کتاب به هفت پله جلوتر
معرفی کتاب به هفت پله جلوتر
کتاب به هفت پله جلوتر مجموعه اشعار مریم اسماعیلی است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این کتاب اشعاری عاشقانه دارد اما نگاه عرفانی شاعر را هم میتوان از ورای کلمات آن دید.
درباره کتاب به هفت پله جلوتر
به هفت پله جلوتر مجموعه اشعار مریم اسماعیلی است. در این کتاب با سه قالب شعری غزل، مثنوی، و منظومه روبهرو هستیم که حاصل تلاشهای شاعر در طول سالها است.
هرچند اشعار این کتاب در نگاه اول عاشقانه به نظر میرسند اما با کمی دقت میتوان نگاه عرفانی شاعر را هم دریافت. او همچنین دغدغههای مذهبی و ملی خود را هم در این اشعار بیان کرده است. شعرهایی که به احترام شهدا سروده شدهاند و از رشادتها و دلاوریهای رزمندگان میگویند، نمونههایی از آنها هستند.
کتاب به هفت پله جلوتر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به هفت پله جلوتر را به تمام دوستداران آثار شاعران معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب به هفت پله جلوتر
تقصیر من که نیست تو عاشق نمیشوی
این حالت بدیست تو عاشق نمیشوی
اسم تو را به واحد رایانه دادهام
پر شد تمام لیست، تو عاشق نمیشوی
شاید خدا به روی تو کم کار کرده است
چیز کمی که نیست تو عاشق نمیشوی
توی خودت که هم بروی این نوشته است
آقا کجا، بایست تو عاشق نمیشوی
***
عشق ای معترضترین باور
مرگ یا زندگی زجرآور
میرسی، از کجا، نمیدانم
میرسی مثل کودکی دلبر
میرسی بی دلیل و بی منطق
مثل یک حس بی پدر مادر
میرسی مثل صاعقه در شب
میزنی طعمه را هوا، در پر
روز و شب شعله میکشی در من
توی قلبی کرخت و سوزآور
پدرم را تو دادهای صلوات
گفته بود عاشقی نکن دختر
گفته بود، آ...، نرو، نرو، برگرد
که تو را پس میآورد بیسر
و بیا به قبیلهات برگرد
به ستاره شبان زیر کپر
گفته بود عاشقی نکن دختر
گفت ای کاشکی «هو الابتر»
عشق ای معترضترین باور
مرگ یا زندگی زجرآور
میروی، نه گریز و نه ماندن
بین بد میگذاری و بدتر
جلوی چشمهای مادر من
میکنی عاقبت مرا پرپر
***
دنیای من شبیه درختان بی سر است
گیرم که باد هم بوزد، جور دیگر است
از خون دل گذشتم و اندوه تازهای
میریزم آنچه پای تو آب مقطر است
تو میتوانی از دل دریا گذر کنی...!
یا تن دهی به آنچه برایت مقدر است
من آمدم که تشنه کنم، آب... تشنگی!
تشخیص با شماست که سقا مهمتر است
دور خودم قفس نکشیدم که شک کنم
از بالهای کوچک تو سهم من پر است
من خواستم برای خودت، تو برای خود
از تو سؤال میشود این دو برابر است؟
***
دیگر برای گفتن اشعارم، نه سوژه بهار نمیخواهم
حتی برای عشق نباشی تو، یک ذره اعتبار نمیخواهم
حالا که باز وقت تولد شد این منصفانه نیست تو کم باشی
دیگر چه چیز دلخوشیام باشد احساس نونوار نمیخواهم
گفتم دروغ بود، دروغ محض اینجا که کار و بار دلم کوک است
آمادهام که زود بیاید مرگ یک لحظه انتظار نمیخواهم
گیرم میان اینهمه عاشق هم من مستحق رتبه «یک» باشم
اما بدون محضر دستانت تندیس افتخار نمیخواهم
بعد از تو هرکه حال مرا فهمید از اتفاق روز قیامت گفت
«أین المفرشان» همه را ترساند بااینهمه فرار نمیخواهم
بعداً اگر نوشت کسی از من از اتفاق عشق تو جان دادم
باید که شعلهشعله بسوزاند من متن گریهدار نمیخواهم
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه