دانلود و خرید کتاب دلایلی برای زنده ماندن مت هیگ ترجمه نازنین‌فاطمه سوداگر
تصویر جلد کتاب دلایلی برای زنده ماندن

کتاب دلایلی برای زنده ماندن

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴۴۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دلایلی برای زنده ماندن

کتاب دلایلی برای زنده ماندن نوشته مت هیگ است که با ترجمه نازنین فاطمه سوداگر منتشر شده است. 

کتاب دلایلی برای زنده ماندن داستان مبارزه با افسردگی است. مت هیگ در مقدمه کتاب می‌گوید ذهن انسان پدیده‌ای‌ست منحصربه‌فرد. به شیوه‌های منحصربه‌فردی هم دچار اشکال می‌شود. ذهن من نیز دچار اشکال شد، البته به شیوه‌ای متفاوت از اشکالات ذهنی سایر افراد. تجارب ما با تجارب دیگران تا حدودی هم‌پوشانی دارند، اما هرگز به تجارب کاملاً یکسان تبدیل نمی‌شوند. کاربرد اصطلاحاتی همچون افسردگی (یا اضطراب، حملهٔ هراس و وحشت و نیز اختلال وسواس فکری/OCD) می‌تواند کارگشا باشد اما؛ باید توجه کرد که افراد، زیر چتر این عناوین، تجربهٔ کاملاً یکسانی از امور ندارند.

برای هر شخص افسردگی به گونه‌ای متفاوت بروز می‌کند. رنج به شیوه‌های گوناگون و با درجات مختلف خودش را نشان می‌دهد؛ همچنین واکنش‌های متفاوتی را نیز برمی‌انگیزد. بر این اساس اگر قرار باشد تجربیات ما از جهان اطراف تبدیل به کتابی شود که مفید هم واقع شود، تنها کتابی ارزش مطالعه دارد که توسط خود ما نوشته شده باشد.

برای ابتلا به افسردگی یا حملهٔ هراس و وحشت، یا تمایل به خودکشی، حس‌وحال تعریف‌شده‌ای وجود ندارد. این امراض همان‌گونه که در ما بروز پیدا می‌کنند، هستند. درد و رنج همچون یوگاست؛ مسابقه‌ای نیست که اساس آن مبتنی بر رقابت باشد. اما من در طول سال‌های متمادی دریافتم که مطالعهٔ احوالاتِ دیگر رنج‌بُردگانی که نجات یافتند و بر اندوهشان فائق آمدند، مایهٔ تسلایم می‌شود و مرا امیدوار می‌کند. امید دارم که کتاب حاضر نیز همین کارکرد را برای شما داشته باشد.

او که از افسردگی سخت رها پیدا کرده در این کتاب روایت زندگی خودش و مراحل آن را بازگو می‌کند.

خواندن کتاب دلایلی برای زنده ماندن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که به نوعی با افسردگی در ارتباط هستند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن

روزی که «منِ پیشینم» از دنیا رفت را می‌توانم به خاطر بیاورم.

همه‌چیز با یک فکر شروع شد که به ذهنم خطور کرد. در آن بین یک نکته درست از آب درنمی‌آمد. نقطهٔ آغازین همین اندیشه بود؛ پیش از آنکه پی ببرم مسئله دقیقاً چیست. و آنگاه؛ یک یا چند لحظهٔ بعد، احساسی عجیب و غریب در مغزم جان گرفت. در پس سرم، جایی نه‌چندان دور از گردن، حوالی مخچه‌ام فرایندی بیولوژیک شروع شد. ضربان یا تپش شدیدی صورت گرفت که با احساس گزگز همراه بود؛ گویی پروانه‌ای آنجا گیر افتاده بود و پرپر می‌زد. آن زمان هنوز از تأثیرات فیزیکیِ عجیب و غریبِ ناشی از افسردگی و اضطراب آگاه نبودم. فقط فکر می‌کردم نزدیک است بمیرم. سپس قلبم به شدت به تپش افتاد و داشتم قالب تهی می‌کردم. با سرعت هرچه تمام‌تر در حال سقوط بر واقعیتی خفقان‌آور و تیره و تار بودم و بیش از یک سال طول کشید تا دوباره حس کنم به حالت نیمه‌طبیعی برگشته‌ام.

تا پیش از آن لحظه، هیچ درک دقیقی از افسردگی نداشتم جز آنکه مادرم، پس از تولد من، برای مدت کوتاهی به آن دچار بود و اینکه مادربزرگ پدرم، سرانجام خودکشی کرده بود. بنابراین گمان می‌کنم در این زمینه سابقهٔ فامیلی داشته‌ام. اما این پیشینهٔ خانوادگی تا آن زمان چندان تبدیل به دغدغهٔ ذهنی من نشده بود.

