
کتاب عروس چاک
معرفی کتاب عروس چاک
کتاب عروس چاک نوشتهٔ «سیاوش سرایی» را نشر چرخوفلک در سال ۱۴۰۳ منتشر کرده است. این اثر در قالب رمان، داستانی را روایت میکند که در بستری رازآلود و آیینی شکل میگیرد و شخصیتهایی با دغدغههای هویت، تعلق و سرنوشت را به تصویر میکشد. فضای داستان آمیخته با عناصر بومی و اسطورهای است و ماجرای آن حول مراسمی آیینی و شخصیتهایی منزوی و جستوجوگر میچرخد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عروس چاک اثر سیاوش سرایی
رمان معاصر و ایرانی «عروس چاک» در فضایی خیالی و الهامگرفته از فرهنگهای بومی و اسطورهای روایت شد است. «سیاوش سرایی» در این اثر، جهانی را خلق کرده که در آن آیینها، مناسک و باورهای جمعی نقش محوری دارند و سرنوشت شخصیتها به این آیینها گره خورده است. داستان در بستری روایی و توصیفی پیش میرود و با تمرکز بر شخصیتهایی چون «ناوا»، «مایا»، «ماکائو» و «هونابکئو»، به دغدغههای فردی و جمعی انسانها پرداخته است. ساختار کتاب مبتنی بر روایت خطی و فصلبندی است و با بهرهگیری از زبان تصویری و جزئینگرانه، فضای خاص و منحصربهفردی را برای مخاطب ترسیم کرده است.
خلاصه داستان عروس چاک
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان با «ناوا»، مرد جوانی آغاز میشود که در انزوای کوهستان زندگی میکند و به ساخت مجسمه مشغول است. او بهندرت با مردم ارتباط دارد و تنها دوستانش پیرمردی به نام «مایا» و «عمو پاسیاه» هستند. ناوا در آستانهٔ مراسم آئینی «چاک» قرار میگیرد؛ مراسمی که هر ساله برای جلب رضایت خدای باران برگزار میشود و دختری بهعنوان عروس چاک انتخاب و به دروازهای اسرارآمیز برده میشود. ناوا با کنجکاوی و تردید به جمع مردم نزدیک میشود و شاهد مراسم و انتخاب عروس باران است. او در جریان این مراسم با شخصیتهایی چون «موچه» و «ماکائو» روبهرو و کمکم درگیر رازهای پشت پردهٔ آیین و قدرت میشود. کنجکاوی ناوا او را بهسوی دروازهٔ چاک میکشاند؛ جایی که ورود به آن ممنوع است و افسانههای بسیاری دربارهاش وجود دارد. ناوا با عبور از مرزهای ممنوعه، با واقعیتهای پنهان و قدرتهای پشت پرده مواجه میشود و سرنوشتش بهگونهای تغییر میکند که دیگر بازگشتی به گذشته برایش ممکن نیست. روایت داستان با لایههایی از رؤیا، کابوس و واقعیت درهمتنیده شده و دغدغههای هویت، تعلق و سرنوشت را در بستری آیینی و اسطورهای به تصویر کشیده است.
چرا باید کتاب عروس چاک را بخوانیم؟
این رمان با حالوهوای آیینی، تجربهای متفاوت از داستانگویی را پیش روی مخاطب میگذارد. «عروس چاک» با پرداختن به مناسک، اسطورهها و جستوجوی هویت فردی و جمعی، مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن مرز میان واقعیت و خیال، آیین و زندگی روزمره، بارها جابهجا میشود. روایت داستان علاوهبر ماجراهای پرکشش، به دغدغههای عمیق انسانی چون تنهایی، جستوجوی معنا و مواجهه با قدرت میپردازد. برای کسانی که به داستانهایی با لایههای نمادین و اسطورهای علاقه دارند، این کتاب میتواند تجربهای تأملبرانگیز باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان رمانهای آیینی، اسطورهای و داستانهایی با فضای رازآلود و شخصیتپردازی عمیق پیشنهاد میشود؛ همچنین برای کسانی که دغدغهٔ هویت، تعلق و جستوجوی معنا دارند یا به روایتهایی با عناصر بومی و فرهنگی علاقهمند هستند.
بخشی از کتاب عروس چاک
«او سرخپوستهای زیادی را از بردگی آزاد کرد و به کشتی خود آورد. طرز استفاده از قطبنما، دوربین و چیزهای دیگر را از سفیدها یاد گرفت و به افراد خود یاد داد. آنها به دنبال جایی دور از جنگ و دردسر، کشتی رانیِ ناقصی آموختند. شاهزادهٔ بی تاج و تخت، حالا ناخدای جاشوانی بود که همگی از آبا و اسلاف او خبر داشتند. مردی با اراده که خودش را هونابکئو نامید؛ و این اسم بر افسونش افزود. هفتاد و سه سال پیش بود. شاید سرنوشت یا شانس بود. نمیدانم. کشتی هونابکئو توی دریا گم شد. طوفان و بی تجربگی، آنها را به اینجا رساند. به کایاکا. جزیرهای که هنوز پای هیچ سفیدی به آن نرسیده بود. هنوز نمیدانستند چه چیزی انتظارشان را میکشد. نه شهری دیدند و نه مزرعهای. درختهای غولپیکری را دیدند که انگار رنگ خزان ندیده بودند. ثروت زیادی اینجا بود. معدنهای جور وا جور. طلا، نقره، سنگ، همهچیز. مثل رؤیا بود. بومیهای کایاکا را دیدند که فقط شکار میدانستند. عجیب اینکه آنها هم سرخپوست بودند. سلاحشان چوبدستهایی از نیشکر بود که یک سمتش تیز شده بود و با همان شکار میزدند. خجالتی و ترسو بودند. مال و منالی هم نداشتند. مشتی ظرف و ظروف و تیر و تخته که همان را هم با سخاوت میبخشیدند، عوضش هم چیزی نمیخواستند. قطبنما، شیشه و خرت و پرتهای افراد هونابکئو بومیها را خام کرد. یقینشان بود که هونابکئو و افرادش مردم آسمانند. بله مرد جوان دنیای عجیبی است. تاریخ داشت تکرار میشد. بومیها با ترس و اشتیاق دور هونابکئو میپلکیدند و اطاعتش میکردند. او خدایشان شده بود.»
حجم
۱۹۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
حجم
۱۹۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه