با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب بابابزرگ آلبالو گیلاسی
۴٫۰
(۵)
خواندن نظراتمعرفی کتاب بابابزرگ آلبالو گیلاسی
بابابزرگ آلبالو گیلاسی نوشته سید سعید هاشمی یک داستان بلند طنز برای کودکان و نوجوانان است.
داستان درباره بابابزرگی است که چشمهایش ضعیف شده اما حاضر نیست عینک بزند. این بابابزرگی که چشمهایش آلبالو گیلاس میچیند در کتاب ماجراهای بامزه و خندهداری را خلق میکند.
خواندن کتاب بابابزرگ آلبالو گیلاسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه بچههایی که داستانهای طنز دوست دارند، مخاطبان این کتاباند.
نقاشی های امیرخان![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
امیرطاها رحمتی
تیری که خطا رفتریچارد عثمان
معجزه های کوچک در دفتر اشیاء پیدا شدهسالواتوره باسیله
Barana Book ABC Dictionary; Letters & Animalsمهشید سهامی نمینی
نقش دیپلماسی و راهبرد امنیت انرژی روسیه بر روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای آسیای مرکزی و قفقازامید خزائی
قصه های چهارده معصوم (روسی)حسین فتاحی
سفیدبرفی و هفت کوتولهگروه نویسندگان دریملند
سرزمین کاجهای نوئلفریده اشرفی
I Love Imam Hussain (AS)غلامرضا حیدری ابهری
سفر به مرکز زمینژول ورن
درس گفتارهای خارج فقه آیت الله مهدوی کنی (جلد اول)محمدمهدی اسلامی
عشق علیه عشقعباس مهیاد
مقدمه ای بر آموزش و پرورش دانش آموزان استثناییسمیرا وکیلی
دختری در هتل شیر طلاییسباستین فوکس
بابا قاسمصدیقه عباس زاده
جادوی فکر بی انتها ۲خشایار فخریان
اصول و مبانی تربیت بدنیمرجان بهزادفر
تقویم تاریخ دفاع مقدس (جلد سی و دوم؛ در امتداد فجر)فرهاد بهروزی
خرت و پرت های قصر گمشدهسیدنوید سیدعلی اکبر
چغندر تا پیاز شکر خدا![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
معصومه ذباح
یک کلاغ چهل کلاغمعصومه ذباح
حالا من میومعصومه ذباح
آش نخورده و دهان سوختهمعصومه ذباح
لطیفه های تصویری و نوشتاری چگونه ساخته می شوند؟محمدرفیع ضیایی
من بدو اژدها بدوجک پریلوتسکی
محله آسایشفرهاد حسنزاده
محله میکروب خانسیدسعید هاشمی
آقای گام و مخفی گاه اسرارآمیزاندی استنتون
آقای گام و درخت گیلاساندی استنتون
حجم
۶٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۶٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
مامان بزرگ و بابا بزرگ چون که در خانه ما زندگی میکردند سعی میکردند باهم زیاد دعوا نکنند اما ضعیف بودن چشم بابابزرگ مجبور میشد مامان بزرگ اورا دعوا کند
خیلی جالب و بامزه
پیشنهاد میشه👌