کتاب پلیس حافظه
معرفی کتاب پلیس حافظه
کتاب پلیس حافظه داستانی زیبا از یوکو اوگاوا با ترجمه کیهان بهمنی است. این داستان در جزیره بینام و نشانی اتفاق میافتد که در آن اشیا، و تمام خاطرات مربوط به آنها ناپدید میشوند و کمی بعد، مردم هم فراموش میکنند که چه چیزی را از دست دادند.
پلیس حافظه به عنوان فینالیست جایزه جهانی کتاب برای اثر ادبی ترجمه شده در سال ۲۰۱۹ معرفی شده است.
درباره کتاب پلیس حافظه
داستان پلیس حافظه در جزیرهای بدون اسم در یک ناکجاآباد اتفاق میافتد. اما این تنها چیز عجیب جزیره نیست. اشیا در جزیره ناپدید میشوند. بدون هیچ دلیل خاصی. کمکم مردم هم فراموش میکنند که چه چیزهایی را در این مدت از دست دادهاند. چون پلیسهای حافظه همهجا هستند و با بیرحمی حافظه مردم را هم نابود میکنند. این چیزها میتوانند هرچیزی باشند: روبان، عطر، زمرد، پرندهها، تمبرها، دست و پای ساکنان جزیره و ... . نویسندهای که در این جزیره زندگی میکند سخت در تلاش است که تمام چیزهایی که برایش باقی مانده، نوشتهها و حافظهاش را حفظ کند و آن را از دست ندهد. ویراستارش هم در خطر درگیر شدن با پلیسها است و آنها ناچارند برای حفظ حافظهشان، فرار کنند. تنها چیزی که برای آنها باقی مانده و کمکشان میکند تا حافظهشان را حفظ کنند، نوشتن است.
این کتاب که تحسین منتقدان را برانگیخته است، یادآور تم کتاب ۱۹۸۴ نوشته جورج اورول، فارنهایت۴۵۱ اثر ری بردبری و صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز است اما بااینحال قدرت خاص خودش را دارد. نیویورک تایمز این کتاب را با آثار ساموئل بکت و کوبو آبه مقایسه کرده است و اظهار کرده که هرچند فضای این کتاب سورئال است اما به خوبی از پس توصیف جهان امروز ما که با سرعت به سمت نابودی پیش میرود، برآمده است.
کتاب پلیس حافظه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات ژاپن و دوستداران کتابهای تخیلی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
درباره یوکو اوگاوا
یوکو اوگاوا ۳۰ مارچ ۱۹۶۲ در ژاپن متولد شد. او آثار بسیار زیبایی آفریده است. از میان مشهورترین آنها میتوان به خدمتکار و پروفسور اشاره کرد که ناشران و مترجمان زیادی نسخه خودشان را از آن به بازار ارائه دادهاند. اثر مشهور دیگر او کتاب پلیس حافظه است. او در سال ۲۰۰۸ موفق به کسب جایزه شرلی جکسون شد. منتقدان او و آثارش را تحت تاثیر سبک داستانگویی هاروکی موراکامی میدانند.
بخشی از کتاب پلیس حافظه
مادرم که مجسمهساز بود به آرامی یک قلم سنگتراشی را تیز میکرد یا تکه سنگی را سمباده میکشید و همزمان با همان صدای آرامش حرف میزد.
«هر بار که چیزی ناپدید میشه، جزیره تکون میخوره. مردم دسته دسته تو خیابونها جمع میشن و راجع به خاطراتشون دربارهٔ اون چیزِ از دست رفته حرف میزنن. همه غمگین و پشیمون میشیم و سعی میکنیم به همدیگه دلداری بدیم. اگه چیزی که ناپدید شده، یه شی باشه، باقیموندههاش رو جمع میکنیم تا بسوزونیم، یا دفن کنیم یا بریزیم تو رودخونه. ولی کسی سروصدا راه نمیاندازه و ظرف چند روز همه چیز فراموش میشه. طولی نمیکشه که اوضاع به حالت عادی برمیگرده، طوری که انگار هیچ اتفاقی رخ نداده و بعد هم دیگه کسی یادش نمیاد اون چیزی که ناپدید شده چی بوده.»
