دانلود و خرید کتاب آخر صف محمود پوروهاب
تصویر جلد کتاب آخر صف

کتاب آخر صف

معرفی کتاب آخر صف

کتاب آخر صف داستانی از محمود پوروهاب است که به روایت چهار برهه مختلف از زندگی حضرت محمد (ص) می‌پردازد. داستانی که با نگاهی نو نوشته شده است و نوجوانان را به درکی جدید از زندگی پیامبر اسلام می‌رساند.

درباره کتاب آخر صف

محمود پوروهاب در کتاب آخر صف، چهار روایت از زندگی حضرت محمد (ص) را نوشته است. داستانی که با نگاهی جدید وقایع صدر اسلام را به کودکان و نوجوانان معرفی می‌کند. بخش اول کتاب، داستان دره شعب ابی طالب و قطعنامه تحریم مسلمانان توسط مشرکین است. در داستان دوم از داستان پیمان پیامبر (ص) با اهل یثرب می‌خوانیم؛ پیمانی که برای پناه دادن به مسلمانان مکه صورت گرفته بود. داستان سوم، داستان روایت مهاجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه است و در داستان چهارم، از یکی از اصحاب پیامبر می‌خوانیم. کسی که با مکر و حیله ابوجهل به مکه رفت و در آنجا توسط دشمنان شکنجه شد.

کتاب آخر صف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

آخر صف، داستانی مذهبی و تاریخی است که کودکان و نوجوانان را با زندگی حضرت محمد (ص) آشنا می‌کند. 

درباره محمود پوروهاب 

محمود پوروهاب داستان‎‌نویس و شاعر کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۴۰ در شمال متولد شد اما سال‌‎هاست که ساکن قم است. محمود پوروهاب تحصیلات حوزوی دارد و در ماهنامه‌ سلام بچه‌‎ها مشفول به فعالیت است. از میان فعالیت‌های دیگر او می‌توان به نقد و بررسی آثار شاعران جوان، داوری جشنواره‎‌های ادبی کودک و نوجوان، مسؤولیت بخش شعر بعضی از ماهنامه‎‌ها اشاره کرد.

بخشی از کتاب آخر صف

تازه نماز صبحمان را خوانده‌ایم که ناگهان درِ چوبی نخلستان را می‌کوبند. من و ابن‌خطّاب به هم نگاه می‌کنیم. می‌پرسم: «یعنی این موقع صبح، چه کسی می‌تواند باشد؟ آن هم با این عجله! فکر نمی‌کنم صاحب نخلستان باشد. در این دَه روزی که این‌جا زندگی می‌کنیم، عادت نداشته این موقع صبح به نخلستان بیاید. پس...»

در هم‌چنان پشت سر هم به صدا درمی‌آید.

ابن‌خطاب می‌گوید: «شاید هم خود صاحب باغ باشد! برویم ببینیم چه خبر است.»

من جلوتر و او پشت سرم حرکت می‌کند. فریاد می‌زنم: «صبر کن... دارم می‌آیم!»

درِ چوبی را باز می‌کنیم. آه... نه... عجیب است! اصلاً باورم نمی‌شود! پشت در، ابوجهل و حارث را می‌بینیم. آن‌ها چگونه ما را پیدا کرده‌اند؟ دلیل آمدنشان چیست؟!

ابوجهل و حارث، برادران ناتنیِ من هستند؛ برادران مادری و نیز پسرعموهایم.

ابوجهل همین که چشمش به من می‌افتد، آغوش باز می‌کند و سر و کتفم را می‌بوسد.

- آه، پسرعمو! حالت چطور است؟ می‌دانم که از دیدن ما تعجب کرده‌ای.

حارث نیز افسار شترش را رها می‌کند و مرا در آغوش می‌کشد. او نیز سر و کتفم را می‌بوسد.

چقدر این دو برادر مهربان شده‌اند! گیج و حیران برمی‌گردم و به دوستم نگاه می‌کنم.

ابن‌خطاب جلوتر می‌آید و می‌گوید: «بعید می‌دانم پسرعموهایمان دلشان برای ما تنگ شده باشد و یا به دینِ محمد گرویده باشند!»

ابوجهل می‌خندد و می‌گوید: «خیلی خسته‌ایم و تمام شب را نخوابیدیم. نمی‌دانید با چه زحمتی نشانیِ شما را یافتیم! اگر اجازه دهید استراحتی کنیم، بعد دلیل آمدنمان را خواهیم گفت.»

من که هنوز مات و حیران ایستاده‌ام، می‌گویم: «بفرمایید!»

به درون می‌آیند. حارث شترش را کنار شترِ ابن‌خطاب پای نخلی می‌بندد. هردو نگاهی به اطراف نخلستان، به چینه‌های بلند آن و کلبه چوبی که در آن زندگی می‌کنیم، می‌اندازند. حارث لبخندزنان سری تکان می‌دهد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان