کتاب خورشید شاه
معرفی کتاب خورشید شاه
کتاب خورشید شاه نوشته مصطفی اسلامیه است. این کتاب بازنویسی کتاب مشهور سمک عیار نوشته فرامرز بن خداداد ارجانی است. این کتاب سعی کرده است چند ویژگی زیر را رعایت کند.
۱ ـ حاشیهپردازیها و ماجراها و شخصیتهای فرعی که ارتباط کمتری با داستان داشتند حذف شدند.
۲ ـ از آن جا که بسیاری از شخصیتهای نسبتاً مهم، در طول مجلدات یک تا پنج گهگاه فراموش میشوند و در پایان جلد پنجم، داستان هنوز ناتمام میماند، کوشش شده است تا با استفاده از حوادث و ماجراهای پنج جلد کتاب، داستان به نحوی به سرانجام برسد.
۳ ـ گاهی دو یا چند شخصیت نسبتاً کم اهمیت که ماجراهای دلپذیر اما کوتاه و گذرا دارند، با توجه به شباهت رفتار و ماجراهایشان، در همدیگر ادغام شده و به صورت شخصیت واحدی درآمدهاند. مثل شخصیتهای آتشک و یا رخ دیوانه و شاهان که یکی شدهاند.
۴ ـ در روایت اصلی، برخی از شخصیتها فاقد ابعاد دراماتیک هستندو اعمالشان یکپارچگی منطقی ندارد. مثل مهران وزیر، مهمترین شخصیت منفی داستان و یکی از مخالفان سرسخت خورشیدشاه و عیاران که علت دشمنیاش با خورشیدشاه و عیاران به درستی معلوم نیست و کار و رفتارش غالباً ضد و نقیض است. در این روایت سعی شده است تا این گونه شخصیتها، چهرهای یکدستتر و منطقیتر پیدا کنند.
۵ ـ سمک عیار به عنوان نمونهای از عیاران در روایت اصلی، گاهی کارهایی به شدت اغراقآمیز میکند یا دست به اعمالی میزند که با اصل جوانمردی عیاران سازگار نیست، مثل کشتن عدهای در خواب یا سربریدن عدهای مست و مدهوش. در این بازنویسی این گونه موارد یا حذف شده یا به ترتیبی آمدهاند که خدشهای بر تصویر جوانمردانه سمک عیار وارد نشود.
این تغییرات همه به استناد متن اصلی و با استفاده از اجزای موجود در پنج جلد کتاب صورت گرفته است. در واقع جزئیات و مصالح موجود در متن اصلی، در این بازنویسی، از طریق نوعی مونتاژ، نظیر آنچه در کار سینما معمول است، به ترتیبی کنار هم چیده شدهاند، تا اعمال و مناسبات آدمهای داستان شکلی درستتر پیدا کنند و این روایت شتابی هماهنگ با شتابزدگی خواننده امروزی داشته باشد.
خواندن کتاب خورشید شاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خورشید شاه
بسمالله الملک العلام. این نامه از من که مرزبانشاهام به شاه سمارق خسرو همهٔ ولایت عراق. بدانید که تا بدین روزگار که ماایم جز به دانش نورزیدیم. فیالجمله ما را چنان معلوم شد که شاه بزرگوار در پس پرده دختری دارد، و ما را به وصال آن دختر رغبت افتاد از بهر آن که مگر یزدان از وی فرزندی دهد که در جهان از فرزند بیبهره ماندهام. دانم که آن شاه ما را ازین مراد باز ندارد. ما را معلوم است که آن دختر فرزندی پسندیده دارد. اندیشه ندارد و او را بفرستد و از مادر جدا نکند که ما را به جان پسنده است. و درین معنی تقصیر نفرماید، تا جمهور به خدمت آید. رضای او رضای ماست و هرچه او کرد ما کردیم. و نیز از بهر نثار بارگاه عالی چیزی فرستادم تا به کرم معذور دارد. والسلام.
سمارق چون احوال بدانست خرم شد و گفت: «کسی باشد که چون مرزبانشاه به دامادی پسنده نکند؟ » و در حال بفرمود تا بزرگان و قاضیان و اهل علم حاضر آمدند و دختر خویش بدان آیین به مرزبانشاه داد و به جمهور که وکیل او بود داد.
پس بر آن خرمی آن روز شراب خوردند و خاص و عام را نثار کردند. روز دیگر شاه سمارق ترتیب جمهور کرد و چندان مال جمع کرد که در وهم هیچ عاقل نیامدی، و خلعتی خوب فرمود جمهور را که با وی بود. به شروانوزیر گفت: « ترا میباید رفتن. به نیابت من بروی و عذر بخواهی. دختر به تو سپردم و تو به وی سپاری و زود باید رفت. »
شروانوزیر گفت: « فرمان بردارم. » ترتیب دادند و بعد از سه روز روی به راه نهادند. چون خبر به مرزبانشاه آمد که شاه سمارق، وزیر بادختر فرستاد و زود خواهد رسید، که جمهور مرد از پیش فرستاده بود، مرزبانشاه بفرمود تا وزیر وی هامان و جمله سپاه خاص و عام استقبال کنند و منادی فرمود تا سراسر شهرآذین بستند و بر هر جای مغنیان آواز سماع برآوردند.
هامان وزیر با سپاه برفتند. از پس هامان وزیر چهل مهد گوهرنگار با دویست خادم اسفید پوست و صد کنیزک روانه شدند تا به گلنار رسیدند. او را در مهد نشاندند و با سازی نیکو به شهر آوردند. شروان از راه با هامان وزیر به بارگاه آمدند به خدمت شاه. شروان اشارت کرد و آن مال به بارگاه آوردند. پس گفت: « ای بزرگوار شاه، نایبام از شاه سمارق که دختر به تو سپارم، اگر چه او را با شاه عقد بستیم در حضور یکدیگر باز عقد تازه کنیم که من بنده برین کار فرستاده است. »
حجم
۱۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه