کتاب عیسای روحالله
معرفی کتاب عیسای روحالله
کتاب عیسای روحالله که به همت محمدعلی صدر شیرازی منتشر شده است، خاطرات حاج عیسی جعفری، خادم امام را برای شما بازگو میکند.
درباره کتاب عیسای روحالله؛ خاطرات حاج عیسی جعفری (خادم امام)
ویژگیهای عرفانی و کمالات روحی حضرت امام در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی ایشان تأثیرات بسزایی نهاده بود. روزهای حیات پربرکتِ امام در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سرشار از خاطرات و یادهای شورانگیز و مملو از درسهایی عمیق برای انسانهای امروز و نسلهای آتی است. بدیهی است افرادی که توفیق خدمتگزاری در بیت امام را داشته و سالها در کنار ایشان زندگی کردهاند، خاطرات جذاب و ناشنیده از آن ایام را در سینه دارند. یکی از این افراد حاج عیسی جعفری از خادمین خاص بیت امام است که بهواسطهٔ خواهرش کسب و کار خویش را رها کرد و برای خدمتگزاری راهی جماران شد و تا پایان عمر مبارکِ رهبرِ انقلاب و پس از آن، یادگار امام، در آنجا ماند. اگرچه به کرّات دربارهٔ ابعاد شخصیتی و منش امام خمینی (ره) از جهات گوناگون قلم زدهاند، اما در این مجال قصد داریم از دریچهٔ ذهن و نگاه نزدیک خادم بیت امام نگاهی دوباره به زندگی معنوی و عرفانی ایشان داشته باشیم.
درباره حاج عیسی جعفری
حاج عیسی جعفری از دامان پاکِ مادری متولد شد که پس از یتیمی فرزندان، برایشان پدر نیز بود. امرار معاش و حوادثی تلخ و شیرین او را به سکونت در تهران سوق داد و از دستفروشی و دورهگردی به کاسبی رسید؛ اما مهمترین نقطهٔ عطف زندگیاش به واسطهٔ حضور خواهرش اقلیما در بیت امام رقم خورد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به بیت امام راه یافت و بلافاصله اعتماد و محبت امام و یادگار ایشان را جلب نمود و تا پایان حیات حاج احمد خمینی در جماران ماند. همین امر سینهٔ او را مخزن بسیاری از خاطرات شنیدنی و مهم از تاریخ معاصر نموده است.
خواندن کتاب عیسای روحالله؛ خاطرات حاج عیسی جعفری (خادم امام) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران روش و منش امام خمینی رحمة الله علیه را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب عیسای روحالله؛ خاطرات حاج عیسی جعفری (خادم امام)
جلسهٔ تاریخی با شواردنادزه
تیمی از شوروی سابق به ریاست شواردنادزه به تهران آمد و با امام ملاقات کرد که البته به خاطر موضع قاطع امام به جلسهای مشهور تبدیل شد. مأموریت این گروه ابلاغ حضوری جواب نامهای بود که امام به گورباچف نوشته بودند.
شواردنادزه و همراهان به اتاق امام وارد شدند. یعنی ملاقات در همان اتاقی که امام محل کارشان بود و مینشستند قرآن میخواندند تشکیل شد. من همانجا کنار امام بودم. تقریباً بالای سر شواردنادزه و امام که نشسته بودند ایستادم. حسین سلیمانی هم بود. لباسهایشان را درآوردند و به سلیمانی دادند. گفت حاجی چهکارش کنم؟ گفتم بینداز آنجا؛ اینها ارزشی نداره! انداختیم و آمدیم نشستیم.
من به شواردنادزه و همراهانشان چای دادم اما نگذاشتم خودشان قند بردارند و خودم به هر یک دوتا قند دادم. بعد آقای ولایتی گفت: «چرا اینطوری کردی؟» گفتم: «ترسیدم دستش رو بکنه توی قندان نجس بشه». به شوخی گفت من این کار شما را به همه دنیا مخابره میکنم. من هم پاسخ دادم لازم نیست خودبهخود مخابره میشود!
