دانلود و خرید کتاب مه‌یار فائزه عیدی‌پور
تصویر جلد کتاب مه‌یار

کتاب مه‌یار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مه‌یار

کتاب مه‌یار نوشته فائزه عیدی‌پور، داستانی عاشقانه از زندگی مهیار و شیرین است که سال‌ها در آتش عشق همدیگر سوختند و حالا موانعی برای وصالشان پیش‌پایشان است.

درباره‌ی کتاب مه‌یار

مه‌یار داستانی عاشقانه و زیبا از فائزه عیدی‌پور است. داستان مه‌یار شرح عشقی پر سوز و گذار است که همیشه موانع بسیاری برای وصال بر سر راه انسان‌ها قرار می‌دهد. مهیار که با شیرین نامزد کرده است باید به تمام شروطی که پدرش گذاشته است عمل کند تا بتواند شیرین را به خانه‌ی خودش ببرد. تمام کردن درسش، سربازی رفتن و ... اما انگار مخالفت‌های پدر شیرین، تمامی ندارد...

کتاب مه‌یار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن داستان‌های عاشقانه از نویسندگان ایرانی لذت می‌برید، کتاب مه‌یار را بخوانید. 

بخشی از کتاب مه‌یار

فکر و خیال یک لحظه هم دست از سرش برنمی‌داشت. به هر دری می‌زد آن در به هیچ وجه به رویش باز نمی‌شد و این شب و روزش را یکی کرده بود، مخالفت‌های پدرش در رابطه با درس خواندن یک طرف، کمبود پول هم از طرفی دیگر نا و توان را از بدن بی‌جانش ربوده بود. انگار زندگی قرار نبود کمی؛ فقط کمی با او راه بیاید.

پدرش روی دندهٔ لج افتاده بود و به خاطر اینکه برگردد برایش پول نمی‌فرستاد و انگار قصد نداشت از دندهٔ چپ کمی به دندهٔ راست مایل شود. همین چندرغازی هم که در ته کیفش باقی مانده بود برای پر کردن شکم و شهریهٔ ترم جدید دانشگاهش بود.

نگاهش را در آپارتمان نقلی هشتاد متری چرخاند، مدت زیادی از آخرین گرد گیری می‌گذشت و همه جا را خاک گرفته بود. تلویزیون کوچک سیاه رنگش یک وجب گرد و خاک را روی خود مهمان کرده بود و فضای خاک گرفتهٔ خانه توی ذوق می‌زد. چقدر خوب بود که مادرش نبود تا این آشفته بازار را ببیند و مثل همیشه خونش را در شیشه بکند.

گرد گیری را به زمانی دیگر موکول کرد و به قصد استراحت راهش را به سمت تنها اتاق خواب خانه کج کرد، هنوز وارد اتاق نشده بود که با شنیدن صدای موبایل سرجا متوقف شد.

یک تای ابرویش را بالا انداخت و زیر لب زمزمه کرد:

این ساعت روز کیه آخه؟!

وقتی دید موبایل خیال قطع شدن ندارد و فردی که پشت خط است بسیار چموشی می‌کند، پوفی کشید و موبایل را از روی میز گوشهٔ دیوار برداشت، با دیدن شمارهٔ ناشناس دوباره ابروهایش بالا پرید و بعد از کمی تعلل با شک و تردید تماس را وصل کرد. در این روزها که همه چیز زندگی‌اش به هم ریخته بود همین مزاحم تلفنی را کم داشت! موبایل را به سمت گوشش برد و با کنجکاوی گفت:

بله؟!

با شنیدن صدای مادرش بعد از مدتی طولانی، گل از گلش شکفت و با ذوق و شوق اسم مادرش را صدا زد

کاربر ۱۱۵۲۴۰۰
۱۳۹۹/۰۶/۰۸

خیلی قشنگ بود من واقعا دوس داشتم😍عاشق شخصیت مهیارشدم

کاربر ۹۴۵۰۳۵
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

اخرش خیلی خوب تموم شد اخرش پایان خوب داشت

کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۳/۲۴

موضوع خوب بود اما بیان داستان روان نبود

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۲/۰۷/۱۰

خیلی قشنگ بود، مرد با این خصوصیت فرشته هست

«غمناک‌ترین لحظه زندگی را، از کسی تجربه می‌کنی که شیرین‌ترین خاطرات زندگی‌ات را با آن داشتی. ویلیام شکسپیر»
کاربر ۹۴۵۰۳۵
انسان لحظه‌ای که شاد است فکر می‌کند چشمانش دیگر هیچ وقت به اشک نمی‌نشیند، شادی مثل یک مرض خطرناک است که وقتی دچارش می‌شوی، فکر می‌کنی هیچ وقت تمام نمی‌شود اما سختی و مشکلات را می‌دانی یک روز تمام می‌شود و بعد از هر سیاهی، سپیده دمی منتظر طلوع است تا قلب و زندگی‌ات را روشن کند.
math

حجم

۳۵۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۰۲ صفحه

حجم

۳۵۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۰۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان