دانلود و خرید کتاب جان مریم شهره وکیلی
تصویر جلد کتاب جان مریم

کتاب جان مریم

نویسنده:شهره وکیلی
انتشارات:نشر آسیم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جان مریم

کتاب جان مریم داستانی نوشته شهره وکیلی است. این داستان درباره دختری است که زندگی عجیبی دارد و مادرش، با نگرانی‌هایش برای دخترش، سعی دارد زندگی او را بهتر و زیباتر کند. 

جان مریم، دختر خانواده‌ای هفت نفره است. مادرش معلم بود و پدرش کارخانه دار. برادرها و خواهرهایش ازدواج کردند، خانوده خودشان را تشکیل داده‌اند و برای درس خواندن از کشور هم خارج شدند اما خودش، پیش مادرش مانده است. تنهایی مادر را بهانه می‌کند و دلش نمی‌خواهد که از مادرش دور شود. نگرانی مادرش، مینا، درباره ازدواج کردن و خوشبخت شدن دخترش هم روز به روز، بیشتر می‌شود ولی راهی ندارد که بفهمد چه چیزی مانع شده که دخترش تمام خواستگارهایش را رد می‌کند. آیا خوشبخت نبودن پدر و مادرش، بهانه‌ای بیش نیست؟

کتاب جان مریم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از طرف‌داران رمان‌ها و داستان‌های ایرانی هستید، خواندن کتاب جان مریم را به شما پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره شهره وکیلی

شهره وکیلی، نویسنده و رمان‌نویس ایرانی، در سال ۱۳۲۵ چشم به جهان گشود. او در دانشگاه تربیت معلم درس خواند و همزمان به تدریس در مدرسه پرداخت. در سال ۵۶ از دانشکده حقوق تهران در رشته حقوق قضایی فارغ التحصیل شد و تا سال ۱۳۵۹ کار مدیریت یک مدرسه را بر عهده داشت.

آثار شهره وکیلی همگی در فهرست پر فروش‌ها قرار دارند. شب عروسی من نام کتابی از او است که تحسین سیمین دانشور را در پی داشت و همین موضوع باعث شد تا نامش بر سر زبان‌ها بیفتد. او همچنین زندگی و خاطراتش را در کتاب عشق مرز ندارد و جلد بعدی آن، شهیر، نوشت. از کتاب‌های دیگر او می‌توان به کتاب وقتی لیلی گم شد، رازهای من، آسان اما سخت و جادوی نفهته اشاره کرد. 

بخشی از کتاب جان مریم

او که سال‌ها معلم و مربی هزاران دختر دبیرستانی بود، با عجزی که از ابراز آن پروا نداشت، تصدیق می‌کرد که از طریق هیچ‌کدام از راه‌حل‌های موجود اعم از سنتی و مدرن و اندکی هم پُست‌مدرن نتوانسته در جانِ مریم که همچون معشوقی پاکباز با او نرد عشق می‌بازد، نفوذ نماید و او را تشویق به انتخاب زوج نماید. شاید هم نمی‌دانست ممکن است تلقین‌های خود او که همیشه به گوش جانِ مریم نفوذ می‌کرد، در وی مبدّل به یک نوع ترس شده باشد که نمی‌گذارد برای خود جفتی انتخاب کند. نمی‌خواهد زندگی‌اش را با هیچ مردی به شراکت بگذارد. مینا با نگرانی می‌دید چهار فرزند دیگرش هر کدام در عین موفقیت در تحصیل و شغل و مقام و منزلت اجتماعی، دارای خانواده و فرزند شده‌اند و جانِ مریم حتّا رغبتی به زندگی مشترک با مردی به عنوان شوهر نشان نمی‌دهد. او دیگر مطمئن شده بود فرافکنی مریم در مورد ازدواج، به این دلیل که نمی‌داند چرا مادرش خندیدن بلد نیست و چهره‌اش همیشه مغموم است، تنها یک بهانه است. به همین دلیل بود که پیش عروسش، یعنی همسر حامد، سفره دل را باز کرده بود و از او می‌خواست راهی به دل مریم باز کند و از آن راه، به راز او پی ببرد.

عروسش، شایسته، با او کاملا هم‌عقیده بود و مادرشوهر را تأیید می‌کرد.

ــ بله، من هم معتقد هستم به احتمال قوی جانِ مریم چشمش به دنبال مردی است که به هر دلیل نتوانسته به او دست پیدا کند. به همین دلیل نمی‌تواند عشق هیچ مردی را به قلبش راه دهد.

ــ پس شایسته جان، باید از هر راهی که می‌شود، بفهمیم آن مرد چه کسی است که تقویم روزهای عمر دختر مرا صفحه به صفحه خط می‌زند و تماشا می‌کند و پروای او را ندارد. شایسته جان، کمکم کن! بهرام هیچ در قیدوبند این نگرانی‌ها نیست، فقط این منم که با چشم باز شاهد تاراج روزهای جوانی مریم هستم. مگر یک زن چند بار صاحب بهار زندگی می‌شود. بهار مریم می‌گذرد و حالی‌اش نیست. می‌ترسم قبل از مرگم نتوانم شاهد خوشبختی او باشم.

ــ خدا نکند! شما نباید این‌قدر نگران باشید. جانِ مریم هنوز خیلی با شروع خزان زندگی فاصله دارد.

ــ چه کسی تضمین می‌کند این فاصله روز به روز کوتاه‌تر نشود؟! چه کسی قول می‌دهد مریم بازهم از همین شانس‌هایی که امروز دارد، چند سال دیگر هم داشته باشد!

ــ شما نگران نباشید، من بالاخره راز او را کشف می‌کنم.

ــ شایسته، تو واقعآ زن شایسته‌ای برای پسرم و عروس شایسته‌ای برای من هستی! هرطور می‌توانی با مریم کنار بیا و باخبر شو در پس آن چهره دلنشین و به ظاهر آرامش چه می‌گذرد. قلبش در تصرّف کدام مرد بی‌انصافی است که تماشاگر بر باد رفتن جوانی و طراوت دختر من است و کاری نمی‌کند!

ــ قول می‌دهم! به شما قول می‌دهم به صندوقچه دلش دست پیدا کنم و ببینم آنجا چه خبر است.

ــ ولی باید در این راه خیلی محتاط باشی! خودت که او را خوب می‌شناسی. مریم آن‌قدر صاف و بی‌غلّ وغش است که انتظار دارد همه هم با او چنین باشند. اگر بو ببرد از طرف من چنین مأموریتی داری، همه چیز خراب می‌شود و فرو می‌ریزد. منظورم دیو اعتمادهاست. در این شک ندارم که او مرا عاشقانه دوست دارد، ولی اگر اعتمادش از من سلب شود، بدجوری سرخوردگی پیدا می‌کند.

ــ من کارم را بلدم. می‌دانم روح مریم مثل گل لطیف و نرم و حسّاس است. جانِ مریم خواهرشوهرم است. ولی از خواهر به من نزدیک‌تر است. از خواهر مهربان‌تر و دلسوزتر است. آن‌چنان دست و دلبازی دارد و برای بچه‌های من بریز و بپاش می‌کند که گاهی واقعآ به او اعتراض می‌کنم.

ــ آره! تو درست می‌گویی! مریم از آنچه که دارد چنان بی‌محابا خرج می‌کند که انگار برای خودش آینده‌ای قائل نیست. دیدی برای ازدواج شیرین که به اسپانیا می‌رفتیم چه کرد؟ آخر چه کسی از او انتظار داشت که چند تا قالیچه ابریشم و طلا و جواهر و کلّی چیزهای دیگر ببرد؟!

کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۰/۱۰/۱۸

ضعف های داشت،ولی در کل بد نبود

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۳/۰۴/۰۶

مثل کتابهای دیگر ایشان موضوع جدیدی داشت جالب بود

leila abadi
۱۴۰۲/۰۷/۲۲

راضی کننده بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۷۸ صفحه

حجم

۲۸۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۷۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان