دانلود و خرید کتاب چهار فصل کوچ دفتر ادبیات و هنر مقاومت
تصویر جلد کتاب چهار فصل کوچ

کتاب چهار فصل کوچ

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چهار فصل کوچ

چهار فصل کوچ کتابی به قلم جمعی از نویسندگان با موضوع خاطرات اسرای ایرانی هشت سال دفاع مقدس است.

اسارت یکی از پیامدهای ناخوشایند وناخواسته هر جنگی است که به وقوع می‌پیوندد. این که چگونه شماری از سربازان یا مردم غیر نظامی به اسارت دشمن در می‌آیند، به وضع میدان نبرد یا نوع حرکت و نیروی مهاجم و موقعیت نیروهای مدافع باز می‌گردد. در هر صورت از هنگامی که شخص به اسیری برده می‌شود و در وضعیت جدیدی قرار می‌گیرد که تا آن زمان تجربه نکرده است، به مرور واقعیت اسارت برایش معنا پیدا می‌کند و مفهوم دیگری از «خودی او» به‌تدریج شکل می‌گیرد و توانایی‌ها و ناتوانایی‌هایش آشکار می‌گردد و حقیقت وجودی‌اش، اندک اندک شناخته می‌شود. وقتی اسیر در جمع و جنب همتایان خود قرار داده می‌شود، خوی جمع‌گرا و زندگی جمعی صورت تازه‌ای از روابط و رفتار گروهی را در جمع آنان به وجود می‌آورد. از این دید شناختِ خلوتِ خودی اسیر و مجموعه کرده‌ها و گفته‌ها و باورهای اسیران با یکدیگر و نحوه سلوک و زیست آنان تحت نظر و اشراف دشمن، موضوعیت می‌یابد که تحقیق درباره آن می‌تواند از نظر آموزه‌های راهبردی و آگاهی‌های تاریخی و فرهنگ شناختی مورد توجه واقع شود. در جریان جنگ هشت ساله ایران و عراق هزاران تن از مردم عادی و سربازان ایرانی به دست نظامیان عراقی اسیر و در اردوگاه‌ها و باز داشتگاههای آشکار و پنهان به شیوه‌های گوناگون در بند شدند و سال‌ها از وطن و حداقل امکاناتِ زندگی معمولی مَحروم گردیدند. گرچه مدت ده سال از زمان آزاد سازی اسیران دو طرف و بازگشتِ «آزادگان» به ایران می‌گذرد، اما هنوز موضوع بازگشت و رهایی کامل اسیران و مسائل پیرامونی آن، مورد بحث و مناقشه طرفین است. در خلال این مدت کتاب‌های متعددی در قالب نقل و نگارش خاطراتِ آزادگان انتشار یافته، که در آن‌ها عموماً چگونگی رفتار اسیردارانِ عراقی و نحوه گذران روزانه آزادگان و حوادث گوناگون اُردوگاه‌ها به اجمال یا تفصیل بیان شده است. در بیشتر این کتاب‌ها بر اَعمال خشن و طاقت‌فرسای مأموران و زندانبانان عراقی و چاره‌اندیشی‌ها و مدارای آزادگان و فعالیت‌های فردی و جمعی آنان تأکید شده است.

 درباره کتاب چهار فصل کوچ

این کتاب بخشی از یک یک طرح تحقیقاتی بزرگ است که برای گرداوری و تدوین موضوعی خاطرات اسیران ایرانی در عراق با نام »فرهنگ آزادگان» فراهم شده است. 

که پیش از این نیز مجلدی از آن با عنوان فرعی «مدیریت و رهبری» منتشر شده بود، امّا عللی چند پیگیری و انجام این طرح را به تعویق و تعطیل کشاند و تنها از بازمانده مواد اولیه تألیف چند جلدی و مفصل فرهنگ آزادگان، این کتاب به دست آمد. 