بعد دست از کار میکشید و من را جلوی گنجه کهنهای میبرد که پشت راهپله بود و چندین ردیف کشوهای کوچک داشت.
«برو جلو و هر کدوم رو که دوست داری باز کن.»
من اول به آن دستههای بیضیشکلِ زنگزده نگاه میکردم و فکر میکردم کدام یکی را انتخاب کنم.
همیشه کمی درنگ میکردم چون میدانستم داخل آن کشوها چه چیزهای زیبا و عجیبی هست. مادرم در آن مخفیگاه بسیاری از چیزهایی را که در گذشته در جزیره ناپدید شده بودند، نگه میداشت.
هنگامی که بالاخره یکی از کشوها را انتخاب میکردم، مادرم با لبخند محتویات کشو را کف دستم، که به سمت او دراز کرده بودم، میگذاشت.
«این یه جور پارچه است که بهش میگفتن 'روبان'. وقتی من هفت سالم بود ناپدید شد. ازش برای بستن موهای سر یا تزیین دامن استفاده میکردن.»
حجم
۲۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۲۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
نظرات کاربران
دربیان احساسات بی نظیر عمل می کنه ؛ اما سوال های بسیاری و بی جواب می ذاره داستان عالی که پایانی نداره یعنی پایان داره اما انگار در میانه ی فیلم دوربین خاموش بشه و تنها پل ارتباطی ما با
ایده اصلی کتاب قشنگ و جدیده و از این نظر در مجموع شاید ارزش خوندن رو داشته باشه اما از نظر داستان برای من خیلی داستان جذاب و دلنشینی نداشت (مخصوصا در صفحات پایانی)، قسمت های رمانتیک لطیف نبود و
موضوع داستان تازه و قشنگه. خیلی جذاب شروع میشه ولی بعدش یه جاهایی با اطلاعات قبلی که قصه داده انگار تناقض داره. آخرش حیف که جالب نیست. با همه تلاشی که شخصیت اصلی میکنه باز هم هیچ مسئله ای حل
کاش انتهای کتاب به این قشنگی یه پاسخ و دلیلی هم برای چرایی این قضایا وجود داشت. چرا اصلا این اتفاقات میفتاد؟ کی باعثشون بود؟ ناامیدم کرد🥺
واقعا عالی بود من اولش فکر نمیکردم که اینقدر اثر خوب و جالبی باشه ولی با خوندن هر صفحه کتاب ناخوداگاه علاقمند به ادامه داستان میشدم. حتما بخونید واقعا عالی بود
من کتاب رو دوست داشتم. برداشت خودم از کتاب رو برای کسانی که می خوان بیشتر راجع به داستانش بدونن می نویسم:(شاید حاوی اسپویل) پلیس حافظه نماد حکومت های دیکتاتوری هست. حکومت های دیکتاتوری می خوان چیزهایی رو که برای مردم
سطح: عالی.... مناسب برای جوان به بالا . این کتاب موضوعی جدید داشت حداقل برای منی که زیاد کتاب می خوانم جدید بود. . چیزی که باید به آن توجه کرد نه ظاهر کلمات که مفهوم پنهان شده ورای هر کلمه است. داستان زیبا
نویسنده فضای بسیار مبهوت کننده ای خلق کرده که کاملا خواننده رو بین زمین و هوا تو داستان معلق نگه میداره.... کلی سوال به وجود میاد که باید با حل شدن در کتاب به جوابشون رسید.. ناامیدی، رخوت و تنهایی در قرن
داستان خوبی بود و پتانسیل بالایی هم داشت ولی یه جاهایی به نظرم زیادی کش پیدا میکرد و یه چیزایی که مهم تر هستن، اصلا بهشون پرداخته نمیشد. کلی هم سوال تو ذهن آدم میذاره و در آخر داستان رو
یک رمان فوق العاده که هم میشه فقط به عنوان داستان خوندش و هم توش عمیق شد. تک تک شخصیت های کتاب سک مفهوم هستند. هر شخصیت نماینده گروهی از انسان هاست با تقکرات خاص.یک رمان اجتماعی مناسب برای عصر