کتاب چارلی تی رکس می شود
معرفی کتاب چارلی تی رکس می شود
کتاب چارلی تی رکس می شود داستانی از سم کوپلند با ترجمه هدا نژاد حسینیان است. این داستان درباره ماجراهای چارلی است. او به دنبال طلای گمشده مک گافینز میگردد و برای پیدا کردن آن کلی دردسر میکشد.
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب چارلی تی رکس می شود
کتاب چارلی تی رکس می شود قسمت دوم ماجرای چارلی است. در کتاب قبلی، چارلی مرغ شده بود. اما خب این داستان، خیلی فرق دارد...
خانواده چارلی با یک مشکل مالی بزرگ روبهرو هستند. ممکن است مجبور شوند خانه را بفروشند و به خانه عمه برندا بروند و این خیلی وحشتناک است. چون عمه برندا هفدهتا گربه در خانه دارد.
چارلی و دوستانش تصمیمی میگیرند به دنبال طلای گمشده مک گافینز بگردند. اما وارد شدن به مرکز صنعتی ون در گروینه خیلی دردسر دارند. از آنجا درست مانند یک قلعه محافظت میشود...
کتاب چارلی تی رکس می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
چارلی تی رکس می شود برای تمام نوجوانانی که از داستانهای خندهدار و ماجراجویانه لذت میبرند، جذاب است.
بخشی از کتاب چارلی تی رکس می شود
بهمحض اینکه چشم چارلی به تابلو افتاد، ترس و نگرانی و عصبانیت مثل رعدوبرق بهش زد. انگار قلبش میخواست بیرون بزند. فروشی؟ آخر به همین زودی؟ یعنی واقعاً باید میرفتند؟ آخر کجا؟ پیش عمه برندا و گربههای بوگندویش؟ پدر و مادرش که گفته بودند حالاحالاها این اتفاق نمیافتد! پس به او دروغ گفته بودند. حالا همه میفهمیدند آنها چون پول نداشتند، باید خانهشان را عوض میکردند. خجالت و نگرانی مثل سیل توی وجودش سرازیر شد.
افکارش آشفته شد. قلبش تاپتاپ تپید.
همینجور کنار خیابان ایستاده بود که ناگهان شروع کرد به عوض شدن. جایی که همه میتوانستند او را ببینند!
چارلی میخواست نفسهای عمیق بکشد و به جاهای خوب فکر کند، ولی بیرون از خانه داشت عوض میشد و نگرانی جدیدی روی نگرانی قبلیاش تلنبار شد.
اگه کسی من رو ببینه چی؟
سعی کرد به خاطرههای خوب و بامزه فکر کند، ولی تنها چیزی که تصور میکرد، آینده نامعلوم پیشرویش بود. این بار محال بود بتواند جلوی تغییرش را بگیرد.
باید داخل میرفت. بهسمت خانه دوید، ولی همان موقع هم میتوانست آتشی را که درونش شعله گرفته بود حس کند. تکتک سلولهای بدنش انگار کش میآمدند و فشرده میشدند. موهای زبر و کوتاه از همهجایش بیرون میزد. نمیتوانست زنگ در را بزند، چون اگر مادرش در را باز میکرد و پسر کوچکش را نصفآدم و نصفومبت یا هرچیز دیگری که چارلی داشت بهش تبدیل میشد میدید، سکته میکرد و میمرد.
نه، چارلی نمیتوانست به خانه برود و این یعنی هرچه زودتر باید جایی برای قایم شدن پیدا میکرد.
کیفش را روی پلهها پرت کرد و با ذهنی آشفته بهسمت همانجایی دوید که ازش آمده بود.
ناگهان حس کرد راحتتر است روی چهار پا بدود.
دستهایش پنجههای گنده شده بود.
نفسهایش صدای خرخر میداد.
داشت بزرگ میشد؛ درست بهبزرگی ماشینهای کوچکی که بیاعتنا از کنارشان میگذشت.
چارلی خودش را مجبور کرد بایستد و سعی کرد عاقلانه فکر کند. موقعیت را بررسی کرد. درست وسط خیابانی که در آن زندگی میکرد ایستاده بود و تبدیل به... چه شده بود؟ هرچه بود، گنده بود و پنجههای تیز داشت. سرش را پایین گرفت و دید تمام بدنش پر از موهای سفید کوتاه است. این فقط یک معنی داشت.
چارلی خرس قطبی شده بود.
اینکه وسط خیابانی پر از خانههای مسکونی خرس قطبی بشوی، اصلاً اتفاق خوبی نیست. درست است چارلی کلی مو درآورده بود، ولی راستش انگار کرکوپرش ریخته بود.
چارلی با خودش گفت، عالیه. حرف نداره. میخوام قایم شم، ولی نمیتونم. چرا؟ چون خرس قطبی گنده شدم. تازه مامان و بابا هم دارن خونه رو میفروشن. اوضاع از این بدتر نمیشه.
اگر ماجراجوییهای چارلی را دنبال کرده باشید، میدانید که او هروقت فکر میکند اوضاع از چیزی که هست، بدتر نمیشود، اتفاقاً همهچیز بدتر میشود.
این بار هم داستان همان بود.
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالب و بامزهایه پیشنهاد میکنم بخونیدش😁 مخصوصا که نویسنده همش با عکس روی جلد گولمون میزنه😂