این مجموعه دربردارنده پنج بخش مشتمل بر مدیریت و رهبری، ورزش در اسارت، هنر، بهداشت و درمان، مراسم و سوگواری‌ها از مجموعه طرح ناتمام فرهنگ آزادگان است.

زمان دستگیری و طول مدت اسارت و نام منطقه بازداشت و اردوگاه‌های اسیران ایرانی در هر یک از خاطرات این مجموعه درج شده است، امّا در متن برخی خاطرات زمان و مکان مشخص نیست.

 در نقل برخی از خاطرات بنا به دلایلی از جمله غفلت در جمع‌آوری اطلاعات، معرفی افراد به طور کامل صورت نگرفته است.

در عراق، دوازده اردوگاه رسمی و شناخته شده برای نگهداری اسیران ایرانی وجود داشت که نحوه‌برخورد و رفتار مأموران عراقی و گذران زندگی روزمره اسیران ایرانی تحت تأثیر اوضاع و احوال در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت، در آن اردوگاه‌ها گوناگون و متغیر بوده است. انجام عملیات برون مرزی، درون مرزی، شکست‌ها و پیروزی‌های نظامی نیروهای ایرانی، ورود مأموران صلیب سرخ، حضور آزادگانِ با نفوذ و کاردان در اردوگاه را می‌توان از جمله علل تفاوت‌های رفتاری مأموران و زندانبانان عراقی برشمرد. به همین دلیل ممکن است برخی از خاطرات این کتاب با یکدیگر همخوانی و یکدستی نداشته باشد.

خواندن کتاب کتاب چهار فصل کوچ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و خاطرات جنگ مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب درباره کتاب چهار فصل کوچ

نام و نام خانوادگی: ناصر ثریایی

تاریخ تولد:...

محل تولد: مشهد

تحصیلات: دانشجوی زبان انگلیسی

تاریخ اسارت: ۶۱/۱۲/۲۴

شماره اسارت:...

تاریخ آزادی: ۶۹/۵/۲۹

در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس و قبل از عملیات آزادسازی خرمشهر، در ۲ کیلومتری پاسگاه «شهابیه» به اسارات درآمدم. در آن هنگام، نیروی وظیفه گردان ۲۳۴ رزمی ارتش بودم. پس از اسارت، ۴ شب در یکی از اتاق‌های معروف بصره، ۲ شب در زندان وزارت دفاع بغداد به نام «دائرةالتوجیه‌السیاسی»، ۱۹ ماه در اردوگاه الانبار، ۳ ماه در اردوگاه موصل ۴ قدیم (۳ جدید) و ۷۱ ماه باقیمانده را در اردوگاه موصل ۳ قدیم (۴ جدید) در اسارت بودم. کیفیت فعالیت‌های هنری اوایل چشمگیر نبود، هرکس با توجه به سلیقه خود و وسایلی که در اختیار داشت، کاری می‌کرد: گلدوزی، خیاطی، کفاشی، خطاطی، نمایش، شعر و... اما چیزی که بیشتر از همه مانع پیشرفت و هر نوع فعالیتی می‌شد، کمبود وسایل و بهتر است بگویم وسایل و از آن هم بدتر ممنوع بودن هر نوع فعالیت دستجمعی از طرف عراقی‌ها بود.

اوایل هیچ تشکیلات هنری خاصی وجود نداشت. کم‌کم به خاطر فشارها، شکنجه‌ها و فعالیتی‌های منفی دشمن در خراب کردن روحیه اسرا، هنرمندان و بچه‌های خلاق و با حال اردوگاه به فکر افتادند که تنوع و انسجام مشخصی به فعالیت‌های پراکنده و محدود هنری بدهند تا این‌طوری هم همه از وقتشان به خوبی استفاده کنند و هم به طرف تبلیغات فاسد و منفی عراقی‌ها و برنامه‌های رادیو و تلویزیون آن‌ها کشیده نشوند.

به این ترتیب، گروه‌های هنری تشکیل شد و کلاس‌های مختلف تئاتر، خطاطی، نقاشی، قرآن، نهج‌البلاغه، شعر، سرود و... به صورت کاملاً مخفی و ابتدایی شکل گرفت.

بعد از مشورت با رهبر اردوگاه، برای هر آسایشگاه یک مسؤول فرهنگی انتخاب شد که تمام فعالیتی‌های فرهنگی و هنری زیر نظر او انجام می‌شد. بچه‌های هر آسایشگاه که در زمینه‌های گوناگون خطاطی، نقاشی، تئاتر، شعر، داستان‌نویسی و... از همان اول آمادگی خودشان را برای آموزش بقیه اعلام کردند و با دل جرأت وار گود شدند تک‌تک فعالیتهایی که در زمینه‌های هنری انجام می‌شد، اول به تصویب مسؤول فرهنگی اردوگاه می‌رسید و جو طوری نبود که مسؤول فرهنگی خودش را یک سر و گردن از دیگران بالاتر بداند وکسی را آدم حساب نکند. البته همه این تشکیلات از دید دشمن کاملاً مخفی بود؛ چون آن‌ها با هر چیزیی که به بچه‌ها روحیه می‌داد و آن‌ها را برای تحمل سال‌های طولانی اسارت و قبول شرایطشان آماده می‌کرد، مخالف بودند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
عراقی‌ها در اردوگاه‌ها روحانیون را به نام «دجّال» یا با اسم «خمینی» صدا می‌زدند؛ این قدر روی روحانیت حساسیت داشتند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
وقتی فهمیدند روحانی هستم، شش ماه ممنوع‌المکالمه شدم. یک کلمه اجازه نداشتم با کسی حرف بزنم. اگر بچه‌ها ناخودآگاه سلام می‌کردند، جواب نمی‌دادم؛ چون جواب من مساوی گرفتاری هر دویمان بود.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
کماکان شعار «الله‌اکبر» برپا بود. علت ترس عراقی‌ها از آن بود که صدای «الله‌اکبر» به شهر برسد و مردم را هم تحریک کند. البته از قشرِ به ستوه آمده مردم عراق در بین سربازها هم بودند. بعضی از آن‌ها بعد از مشاهده این صحنه در گوشه و کنار مخفیانه گریه می‌کردند. فریاد «الله‌اکبر» بر روی این‌ها که فکر می‌کردند ما مجوس و نامسلمان هستیم، خیلی تأثیر داشت.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
فرصت برای کار ریشه‌ای نبود. می‌بایست از همان راهی وارد می‌شدیم که منافقین وارد شده بودند؛ با این تفاوت که آن‌ها قصد تخریب داشتند و ما قصد تعمیر. اگر فرد مذکور سیگاری بود یا نیاز مادی دیگری داشت، با همان یک دینار و نیم حقوق دریافتی در صدد رفع نیازش برمی‌آمدیم تا مبادا نیازش توسط منافقین رفع گردد. منافقین، جدای از تبلیغات سوء سیاسی، تبلیغات سوء مذهبی هم داشتند. در سیاست، مدام سعی در زیر سؤال بردن حرکت‌های سیاسی کشور اسلامی‌مان داشتند. مثلاً در جریان خلع آقای منتظری از قائم مقامی رهبری، این‌ها تبلیغات وسیعی علیه این حرکت راه انداختند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
از کارهای بهداشتی عراقی‌ها، واکسنهایی بود که سالیانه می‌زدند؛ به خاطر امراضی مثل وبا، سل، سیاه زخم و... که در عراق وجود دارد. این واکسن‌ها را هر سال شب‌های حساس مثل عاشورا و تاسوعا می‌زدند که بچه‌ها نتوانند عزاداری کنند؛ چون هر کدام از این واکسن‌ها حداقل دو سه روز طرف را می‌انداخت توی رختخواب. این یک قدم بهداشتی بود؛ ولی از آن هم به نفع خودشان بهره‌برداری می‌کردند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
