کتاب نامه ای به تو
معرفی کتاب نامه ای به تو
کتاب نامه ای به تو نوشته نگین آل آقا است. این کتاب مجموعهای نامه است که نویسنده برای فرزندش نوشته است.
کتاب نامه ای به تو سرشار از احساسات پاک و عشق است که شما را از زندگی روزمره جدا میکند و به دنیای دیگری میبرد. این کتاب فرصت تجربههای تازه در اختیارتان قرار میدهد.
خواندن کتاب نامه ای به تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به دلنوشته پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نامه ای به تو
مسافر کوچکم، هنوز پا به دنیای ما نگذاشتهای، اما من تو را جایی حس میکنم، انگار تکهای از قلبم به تو تعلق دارد پیش از آنکه باشی، پیش از آنکه در آغوش بفشارمت و پیش از آنکه نبض حیاتت بزند... حس میکنم مرا از دور نگاه میکنی، جایی بالای ستارهها... بالای ابرها و ماه، شاید دلت از من گرفته باشد، که چرا تو را راهی این سفر نمیکنم، تو کوله بارت را بستهای، اما من هنوز آمادهٔ رسیدن تو نیستم... دلم میخواهد قبل آمدنت خیلی چیزها به تو بگویم، میخواهم خوب بدانی به کجا قدم میگذاری...
اینجا، اسمش دنیاست، پر از آدم است و درخت و نور، پر از آفتاب است و سایه و باران... وقتی بیایی همه را لمس میکنی، اما قبل از هرچیز دوست دارم برایت از آدمها بگویم.
آدمها اینجا، نقابهایی به چهره دارند که گاهی خیلی طبیعی به نظر میرسد، یادت باشد کوچک من، آدمها را با نقابشان نشناس، با کلامشان هم نشناس... تو اینها را نمیدانی، چون عالم تو پاک است، چون جز حق و حقیقت ندیدهای، من اما بارها و بارها شیشهٔ اعتمادم هزار تکهشده، میخواهم از تو حفاظت کنم، در برابر دنیا و هرچه که دارد خصوصاً همین آدمها، همین حرفهایشان که خیلی قشنگ است، اما یادت باشد خیلی چیزها قشنگ هست اما واقعی نیست، راستش را بخواهی، دروغها اکثراً قشنگند، آنقدر قشنگ که دوست داری تمام عمرت باورشان کنی و حتی گاهی حاضری چشمهایت را به کوری بزنی اما حقیقت را نبینی، دروغ زیباتر است اما تو باور نکن.
کوچک من، حس میکنم کمی ترسیدهای، کمی مردد شدهای که اصلاً دوست داری قدم به زمین بگذاری یا نه، حق داری، میفهمم، من هم مثل تو هر روز هزار بار مردد میشوم، اینجا هیچ سیاه و سفیدی نیست، زمین با تمام وجود خاکستریست... خیلی وقتها طوفان حادثهها ویرانت میکند، اما بعد قویتر از قبل خورشید برمیگردد و چنان دلگرم میشوی که یادت میرود چه بر سرت آمده بود... بحث از یاد بردن شد، آدمها یک ویژگی دیگری که دارند خیلی فراموشکارند، خیلی زود از یادشان میروی... به دل نگیر، عزیزکم سعی کن از کسی انتظار نداشته باشی، روی پاهای خودت بایستی و هر بار زمین خوردی منتظر آدمها ننشینی که دستت را بگیرند، من نمیدانم تا کی با تو هستم، تا وقتی که باشم قول میدهم دستهایت خالی نمانند. اما زمانی میرسد که من هم برمیگردم به جایی که از آن آمدهام، آن موقع تو باید خودت دست خودت را بگیری و خاکهای لباست را بتکانی، هر زمان موفق شدی خودت برای خودت دست بزن، برای خودت گل بخر، برای خودت قهوه درست کن، و اگر مثل من عاشق بازی رنگها بودی، سراغ قلم و پالت رنگهایت برو و هر چه در دل داری روی بوم سفیدت خلق کن یا هرچه از ذهنت میگذرد روی تکهای کاغذ بنویس، بگذار فکرهایت پرواز کنند، آسمان خیال، بی انتهاست.
حجم
۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه