شل سیلوراستاین
کتابهای شل سیلور استاین، همیشه در فهرست پرفروشترینها قرار داشتهاند. داستان درخت بخشنده او، برای مدت سه سال در صدر فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار داشت. در آثار او، خلاقیت با دغدغههای شیرین کودکانه ترکیب میشوند. نتیجه به همراه تصویرسازیهایی از خود او منتشر میشود. تصاویری که پر از جزئیات و ریزهکاریها است و بر سیر داستانی میافزاید. در ادامه نگاهی به زندگی و آثار شل سیلور استاین، این هنرمند محبوب و توانا داریم.
عمو شلبی که بود؟
در جهان سیلور استاین را به نام عمو شلبی میشناسند. نامههایی که از طرف هوادارنش برای او میرسید، همه خطاب به عمو شلبی بودند. اما نام کامل او، شلدون آلن سیلور استاین بود. او ۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰ در شیکاگو به دنیا آمد. از کودکی به نقاشی کردن علاقه داشت و با اینکه دوست داشت بیسبال بازی کند یا با دخترها وقت بگذارد، مشغول نقاشی کشیدن شد. چون به گفته خودش بازیکن خوبی نبود و رقصیدن هم بلد نبود! خودش اعتقاد دارد که کسی دور و برش نبود تا در نقاشی کشیدن از او تاثیر بگیرد و آشناییاش با هنرمندان بزرگ تازه زمانی که سیساله بود، آغاز شد. اما این نکته مثبتی است. زیرا به این ترتیب او توانست به سبک منحصربهفردی دست یابد که تنها و تنها از او برمیآمد. این سبک از تصویرگری و کاریکاتور را میتوانید در کنار شعرهای بینظیر و داستانهای بامزهاش ببینید.
زندگی شخصی و کارهای مختلفی که عمو شلبی انجام داد
امروزه شل سیلور استاین را در جهان بهعنوان یک نویسنده کودک محبوب میشناسند. اما او خواننده، شاعر و کاریکاتوریست بود. مدتی را در یک استادیوم فوتبال، به ساندویچ فروختن مشغول بود. او برای این کار هم چنین دلیلی آورد: من خردل دوست داشتم و آدمها ساندویچ! او در جنگ آمریکا و ژاپن هم در ارتش آمریکا فعال بود. او در همان دوران هم برای مجلات بسیاری، کاریکاتور میکشید. سیلور استاین یک دختر به نام شوشانا و یک پسر به نام متیو داشت. دخترش را در سن یازدهسالگی از دست داد و خودش هم در تاریخ ۱۰ مه ۱۹۹۹، زمانی که پسرش دوازدهساله بود، بر اثر حمله قلبی از دنیا رفت.
جالب است بدانید که با وجود شهرت او بهعنوان نویسنده کودکان، او علاقه چندانی به این کار نداشت. در حقیقت، نوشتن برای کودکان را به اصرار یکی از دوستانش آغاز کرد. احتمالا شما هم با ما موافقید که باید از دوستش، برای این پافشاری بجا و مناسب، حسابی تشکر و قدردانی کنیم!
آثار و کتاب های شل سیلور استاین
از شل سیلور استاین کتابهای بسیاری به جا مانده است. بسیاری از کتابهای او در ظاهر برای کودکان نوشته شدهاند. اما مفاهیم عمیقی که نویسنده به آنها اشاره میکند، کتاب را برای بزرگسالان هم جذاب کرده است. زبان او، زبانی طنزآمیز است. با اینحال گاهی میتوان مزه تلخی و اندوه را نیز از داستانهای او چشید. او مفاهیم پیچیده و عمیق را با سادهترین کلمات بیان میکند و با نقاشیها و تصویرگریهای هنرمندانهاش، اثرش را کامل میکند. طرفداران کتابهای سیلور استاین به او لقب «مردی که کودکیاش را در چمدانی با خود میبرد» دادهاند. داستانهای او برای بسیاری یادآور شاهکارهای دکتر زئوس هستند و با خلاقیت او، چنین چیزی چندان هم بیراه نیست.
درخت بخشنده
درخت بخشنده، داستان عشق و علاقه میان یک پسر کوچک و یک درخت، خاطراتی که در کنارهم ساختند و فداکاریهای درخت در حق پسرک، یکی از مشهورترین داستانهای شل سیلور استاین است که البته برای انتشارش، سختی بسیاری کشید. در آن دوران ناشر داستانی طولانیتر میخواست. اما بههرحال، بعد از انتشار کتاب، ارزشمندی و محبوبیت آن، به همه ثابت شد.
داستان زیبای این کتاب، هم از عشق، دوستی، فداکاری و بخشش صحبت میکند و هم به نوعی بیانگر رفتار انسان با طبیعت است. رفتاری که وفاداری طبیعت و بیوفایی انسان را نشان میدهد. این داستان توجه و علاقه معلمان مذهبی را حسابی به خودش جلب کرده بود. فمینیستها نظر متفاوتی داشتند و از فداکاریهای بیحد و حصر درخت که با ضمیر مونث در کتاب خطاب میشد، حسابی ناراحت بودند. با این حال، این کتاب، سه سال عنوان پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز را در دستانش داشت.
لافکادیو
لافکادیو، شیری است که در جنگل همراه شیرهای دیگر زندگی میکند. یک روز هنگامی که بعد از یک گفتگوی طولانی با یک شکارچی، او را میخورد، تفنگش را برمیدارد. هرچند نمیداند که این وسیلهای که در دستش گرفته است، چیست. اما کمکم روش کار کردن با آن را یاد میگیرد و آنقدر تیراندازی را تمرین میکند که به بهترین تیرانداز تمام دنیا تبدیل میشود. آن وقت چه میشود؟ در یک سیرک خیلی خیلی بزرگ استخدام میشود. در وان حمام میکند، غذایش را در رستوران میخورد، ناخنهایش را مانیکور میکند و پیش خیاطهای معروف میرود تا برایش لباس بدوزند و از همه مهمتر، حسابی مارشمالو میخورد. آخر او عاشق مارشمالو است. اما یک روز اتفاق عجیبی میافتد. او حوصلهاش از تمام این کارها سر رفته است و دلش میخواهد یک کار جدید انجام دهد….
شل سیلور استاین در کتاب لافکادیو، به خوبی سرگشتگی انسان در عصر مدرن را نشان میدهد. موجودی که هویتش را گم کرده است و حالا نه میتواند شیر باشد و نه میتواند مانند یک انسان به زندگی شکوهمندش ادامه دهد.
به دنبال قطعه گمشده
به دنبال قطعه گمشده یکی دیگر از داستانهای شل سیلور استاین است که هم بین بچهها و هم بین بزرگسالان طرفدار دارد. این داستان درباره دایرهای است که همه جا قل میخورد و قل میخورد. گاهی میایستد تا گلی را بو کند و گاهی هم از کنار حشرهای رد میشود. اما او چرا همیشه قل میخورد و قل میخورد؟ چون به دنبال قطعه گمشدهاش است. اما گشتن و جستجو درباره قطعه گمشده به آن آسانی نیست. برخی برایش زیادی بزرگند و بعضی حسابی کوچکند. بعضیها زیادی پر هستند و بعضیهای دیگر خیلی خالی. بعضی اصلا نمیدانند قطعه گمشده چیست و …
این داستان هم در عین سادگی، روایتگر زندگی انسانها است و البته دوباره در مفاهیم زندگی انسانی، مانند تنهایی، عشق، هدف و … عمیق میشود.
دیدار قطعه گمشده با دایره کامل
اگر به دنبال قطعه گمشده را خواندید و از آن لذت بردید، حالا نوبت دیدار قطعه گمشده با دایره کامل است. دو داستانی که هرچند از هم مستقلند، اما میتوانند در کنار هم بیایند و به نوعی در ادامه یکدیگر باشند. این دو داستان شل سیلو استاین به سادگی همدیگر را کامل میکنند و میتوانند سوالاتی را که ما از خودمان پرسیدهایم، به سادگی و آسانی پاسخ دهند.
یک زرافه و نصفی
حتما همه ما وقتی بچه بودیم دلمان موجودات عجیب و غریبی را میخواسته که برای خودمان باشند. خود خودمان. حتی شاید حالا هم همینطور باشد و همچنان دلمان چیزهایی بخواهد. مثلا کیست که بدش بیاید یک زرافه داشته باشد که به اندازه یک نصفه زرافه کش بیاید که آدم یک زرافه و نصفی داشته باشد؟ بعد برایش کلاهی بخرد که موشی تویش داشته باشد و لباسی بخرد که وقتی میپوشدش، حسابی ماه شود و بعد توی دماغش یک گل خوشبو بگذارد و … .
داستان یک زرافه و نصفی از شل سیلور استاین، دنیای خیالانگیزی است که ترکیبش با یک فنجان چایی و شکلات خوشمزه عالی میشود.
من و دوست غولم
همانطور که داشتن یک زرافه و نصفی میتواند حسابی بهدردبخور باشد، داشتن یک دوست غول هم احتمالا حسابی به کار آدم میآید. حتی اگر غول آنقدر بزرگ باشد که قد ما تا نوک انگشت شست پایش برسد! به هرحال بودن یک غول که بشود با او زبان رمزی اختراع کرد و حرف زد، حسابی خوب است. هرچند قدش حسابی بلند است و گوشهایش آنقدر دور است که مطمئنا صدایمان را نمیشنود اما درعوض حرفهایمان را میفهمد. مثلا اگر شست پایش را بخارانیم و او هم شست پایش را به زمین میزند و جوابمان را میدهد…
آقای باکلاه و آقای بیکلاه
دنیای شل سیلور استاین، دنیای وارونهها است. او خودش را در هیچ قید و بندی نمیگذارد و همین میشود که دنیایش پر از اتفاقهای بامزه است. در دنیای او، توتفرنگیهای آدمخوار یا درختهایی که روی کله آدمها رشد میکنند، اصلا چیز عجیبی نیست. مثلا این یکی از داستانهایی است که در کتاب آقای باکلاه و آقای بی کلاه میتوانید بخوانید: آقای با کلاه تعداد زیادی کلاه داشت که هیچ کدام مثل هم نبود. آقای بیکلاه نیز تعداد زیادی سر داشت و تنها یک کلاه. حالا اگر این دو نفر همدیگر را ببینند، چه میشود؟
غرق شدن در داستانهای شل سیلور استاین و قدم گذاشتن به دنیایی که او ساخته است، میتواند تجربه منحصربهفردی برایتان بسازد. همانطور که خودش دوست داشته: «دلم میخواهد هرکسی، صرفنظر از سن و سالش، در کتابهای من چیزی پیدا کند که بتواند مثل آینه خودش را در آن ببیند». او همانطور که داستانهایی برای کودکان نوشته است، شعرهایی برای بزرگسالان دارد، او نمایشنامههای بسیاری هم نوشته است که همگی مانند کتابهای دیگرش، حسابی محبوب بودند. رضی هیرمندی یکی از اولین مترجمانی است که آثار او را به فارسی ترجمه کرده است و مردم ایران را با این نویسنده توانمند و قلم جادوییاش آشنا کرده است.