کتاب دوران های زندگی انسان
معرفی کتاب دوران های زندگی انسان
کتاب دوران های زندگی انسان نوشتهٔ تورنتون وایلدر و ترجمهٔ شکیبا محب علی است. نشر قطره این مجموعه نمایشنامهٔ کوتاه آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دوران های زندگی انسان
کتاب دوران های زندگی انسان حاوی ۴ نمایشنامهٔ کوتاه است. نخستین نمایشنامه با عنوان «طفولیت» حاوی یک کمدی با ۵ شخصیت است که در سنترال پارک در نیویورک سیتی و در دههٔ ۱۹۲۰ میگذرد. دومین نمایشنامه با عنوان «کودکی» حاوی یک کمدی با ۵ شخصیت است که در یک خانه و حیاطی در حومهٔ شهر میگذرد. سومین نمایشنامه با عنوان «جوانی» حاوی ۷ شخصیت است و در یک جزیرهٔ استوایی میگذرد. آخرین نمایشنامه «رودخانههای زیر زمین (میانسالی)» نام دارد و با ۴ شخصیت، در چند سال پیش، نقطهای از زمین، نزدیکِ دریاچهای در ویسکانسین جنوبی میگذرد. تورنتون وایلدر در این کتاب، دورانهای زندگی انسان را بازسازی کرده است. دو نمایشنامهٔ اول («طفولیت» و «کودکی») بارها بر روی صحنه اجرا شدهاند. نام این مجموعه در برخی منابع «هفت دوران زندگی انسان» و در منابع دیگر «دورانهای زندگی انسان» ذکر شده است.
خواندن کتاب دوران های زندگی انسان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی آمریکا و قالب نمایشنامهٔ کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره تورنتون وایلدر
تورنتون وایلدر (Thornton Wilder) در سال ۱۸۹۷ در مدیسون در ویسکانسین به دنیا آمد. او نمایشنامهنویس و رماننویسی آمریکایی بود که مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه ییل و مدرک کارشناسیارشد را در رشتهٔ ادبیات فرانسه از دانشگاه پرینستون گرفت. بهواسطهٔ تحصیلات دانشگاهی و نیز سفرهای متعددی که همراه با خانواده یا بهتنهایی به کشورهای مختلف داشت، به زبانهای فرانسه، چینی و ایتالیایی مسلط بود. ۳ بار موفق به کسب جایزهٔ پولیتزر شد؛ در سال ۱۹۲۸ برای رمان «پُل سَن لوئیس ری»، در سال ۱۹۳۸ برای نمایشنامهٔ «شهر ما» و در سال ۱۹۴۳ برای نمایشنامهٔ «جانکندن»؛ سپس در سال ۱۹۶۸ بود که جایزهٔ ملی کتاب آمریکا را برای رمانی با نام «روز هشتم» دریافت کرد.
کتاب «دورانهای زندگی انسان»، مجموعهای از ۴ نمایشنامهٔ کوتاه است با عناوین «طفولیت»، «کودکی»، «جوانی» و «میانسالی». وایلدر با الهامگرفتن از تکگویی معروف شکسپیر در کمدی «هر طور که شما دوست دارید»، بر آن شد تا ۷ نمایشنامهٔ کوتاه دربارهٔ سفر زندگی انسان از دوران نوزادی تا کهنسالی را به رشتهٔ تحریر درآورد. پس از مرگ او در سال ۱۹۷۵، دو نمایشنامهٔ دیگر که به این مجموعه مرتبطند با عناوین «جوانی» و «رودخانههای زیرزمین» (که به نظر میرسد به شرح دوران میانسالی میپردازد) بین دستنوشتههای نیمهکارهٔ این نویسنده پیدا و تکمیل شد. نام این مجموعه در برخی منابع «هفت دوران زندگی انسان» و در منابع دیگر «دورانهای زندگی انسان» ذکر شده است. وایلدر با نویسندگان بسیاری چون ارنست همینگوی، اسکات فیتز جرالد، زلدا فیتزجرالد، آلیس بی توکلاس، ژان پل سارتر و گرترود استاین رفاقت داشت. این نویسندهٔ موفق در سال ۱۹۳۰ از درآمد حاصل از فروش رمان «پل سَن لوئیس ری» توانست خانهای برای خانوادهاش بسازد. تورنتون وایلدر در سال ۱۹۷۵ در همان خانه و بر اثر ایست قلبی درگذشت.
بخشی از کتاب دوران های زندگی انسان
«در هر دو طرف صحنه، جعبههایی قرار دارد با اندازههای مختلف، اما هیچکدام خیلی بزرگ نیستند. جعبههای پرتقال، جعبههای غذاهای کنسروی، پوشیده با کرباس یا تکههای نَمد. اینها صخره هستند. وقایع این نمایش در تاریکی اتفاق میافتد، اما من امیدوارم در روشنایی اجرا شود. خانم کارتر، که بسیار جذاب است و سنش کمتر از سی و هشت سال به نظر میرسد، وارد میشود؛ محتاط و کورمالکورمال در تاریکی پیش میآید. پسرش، بهدنبالش است؛ تام، شانزده ساله.
خانم کارتر: دست من را بگیر، تام. من نمیدانم شما بچهها، توانایی دیدن در تاریکی را از کجا به ارث بردهاید.
تام از کنارش رد میشود و بهآرامی او را به جلو هدایت میکند.
تام: اصلاً تاریک نیست. نور همهٔ این ستارهها در دریاچه منعکس میشود. یک جور راه اینجا هست، مادر. صخرهها کنارهٔ این راه هستند.
خانم کارتر: (میایستد.) کرمهای شبتاب. همهٔ آن کرمهای شبتاب. (مکث) نمیدانم چرا وقتی کرمهای شبتاب را میبینم به فکر اسبها میافتم. نه، به فکر یک اسب پیر به نام بیلی که وقتی بچه بودیم، داشتیم.
تام: کرمهای شبتاب و اسبها!!
خانم کارتر: (هنوز ایستاده است و لبخند میزند.) ارتباطات زیادی مثل این وجود دارد که آدم نمیتواند توضیحشان بدهد. چرا پدر شما از رنگ سبز متنفر است؟ چرا من همیشه وقتی شش و هفت را جمع میکنم، اشتباه میکنم؟ چرا نسبت به آدمهایی که اسمشان با «ب» شروع میشود، یک غرضورزی خیلی کم و مبهم دارم؟ بلاجتها و برنزها و بینگمها و حتی خانم بِکت عزیز.
تام یک قدم او را جلو میبرد.
تام: من هیچ خصلت عجیبی مثل اینها نداشتهام.
خانم کارتر: (دوباره میایستد.) چرا ما هیچوقت نتوانستهایم مجبورت کنیم برنج بخوری؟
تام: اَه! من فقط برنج دوست ندارم، همین.
خانم کارتر: چرا خواهرت از نشستن در صندلی عقب ماشین متنفر است؟
تام: اوه، در هر صورت فرانچسکا دیوانه است.
خانم کارتر: اوه، نه، نیست. او از همهٔ ما عاقلتر و منطقیتر است.
تام: چرا فرانچسکا از آمدن به اینجا متنفر است؟
خانم کارتر: چه؟
تام: او از آمدن به این نقطه از زمین متنفر است. یک بار به من گفت، اما بعد از اینکه به من گفت، پشیمان شد. گفت هرازگاهی خواب میبیند که در این نقطه از زمین است و وقتی این خواب را میبیند، مثل یک کابوس است و با گریه و جیغ یا همچین چیزی بیدار میشود.
خانم کارتر: (متفکرانه) نباید برای این مسخرهاش کنی. قول بده که بهخاطر این موضوع مسخرهاش نمیکنی.
تام: بسیار خب.
خانم کارتر: حالا آرنج من را بگیر و من را به صخرهای ببر که بتوانم هر نقطهٔ این محل را به خاطر بیاورم. (همانطور پیش میروند.) نه، همهٔ آن خصلتهای عجیب، همانی که تو گفتی، شبیه لاشههای کشتی تهِ دریا هستند. آنها جایی را مشخص میکنند که یک زمانی یک نبرد دریایی رخ داده است یا یک توفان. چرا پدر عزیز من همیشه عصبانی میشد وقتی کسی یادآوری میکرد که...
ممنون تام. همین جاست. وقتی یک دختربچه بودم میآمدم و اینجا مینشستم. اینجا مار نیست، هست؟
تام: (ماهرانه و با معلومات) اولاً مارها این نوع برگهای سوزنی کاج را دوست ندارند. ثانیاً، مارها در آمریکا شبها بیرون نمیآیند.»
حجم
۸۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۸۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه