کتاب هتل پنج بلوط؛ جلد اول
معرفی کتاب هتل پنج بلوط؛ جلد اول
کتاب مثل یک خانه نوشته کلی جرج که با ترجمه زینب خامهیار منتشر شده است، جلد اول کتاب هتل پنج بلوط است. این کتاب را انتشارات پرتقال برای بچههای علاقهمند به داستان منتشر کرده است.
درباره کتاب مثل یک خانه؛ هتل پنج بلوط؛ جلد اول
طوفان شدید خانه مونا موشه را خراب میکند، او در جنگل سرگردان میشود تا این که خیلی اتفاقی راهش به هتل دلگشا میرسد. هتل دلگشا با تمام هتلهای دیگر فرق دارد. در این هتل یه دنیای شگفتانگیز در جریان است. این هتل یک پیشخدمت کم دارد و مونا تصمیم میگیرد در آن مشغول به کار شود. به این ترتیب مونا در بزرگترین هتل جنگل فِرنوود استخدام میشود. همهی حیوانات از راه های دور و نزدیک به اینجا میآیند تا یک شب در این هتل بمانند و استراحت کنند. اما یک خطر بزرگ در راه است، خطری که مونا و هتلش را تهدید میکند، او باید عجله کند.
خواندن کتاب مثل یک خانه؛ هتل پنج بلوط؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان بالای هشت سال علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هتل پنج بلوط؛ جلد اول
باران مثل شلاق به درختان جنگل فِرنوود میخورد؛ درختانی که برگهایشان تازه داشت رنگ پاییزی به خود میگرفت. در یک چشم به هم زدن مونا از سر تا دُم خیسِ آب شد. با هر قدمی که برمیداشت پاهایش توی زمین خیس فرو میرفت.
با خودش فکر کرد: از کدوم طرف باید برم؟ مسیر سمت راست میرسید به یک مزرعه. ولی مزرعه خیلی دور بود و تازه گربه هم داشت. مونا این را میدانست، چون یک بار رفته بود آنجا زندگی کند. پس یا باید به سمت چپ میرفت یا مستقیم.
میخواست مستقیم برود که یکدفعه... گرومپ! رعدوبرق زد و مونا از جا پرید. پس باید به سمت چپ میرفت. زد به دل جنگل. از روی شاخهها و برگها بپربپر رفت تا توی گِلوشل نیفتد.
کاش تختهسنگی، کُپهٔ قارچی یا درخت توخالیای برای پناه گرفتن پیدا میشد، ولی هیچچیز نبود. حتی اثری از یک حیوان دیگر هم پیدا نمیشد. مونا با خودش فکر کرد: حتماً همهٔ حیوونها تو خونههاشون قایم شدن تا از طوفان در امان باشن.
کمکم توی گوشهایش داشت آب جمع میشد. گوشهایش را تکان داد تا قطرههای آب جمعشده را بریزد بیرون، ولی این کار فقط باعث شد صدای وحشتناک طوفان را واضحتر بشنود. باد هوهو میکرد، شلاق میزد، تندتند میچرخید و صدای زوزه با خودش میآورد... گرگها!
مونا با صدای جیرجیرمانندش جیغ کشید و تندتر قدم برداشت. گرگها دوباره زوزه کشیدند. صدایشان از جای خیلی دوری میآمد، ولی گرگ، گرگ است و هر حیوان کوچکی از آن میترسد. گرگها شکارچیاند و نباید به آنها اعتماد کرد. هیچچیز بدتر از گرگ نیست.
باران همینطور تندتند میبارید. یعنی سرنوشت او این است؟ مثل پدر و مادرش که طوفان آنها را با خود بُرد؟ کاش پنجههای تیز و بزرگی داشت تا به جایی چنگ میزد یا کسی را داشت که به او میگفت همهچیز درست میشود، اما او تنها بود.
تا اینکه یکدفعه چشمش به چیزی افتاد. یک درخت غولپیکر و آنقدر بلند که نوک آن را نمیتوانست ببیند. درخت توخالی بود! بدوبدو رفت سمت شکافِ آن.
ولی فوری فهمید که جای مناسبی برای موشها نیست. آنجا لانهٔ خرس بود. البته کاش تختهسنگی، کُپهٔ قارچی یا درخت توخالیای برای پناه گرفتن پیدا میشد، ولی هیچچیز نبود. حتی اثری از یک حیوان دیگر هم پیدا نمیشد. مونا با خودش فکر کرد: حتماً همهٔ حیوونها تو خونههاشون قایم شدن تا از طوفان در امان باشن.
کمکم توی گوشهایش داشت آب جمع میشد. گوشهایش را تکان داد تا قطرههای آب جمعشده را بریزد بیرون، ولی این کار فقط باعث شد صدای وحشتناک طوفان را واضحتر بشنود. باد هوهو میکرد، شلاق میزد، تندتند میچرخید و صدای زوزه با خودش میآورد... گرگها!
مونا با صدای جیرجیرمانندش جیغ کشید و تندتر قدم برداشت. گرگها دوباره زوزه کشیدند. صدایشان از جای خیلی دوری میآمد، ولی گرگ، گرگ است و هر حیوان کوچکی از آن میترسد. گرگها شکارچیاند و نباید به آنها اعتماد کرد. هیچچیز بدتر از گرگ نیست.
باران همینطور تندتند میبارید. یعنی سرنوشت او این است؟ مثل پدر و مادرش که طوفان آنها را با خود بُرد؟ کاش پنجههای تیز و بزرگی داشت تا به جایی چنگ میزد یا کسی را داشت که به او میگفت همهچیز درست میشود، اما او تنها بود.
حجم
۹۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۹۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
انقدر زیبا بود که نمیتونم با کلمات توصیفش کنم🥺😍
بچه که بودیم دوست داشتیم سریعتر بزرگ شیم حالا بزرگ شدیم میگیم ای کاش بچه بودیمو بازیگوشیای بچگی و دنیای خودشو داشتیم.. این کتاب هم ما رو به دنیای برنامه کودک بچگیمون برد 😢😢😢😢ممنون از طاقچه که به بینهایت اضافه
کتاب بسیار قشنگی بود . چهار تا جلد داره که هر کدوم برای یه فصل هست مثلا جلد 1 پاییز هست. موضوعات داستان خیلی جذاب بود. تصویر هایی که داشت منظور رو میرسوند و قشنگ بود. پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو
عالیه بود حتما جلدهای بعدش هم بخونید
داستان زیبایی داشت.پسر ۸ ساله من دوست داشت،من هم جذب شدم.
عالی بود
این کتاب خیلی گوگولیه چون درباره زندگی حیوانات توی یک هتل داخل بزرگترین درخت گرین ووده.
عالی بود هرچی بگم کمه هر چهار فصلش زیبابود ممنون از طاقچه
خانه مونا موشه در طوفان خراب شده و مونا برای چند وقتی درهتل میگذرونه و از هتل خوشش میاد پس تصمیم میگیره که توی هتل کار کنه یک شب ..... خیلی عالیه👌💛📦