند و پیش از این، زندگی آرام و روزمرگی‌ها معمولی‌اش را داشت، حالا تبدیل به یک سوژه شده است. سوژه‌ای که هرکجا می‌رود، خبرنگارهایی دنبالش هستند و روزنامه‌نگارانی در پی نوشتن داستانش. 

خودش می‌گوید: ««من پیش از این، یکی از خِیل میلیون‌ها زن و مرد بی‌ارزشی بودم که در آغاز این هزاره، در کشورهای جهان سوم تولید و تکثیر می‌شوند.»»

وقتی که مردی معمولی بود، لاغر بود و عینک می‌زد، از هیچ چیز در دنیایش راضی نبود. نه غذای خوشمزه‌ راضیش می‌کرد و نه عشق می‌توانست سرحالش بیاورد. او تنها کسی نبود که اینطور زندگی می‌کرد، تمام هم عصرانش همینطور بودند. اما آیا حالا که تبدیل به مرد دونده شده است، می‌تواند راضی باشد؟

کتاب مرد دونده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

مرد دونده را به تمام دوست‌داران کتاب‌ها و رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مسعود شامحمدی 

مسعود شامحمدی، نویسنده و کارگردان سینما، تئاتر و تلویزیون است. 

او تا به حال در آثاری مانند سریال تلویزیونی «دیروز امروز فردا»، سریال تلویزیونی «و‌خداوند عشق را آفرید» و سریال تلویزیونی «رویای آخر» فعالیت داشته است. نویسندگی و کارگردانی نمایش اتاق بی‌خوابی + اتاق پذیرایی را بر عهده داشته است. 

مسعود شامحمدی همچنین نویسنده داستان گربه علف است و ماهی درخت است و نسخه صوتی آن را می‌توانید از طاقچه دریافت کنید.

بخشی از کتاب مرد دونده

تشخیص بالینی پزشکان این بود که او دچار یک ناهنجاری عصبی نادر شده است. سندرمی ناشناخته که او را وامی‌داشت تا همواره در حال دویدن باشد. بدون توقف لحظه‌ای استراحت. در خواب و بیداری و حتی زمانی که پاهایش را به تخت بیمارستان می‌بستند و در رگ‌هایش آرامش‌بخش‌های قوی تزریق می‌کردند.

او تبدیل به آهوی رمیده‌ای شده بود که خیال ایستادن نداشت و مدام می‌دوید.

«من و همه دیگرانی که هم‌نسل من هستند، در این جغرافیا یا هر جغرافیای مشابه دیگر، متولد نمی‌شویم، تولید می‌شویم. درست مثل خط تولید کارخانه‌های ماشین سازی و تهیهٔ کنسرو. آدم ماشین‌هایی کاملاً کپی هم، و آدم‌کنسروهایی با طعم و مزه‌ای یکسان؛ و با نشان حقارت در جلوی کله کاپوت‌های‌مان. با یک دستور پخت مزخرف مشترک.

دوستان، ما آن‌قدر بی‌کیفیت ساخته شده‌ایم که به درد اوراق شدن می‌خوریم، نه ویراژ دادن در اتوبان‌های چهاربانده.

چرا؟

به این دلیل ساده که همه چیز در جهان سوم، درجه‌سه و بی‌کیفیت ساخته می‌شود و نپخته و بدمزه سر سفره گذاشته می‌شود. از عشق و بوسه‌اش بگیر، تا ادبیات و سینمایش. از آفتاب و آسمانش تا خدا و شیاطینش. حتی نوابغ و مُنجی‌ها و دیکتاتورهایش هم بی‌کیفیت و درجه سه هستند.

پس دوستان، و حتی دشمنانم، بیایید اعتراف کنیم که ما تولید حقارتیم. محصول حقارتیم. خودِ حقارتیم.»

این حرف‌هایی که مرد دونده با شور و هیجان بر سرِ خبرنگاران فریاد می‌زد، همان چیزهایی بود که قبل از به شهرت رسیدنش، در جمع دوستانش فریاد زده بود. در شب‌نشینی‌هایی که سرشار بود از مزه عرقِ دست‌ساز و عقده‌های جنسیِ تَه‌نشین شده در تهِ لیوان‌های یخ.

«دوستان، قبول کنید که ما محصول خط تولید ماشین‌های گرون‌قیمتی مثل پورشه و بوگاتی نیستیم. ما محصول خط تولید ماشین‌های ارزون‌قیمت و کم‌ارزشی مثل پیکان و پراید هستیم. و این آگاهی که ما پرایدیم، نه لکسوس و پورشه، بیش از کپی بودن، روح و جانمون را خراش می‌ده.»

او خود را محصول خط تولیدی می‌دانست که کارش تولید آدم‌های «عجیب‌الخلقه» بود و در آن شب‌نشینی‌های حقیر، با عصبانیت فریاد می‌زد: «ما چی هستیم؟ کی هستیم؟ خودمون هم نمی‌دونیم. هم مذهبی هستیم، هم لائیک. هم از موتسارت خوشمون میاد، هم از باباکرم. هم حج می‌ریم، هم توی دانسینگ‌های ترکیه قِر می‌دیم.

توی یه دستمون حافظ و مولاناست، توی دست دیگه‌مون کانت و مارکس و فوکو. ما آدم‌هایی هستیم که هر کدوم جدا جدا، یه خدا و یه دین جدید برای خودمون ساختیم. مرد رندهایی که پیغمبر خودمون هستیم وکتاب مقدس خودمون رو نوشتیم.

این مسخره نیست؟ چرا هست. اصلاً خود من چه‌جور مردی هستم؟ بهتون میگم. من هم به عشق آزاد اعتقاد دارم، هم به سنت‌های یک زندگی خانوادگی. هم به خدا باور دارم، هم به انسان. منه بیشعور، روز عاشورا که می‌رسه لباس سیاه می‌پوشم و روز ولنتاین، گل و شکلات هدیه می‌دم. شب‌های کریسمس شراب می‌خورم و شب‌های قدر، قرآن سر می‌گیرم. من مردی هستم که هم فیلم پورن دوست داره، هم برگمان و برسون رو ستایش می‌کنه. هم توی انتخابات شرکت می‌کنه، هم یک معترض سیاسیه. هم دولتیه، هم یک اپوزیسیون دو آتشه.

آره، من و همهٔ شماها شترگاوپلنگ هستیم. و این یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایِ خط تولیدِ آدم‌ماشین‌در کشورهای جهان سومه. تولید شترگاوپلنگ‌های ترسو و بزدلی که خوابِ آدم‌های عصیانگر رو می‌بینن، اما جرأت عطسه کردن با صدای بلند رو هم ندارند.»

او یک ناراضی بود که بیش از هر چیز و هر کس، از خودش ناراضی بود و هیچ‌چیز قادر به خوشحال کردنش نبود. نه یک غذای خوش‌مزه و نه یک بوسهٔ سرشار ازعشق. نه یک روز آفتابی و نه بارش برف. مطلقا هیچ‌چیز. مرد دونده مثل باقی مردان و زنان هم‌عصر خود بود.

«غمگینانی بی‌گریه و شورشیانی بی‌شمشیر»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۰۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۳۰۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان