دانلود و خرید کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند! جان کلوپفر ترجمه رضا احسانگر
تصویر جلد کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند!

کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند!

نویسنده:جان کلوپفر
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند!

کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند! نوشته جان کلوپفر و ترجمه رضا احسانگر است. کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند! را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند!

 جردن، فردی، مانی و کوئينسی با هم دوست هستند. آنها هفته‌ای یکی دوبار دورهمی دارند و باهم به هیولاهای کوچکشان سر می‌زنند. اودو، مونگو، کرِیدون، مگاکیو و یاپزیلا هیولاهای فسقلی این بچه‌ها هستند. آنها حشره هستند.

 یک روز سر کلاس، هم‌کلاسی جدیدشان «تروِر کلسو» از فردی خواهش می‌کند که یک حشره خاص را برایش نقاشی کند. فردی از همه‌جا بی‌خبر، حشره را نقاشی می‌کند. ترور هم با استفاده از پرینتر سه بعدی این حشره را زنده می‌کند. این حشره هیولا مانند خیلی زود تکثیر می‌شود. آنها حشرات معمولی نیستند بلکه حشولا هستند. یعنی هیولای حشره‌ای. آنها هرچیزی سر راهشان سبز شود، می‌خورند. شهر حالا در خطر افتاده است و فردی و تیمش باید جلوی گسترش این حشرات را بگیرند.

خواندن کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کودکان ۷ تا ۱۲ ساله مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب هشدار؛ حشولا‌ها آزاد می شوند!

داخل کمد پر بود از تخم حشره که چیزی هم نمانده بود بترکند؛ بچه‌انتومون‌ها توی تخم‌ها وول می‌خوردند و آماده بودند بیرون بپرند. البته بعضی‌هایشان هم از قبل این کار را کرده بودند و کله و پاهایشان از تخم زده بود بیرون.

جردن گفت: «یاپزیلا، بسوزونشون!»

فردی جلوی یاپزیلا را گرفت و گفت: «زده به سرت مگه؟ ممکنه کل خونه آتش بگیره!»

کوئینسی گفت: «موافقم. خیلی خطرناکه.»

مانی گفت: «باید راه دیگه‌ای هم باشه.»

یک‌دفعه سرعت وول خوردن و ورم کردن تخم‌ها بیشتر و بیشتر شد. نینا سکوتش را شکست و گفت: «همه‌شون دارن می‌ترکن. و فکر کنم همین الان یه کم بالا آوردم...»

بعد تخم‌ها دانه‌دانه ترکیدند؛ بچه‌انتومون‌ها ریختند بیرون و چرق‌چرق از سقف کمد افتادند زمین. حشره‌هایی که تازه از تخم بیرون آمده بودند، از دیوار کمد خزیدند پایین. خیلی از آن چیزی که فردی فکرش را می‌کرد بزرگ‌تر بودند؛ تعدادشان هم زیاد بود. خیلی زیاد. حداقل صدتا؛ بلکه هم بیشتر.

یک‌دفعه صدای جیلینگ‌جیلینگ ظرف شیشه‌ای درآمد؛ دوتا انتومون اصلی چنگک‌هایشان را می‌کوبیدند به شیشهٔ ظرف. بعد یک‌دفعه همهٔ بچه‌انتومون‌ها با هم زوم کردند روی آن پنج‌تا بچه.

دوتا انتومون اصلی بدجوری داشتند از کوره درمی‌رفتند. حشره‌های توی کمد که راه افتادند، فردی، جردن و نینا از در فاصله گرفتند.

فردی یواش داد زد: «جردن، ترور رو برگردون به حالت قبل و بدو بیا از اینجا بزنیم به چاک.»

کریدون فوراً ترور را زنده کرد و بچه‌ها تا جایی که می‌توانستند بی‌سروصدا اما سریع از اتاق ترور زدند بیرون. فردی به پشت‌سرش نگاهی انداخت و دید که حشره‌ها مثل مواد مذاب از کمد ریختند بیرون و پخش‌وپلا شدند.

حشره‌ها درست داشتند می‌آمدند سمت بچه‌ها.

کوئینسی مثل فشنگ از پله‌ها رفت پایین و گفت: «بجنبین!»

مانی پنج‌تا هیولای فسقلی‌شان را پایین راه‌پله جمع کرد و گذاشت توی کوله‌پشتی‌اش.

بچه‌ها همین که رسیدند طبقهٔ اول، سرعتشان را بیشتر کردند و رفتند توی هال. پشت‌سرشان حشره‌ها از نرده‌های پلکان آمدند توی پاگرد و بعد هم پایین راه‌پله. هر کدامشان اندازهٔ یک بسته شکلات اسنیکرز بودند، البته با این تفاوت که اصلاً خوشمزه نبودند.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۸/۲۱

فردی لیدل» در مدرسه ی جدیدش خیلی احساس تنهایی می کند. فقط «مانی واسکز» با او دوست است و بقیه مسخره اش می کنند؛ مخصوصا «جردن»، «کوئینسی» و «نینا»! او آن ها را دشمن خونی خود می داند. یک روز

- بیشتر

حجم

۵٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۵٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۲۹,۲۰۰
تومان