بیست‌وچهار ساله بودم، مقیم اسپانیا. در یکی از زیباترین و آرام‌ترین مناطق جزیرهٔ ایبیزا۴ زندگی می‌کردم. ماه سپتامبر بود. هر دو هفته یک‌بار می‌بایست به انگلستان - لندن بازمی‌گشتم؛ به دامن واقعیت. شش سال بود که زندگی دانشجویی و مشاغل تابستانی داشتم. تا جایی که می‌شد دورهٔ بزرگسالی را به تعویق انداخته بودم، اما بزرگسالی همچون تودهٔ ابری پدیدار شده بود و بالای سرم غرشی کرده و بر سرم می‌بارید.

شگفت‌انگیزترین بُعد ذهن آن است که پرهیاهوترین اتفاقات در آن رخ می‌دهد، اما هیچ‌کس دیگری قادر به دیدن آنها نیست. گویی جهان در برابر شما شانه بالا می‌اندازد و اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.

از فرط سردرگمی مردمک چشمتان گشاد می‌شود شاید با اطرفیان احساس عدم‌تجانس کنید. ممکن است از شدت تعریق پوستتان برق بیفتد. به هیچ وجه راهی وجود نداشت افرادی که مرا در ویلای محل زندگی‌ام ملاقات می‌کردند پی ببرند که در من چه می‌گذرد. ابداً ممکن نبود جهنم مرموزی که در آن دست و پا می‌زدم را احساس کنند، یا دریابند که چرا مرگ، یک راهکار ویژه و مفید برای من به شمار می‌رود. 

معرفی نویسنده
عکس مت هیگ
مت هیگ

مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در ایران با کتاب‌ مشهور کتابخانه‌ نیمه شب شناخته می‌شود. او که خودش با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است و شناختی از آن دارد، دست به تابوشکنی زده است؛ در کتاب‌ها و آثارش به سراغ این موضوع رفته است و باب صحبت و گفتگو پیرامون افسردگی را باز کرده است.

وصال
۱۴۰۰/۰۱/۰۴

طاقچه دوستت داریم. هیچی طاقچه نمیشه، من دوتا اپلیکیشن کتاب دیگه هم نصب کردم ولی پاکشون کردم . حس و حال و شادابی ای که تو طاقچه هست هیچجانیس

Bahar
۱۴۰۰/۰۴/۰۱

روزای سختی رو می‌گذرونم و این اواخر تمام تلاشم این بود که یه مقدار خودم رو سرگرم کنم تا از این وضع تهوع‌آور دربیام و مسلماً یکی از کارایی که می‌تونستم بکنم کتاب خوندن بود. اتفاقی به این کتاب برخوردم،

- بیشتر
علیرضا پاشائی راد
۱۴۰۰/۰۱/۰۴

در مقدمه ترجمه ی خوبی داشت همچنین مسئله کتاب و نویسنده یکی از موارد شایع حال حاضر جامعه هست که خوبی توصیف بابت آشنایی و تحلیل خواننده میده همچنین برنامه برای کنترل غول افسردگی داره که امیدوارم کمک زیادی در

- بیشتر
ماراتن
۱۴۰۰/۰۱/۰۳

سال نو مبارک نشر سخاوتمند شمشاد سپاس از هدیه‌ای دیگر 😘

ا.منتظری
۱۴۰۰/۰۱/۰۴

به چند دلیل خواندن کتاب را دوست داشتم یکی از آنها درک احساس عزیزانم بود که دچار دورانهایی از افسردگی بوده اند و دیگر کمک گرفتن از کتاب برای یاری کسانی که در این رنج قرار می گیرند غیر از

- بیشتر
sumit
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

تا صفحه های ۶۰ به علائم افسردگی در خودش پرداخت که می توانست کمک کنه که تصمیم بگیرید مشکله شما افسردگیه یا یه چیز دیگه وبعد راه حل هاش را ارائه می ده: اینکه کتاب بخونید، سفر کنید، به محل ها

- بیشتر
Mohammad
۱۴۰۱/۰۲/۱۶

(۲-۵-[۵]) اگر افسردگی و یا اضطراب دارین حتما این کتاب رو بخونین، فصل های ابتدایی سرگذشت و شرح حال خود نویسنده ست، به هرحال اونا هم برای شناخت بیماریتون کمکتون میکنه، فصل های ۴ و ۵ یه کم کاربردی تره.

sahar
۱۴۰۰/۰۲/۱۵

این کتاب راه حلی آنچنانی برای حل افسردگی نداده ولی بعد از خوندش باعث میشه بفهمیم زمانایی که حالمون خوب نیست یا درگیر افسردگی شدیم و... ، افکاری که به سراغمون میاد و اون لحظه فکر میکنیم داریم خل میشیم

- بیشتر
💚Book lover💚
۱۴۰۰/۰۱/۰۴

سپاس از طاقچه و نشر شمشاد برای این هدیه💖💖💖 امیدوارم کتابای جدید و بروز رو برای روزای آتی قرار بدید

💮rosy💮
۱۴۰۰/۱۱/۲۸

مت هیگ عزیزم پیش از این کتاب "کتاب خانه نیمه شب" رو از ایشون خوندم و wow، عالی بود. این کتاب داستان یه برهه نه چندان دلچسب از زندگی نویسندست که با مشکل اختلال مختلط افسردگی-اضطراب دست و پنجه نرم میکنه. دلگرم کننده

- بیشتر
اگر تابه‌حال گمان می‌کردید که یک فرد افسرده دلش می‌خواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید. افسرده‌حالان اصلاً و ابداً به بُعد تجملی شادکامی اهمیتی نمی‌دهند. تنها چیزی که می‌خواهند فقدان رنج است. دلشان می‌خواهد از شر ذهن شوریده و پر تب و تابشان خلاص شوند؛ جایی بروند که افکارشان آتش بگیرند و دود هوا شوند. همانند کسی که دارایی‌های کهنهٔ جهنمی‌اش را به عمد آتش می‌زند تا خاکستر شوند.
amirhosseinraei
دلم نمی‌خواست بمیرم، فقط می‌خواستم زنده نمانم! مرگ مرا می‌ترساند.
احمد رضا
کتاب بخوانید بی‌آنکه به تمام کردن آن بیندیشید. فقط بخوانیدش و از هر واژه، جمله و پاراگراف لذت بجویید. آرزو نکنید کاش زودتر تمام شود و یا کاش هرگز تمام نشود.
جو مارچ
زمان خود درمان‌گر دردهاست.
Sahar B
«و در پایان این ادامهٔ زندگی‌ست که شجاعت بیشتری می‌طلبد، نه خودکشی.» آلبر کامو، از کتاب مرگ خوش
سورینام
«فقط چشاتو ببند و نفستو حبس کن. همه‌چیز دوباره قشنگ می‌شه.»
مستورع
«یه قرن دیگه، همین موقع، هر کسیو که می‌شناسی مرده!»
Mohammad
هرچه بیشتر غمگین می‌شدم، کمتر می‌توانستم گریه کنم
نَــسـی
چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان. چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه. چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر. چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن. چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
محمدرضا میرباقری
میان عشق به کتاب و نیاز به آن فاصله زمین تا آسمان است. من در آن برهه به کتاب احتیاج داشتم و کتاب در زندگی من، به منزلهٔ یک شیء تجملی نبود. آنها برای من یک مادهٔ مخدر درجه یک به شمار می‌رفتند.
Yasaman
فهم افسردگی دشوار است افسردگی نامرئی‌ست. این‌طور نیست که احساس «کمی اندوه» داشته باشید. اصطلاح «کمی اندوه» دقیق و گویا نیست. واژهٔ افسردگی مرا به یاد یک لاستیک پنچرشده می‌اندازد؛ لاستیکی که پاره شده و غیرقابل حرکت است. شاید افسردگی که با اضطراب همراه نیست چنین تعبیری داشته باشد: یک لاستیک پنچر و وامانده از حرکت. اما افسردگی همراه با اضطراب و وحشت به یک جسم پنچر و بی‌حرکت نمی‌ماند. (یک‌بار ملیسا برودر توییت کرده بود: «کدام احمقی این حال را افسردگی می‌خواند و به آن نمی‌گوید: خفاشانی که در سینه‌ام لانه کرده‌اند و بخش اعظمی از آن را در اشغال خود دارند. پ ن: و من فقط ظلمات می‌بینم؟») زمانی که افسردگی به حد اعلای خود برسد، نومیدانه می‌بینید که آرزو داشتید به هر مرض دیگری مبتلا می‌شدید، الّا این مرض.
amirhosseinraei
کتاب در زندگی من، به منزلهٔ یک شیء تجملی نبود. آنها برای من یک مادهٔ مخدر درجه یک به شمار می‌رفتند
نَــسـی
«و در پایان این ادامهٔ زندگی‌ست که شجاعت بیشتری می‌طلبد، نه خودکشی.» آلبر کامو، از کتاب مرگ خوش
mahyar
«زخم مدخلی‌ست برای رسوخ نور به وجود آدمی.»
marziyeh
چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان. چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه. چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر. چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن. چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
❤ محمد حسین ❤
هیچ دارویی در جهان وجود ندارد که به قدر محبت به دیگران، حال شما را خوب کند.
جو مارچ
«و در پایان این ادامهٔ زندگی‌ست که شجاعت بیشتری می‌طلبد، نه خودکشی.»
hanie
از خواندن کتاب دو نوع تلقی وجود دارد: یا کتاب می‌خوانید که از خود فرار کنید یا کتاب می‌خوانید که خود را پیدا کنید.
Z...
دلم نمی‌خواست بمیرم، فقط می‌خواستم زنده نمانم! مرگ مرا می‌ترساند.
farzane
شاید عشق تنها عبارت است از یافتن کسی که با او می‌توان، عجیب‌ترین بُعد خویش را آشکار ساخت.
Qazal Azady

حجم

۲۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

حجم

۲۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان