کتاب تا زنده ام هویت من عشق است
معرفی کتاب تا زنده ام هویت من عشق است
کتاب تا زنده ام هویت من عشق است اثر عطیه سادات حجتی، شامل قطعاتی عاشقانه و شورانگیز است که از درون و اعماق دل نویسنده سر برآوردهاند و به قلب شما نفوذ میکنند. این نوشتهها نیز مانند کتاب دیگر او، به سبک شطحیات عارفانه نوشته شده است.
درباره کتاب تا زنده ام هویت من عشق است
تا زنده ام هویت من عشق است، روایتی است از گمشدههای درونی انسان. عشقی که در چارچوب زندگی معاصر انسانی، نابود شده است و زنگار بر رخش نشسته است.
عطیه سادات حجتی کتاب را با نوشتهای درباره روز تولدش آغاز میکند. نوشتهای چنان آشنا و صمیمی که گویی از ذهن خودمان برآمده است و این آشنایی را میتوان در تک تک متون و قطعات کتاب دید. حسرتها و اندوههایی که هر کسی در زندگیاش تجربه کرده است در این کتاب به تصویر درآمدهاند. همین موضوع سبب شده است تا یک پل ارتباطی میان نویسنده و مخاطب ایجاد شود که خواندن کتاب را شیرینتر میکند.
تا زنده ام هویت من عشق است، با کلماتی ساده که هوشمندانه انتخاب شدهاند، نوشته شده است. هر بخش کتاب گوشهای از یک تصویر کامل را نشان میدهد که از یک زندگی صحبت میکند. زندگی خاص و متعالی که از روز ازل، هدف انسانهای والا بوده است.
کتاب تا زنده ام هویت من عشق است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تا زنده ام هویت من عشق است سرشار است از عاشقانههایی که تعریف دیگری از این واژه ارائه میکنند. عطیه سادات حجتی این واژه را که سالهاست بار امانت را به دوش کشیده است و به اندازه هرکسی درآمده است، طور دیگری دیده و پرداخته است. اگر به خواندن عاشقانههایی از این دست علاقه دارید، این کتاب انتخاب خوبی برای شما است.
بخشی از کتاب تا زنده ام هویت من عشق است
هرکسی ممکن است روز تولدش یک عالم تبریک بشنود ... از خانوادهاش ... دوستانش ... اقوام دور و نزدیکش ... و بیشتر از همه از بانکهای مختلفی که در آنها حساب دارد ... هر کسی روز تولدش منتظر شنیدن پیام تبریک از کسی است که تمام عقربهها را معطل آن تبریک کذایی یک لنگه پا و امیدوار نگه داشته ... روز تولد ... منتظر کسی هستی که یک سال شده که از او خبری نیست ... منتظری که شاید به دلش بیفتد ... شاید ... شاید ... در همین فکرهایی که یک پیام میرسد از همین شمارههایی که بیشتر عددهایش صفر است ... و خیلی راحت حدس میزنی که باز هم یک بانک دیگر تولدت را تبریک گفته ... میروی حذفش کنی که میبینی نوشته ... «تولد تولد تولدت مبارک!» رستورانِ .........!!! لبخند تلخی می زنی و میروی به روزهای نه خیلی دور ... رستوران یادش مانده که یک روز نشستیم پشت میز چوبیاش ... فارغ از دنیا و مافیها ... چشم در چشم ... اما او ... یادش نمانده ... نه خاطرهٔ آن روز را ... نه تولد من را ...
فروغ زل زده توی چشمهای من ... از بین کتابها ... تقصیر تو شد که آمد! حالا نشسته روبه روی من و میخواهد یک چیزی حالیام کند ... اما من اینجا نیستم ... رفتهام به هجده سالگی ... به آخرین روزهای مدرسه ... به هیاهوی زنگ تفریح ... به صف آبخوری ... به آب بازیها ... به زنگ آخر ... به کیفم ... کیف آبی نفتیام ... به حاشیههایی که به کتاب بچههای کلاس میزدم ... به شعرهای دست و پا شکستهای که برای عشقهای دست دوم بچههای ردیف سوم میگفتم ... دیشب پسرعمهام آمد! نمیدانی چه حالی شدم ... نیلوفر میگفت و من شعرش میکردم ... مرتضی حالش خوب نیست! خاله از شمال زنگ زده گفته شبانه رفتهاند درمانگاه ... فاطمه میگفت و من ترانهاش میکردم ... زنگ تفریح بچههای «ب» انسانی ... با «الف» ریاضی ... «جیم» میشدیم یک گوشه حیاط خلوت تا شعرهای تازه دم را نوش جان کنیم ... و چه روزهای سرخوشی بود ... که من فکر میکردم عشق را فقط باید در قطعه بیست و نه پیدا کنم ... پای حجله روشن آنها که جوان رفتند و جوان ماندند ... آهای سید شهیدان اهل قلم! قلمم را آوردم پایین پای مرمر تو کاشتم ... کجایید روزهای بکر خدایی ... کجاییییییییید رفقای قطعه بیست ونه ...
کجایید تا دستم را بگیرید و شفاعت مهریهام کنید ... دلتنگم ... برای مادر یحیی ... که با اسکاج میافتاد به جان سنگ پسرش تا چشمهایش بیشتر از همه رفقایش برق بزند ... دلتنگم ... برای داداش امیرم ... که حواسش بود تاریکی هوا گلزار نمانم ... دلتنگم ... برای شمعهایی که من بالا سرتان گذاشتم و دلی که شما روشن کردید...
حجم
۱۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۱۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم این کتاب بیشتر شعره تا داستان و اشتباهه که در دستهبندی جز داستانهای ایرانی گذاشتن... اگه با دید شعر نگاه کنیم، کتاب خوبیه، بهخصوص مقدمۀ زیباش، ولی اگه بهعنوان یه داستان بخوام دربارهس نظر بدم، جذابیت نداره و من