از وقتی به محل ملاقات وارد شده بودند حالت سرگردانی پیدا کردند؛ منتظر بودند آنها را به مکان اصلی هدایت کنیم. باورشان نمیشد آن مکان ساده با یکتکه فرش ملاقات باشد. حتی وقتی روی زمین نشستند هم گیج بودند و باز برایشان عجیب بود. شواردنادزه اولش روی زمین نمینشست و سرپا چاییاش را خورد اما در آخر بهناچار روی زمین نشست!
بهمحض اینکه نگاه شواردنادزه با آن عظمت و ابهت به امام افتاد چهرهاش فرق کرد؛ رنگش سفید شد و حالت لرزشی به او دست داد و تا آخر همینطور بود. همراهان شواردنادزه سکوت کردند و خودش مطالب را گفت. از هیبت امام نمیتوانست درست حرف بزند و زبانش حالت لکنت داشت. یکخرده صحبت کرد که ناگاه امام گفتند اینها جواب نامهٔ من نیست که تو داری میگویی. او بازهم همان صحبتها را میکرد. امام برای بار دوم فرمود لابد گورباچف نفهمیده که من چه برایش نوشتم که تو اینها را به من جواب میدهی. او بازهم همان صحبتهای خودش را میکرد. در مرتبهٔ سوم امام در کمال شگفتی بلند شدند، ایستادند و گفتند ما میگوییم ما نمیمیریم، ما زنده هستیم، ما از این عالم به عالم دیگه هجرت میکنیم. آنجا باید جواب این چند روزی که موقت در این دنیا هستیم پس بدهیم. این جملات را من درحالیکه علی کوچولو فرزند سید احمد آقا را بغل گرفته بودم شنیدم. ابهتی وصفناشدنی داشت. انگار امام نبود که این جملات را میگفت و گویی دیوارها همه سخن میگفتند. امام این جملات را گفتند و بعد رفتند و دیگر نایستادند.
ایرانِ ابرقدرت
یک روز همینطور که امام قدم میزدند من در حیاط شاهد اتفاقی جالب بودم. امام و حاج احمد آقا کنار هم ایستادند و شروع به صحبت کردند. حاج احمد آقا گفت شوروی ابرقدرت است، آمریکا ابرقدرت است، چین ابرقدرت است، فرانسه ابرقدرت است... امام دست روی سینهشان گذاشتند و گفتند ما هم ابرقدرت هستیم. امام آنوقت سخنی گفتند که اکنون پس از سالها همه به آن اقرار میکنند.
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
سلام.. این کتاب واقعا جذاب و زیباست. و دیدتون رو نسبت به امام خمینی خیلی عوض میکنه. من که خیلی راضی بودم.محشر. دست دست اندرکاران طاقچه و نشریات و نویسنده کتاب درد نکنه. اجرتون با سید الشهدا
سلام عزیزان. دکتر صدرشیرازی هستم نویسنده کتاب. بادقت نظرات دوستان رو مطالعه میکنم و اگر نکته ای مستفاد بود در چاپهای جدید اعمال خواهم کرد. سایر دوستان هم نظرشون رو دریغ نفرمایند.
خوب بود
خاطراتی جذاب و ناگفته از امام راحل
خاطرات خواندنی و خوبی داشت و به نظرم هر اثری که بتونه منش این شخصیت بزرگ تاریخی رو به ما معرفی کنه ارزش خوندن داره مخصوصا از زبان یکی از نزدیکترین افراد به ایشون همچنین در کتاب با نوع روابط
حقیقتا چیز جدید و جذابی برام نداشت...یه سری مطالب کلی و تکراری...چیزی که مشخصه اینه که حاج عیسی توی تعریف خاطرات به غایت کم حرف و گزیده گوی بوده و به همین خاطر بعد تالیف، انقدر مقطع بودن مطالب و