هروقت می‌آمدند و آسایشگاه را تفتیش می‌کردند، پتوها را بالا می‌زدند و با چوب روی کاشی‌ها می‌کوبیدند که زیرش خالی نباشد؛ به قول خودشان، تونلی نباشد. کسی نبود بگوید آخر از طبقه دوم به کجا می‌شود تونل زد. یکی از بچه‌ها فرار کرده‌بود. این‌ها آمده بودند آسایشگاه را زیر و رو می‌کردند. جالب اینکه داخل سطل ادرار را می‌گشتند. کسی جرأت نداشت بگوید مگر یک آدم کامل داخل سطل جا می‌شود.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
یکی از پاسدارها زخمی شده بود، احتیاج به عمل جراحی داشت. تمام دکترهای بیمارستان بصره گفتند: چون‌که پاسدار است، او را عمل نمی‌کنیم. شب تا صبح از درد به خود می‌پیچید. یک روز یک دکتر اردنی آمد، او را دید و به اتاق عمل برد. صبح که شد، داد و فریاد عراقی‌ها بلند شد که چه کسی او را عمل کرده؟ دکتر گفت: «کسی به من نگفته بود عمل نکنم. من دیدم این مریض احتیاج به عمل دارد و درد می‌کشد، عمل کردم.» بعد از چند ساعت، دکتر و مریض را با هم بردند و دیگر هیچ خبری از آن‌ها نشد. هر چه به صلیب گفتیم چنین مریضی داشتیم، گفتند: نه، تا حالا عراق این شخص را به ما معرفی نکرده، شاید جزء مفقودین باشد.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
کربلا، شهری فقیرنشین با مردمی مظلوم و ستمدیده است. وقتی پیاده شدیم، نمی‌دانستیم چه‌کار کنیم که هم به‌طور کامل ادای احترام به آقا کرده باشیم و هم به مردمی که برای دیدن ما به در و دیوار و بام‌رفته و بعثی‌ها از قبل در بوق و کرنا کرده بودند که ما مجوس و کافریم، بفهمانیم، مثل آن‌ها مسلمانیم و ارادتمند به اهل بیت و به‌خصوص آقا «اباعبدالله». در میان جمع یکی از بچه‌ها کفشهایش را درآورد و سینه‌خیز به طرف حرم آقا رفت. پشت سر او همه به همین شکل حرکت کردیم.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
گروه‌های بعدی هم به همین شکل وارد حرم شدند. شب قبل باران آمده و زمین گل‌آلود بود. سر و لباس بچه‌ها پر از گل شد. همه با صدای بلند گریه می‌کردند و صلوات می‌فرستادند. صدای گریه و شیون مردم هم با مشاهده این منظره بلند شده بود. هیچ‌کس حال خودش را نمی‌فهمید. بعثی‌ها با مشاهده این منظره، با کابل به جان بچه‌ها افتادند و همه را به زور از روی زمین بلند کردند؛ اما حریف بچه‌ها نمی‌شدند. نیروی الهی در کالبد تک تکشان دمیده شده بود. همه به همین شکل خودشان را تا جلو در حرم کشیدند و وارد صحن شدیم که شعارها شروع شد
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
عراقی‌ها از حضرت عباس بیش از حد می‌ترسند. ما در حرم امام حسین شعار دادیم، عراقی‌ها ریختند داخل صحن؛ ولی در آنجا هیچ‌کس نیامد تا ببیند چه‌کار می‌کنیم. حتی از مرقدش هم می‌ترسیدند و جرأت نمی‌کردند داخل حرمش به کسی دست بزنند. بعد به نجف رفتیم. در آنجا ناهار مهمان استاندار نجف بودیم. کسانی که برای زیارت می‌آمدند، یک روز مهمان استاندار کربلا بودند و یک روز مهمان استاندار نجف. آن‌روز، قسمت ما در نجف بود.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۶۱,۰۰۰
۵۰%
تومان