کتاب حوای سرگردان
معرفی کتاب حوای سرگردان
در کتاب حوای سرگردان، مجموعه ۹ داستان کوتاه از محمدقائم خانی میخوانید. نام کتاب هم برگرفته از یکی از داستانهای مجموعه است.
درباره کتاب حوای سرگردان
در داستانهای حوای سرگردان عنصر مشترک جغرافیا است و خانی از زبان محاوره و گاهی محلی برای دیالوگهایش استفاده کرده است. داستانهای این مجموعه به نوعی در نقد زندگی مصرف زده جوامع امروزی و ستایش و بازگشت به زندگی آرام و بیدغدغه روستایی است. فضاسازی و توصیفها در همۀ داستانهای حوای سرگردان به سمتی است که این دغدغه را پررنگتر میکند. زندگی روستایی در همۀ داستانهای کتاب، آرام و کند روایت شده و راه نجات انسان، بازگشت به آرامشی است که گرداب مصرفگرایی آن را از او گرفته است. همۀ ۹ داستان، با وجود درونمایه متفاوتشان، وصف ِآرامشِ جفرافیای روستاییاند.
رعایت لایههای روایی در داستان، قصهگو بودن، دوری از تکنیکهای متظاهرانه و تعلیقهای بیجا از ویژگیهای خوب مجموعه داستان حوای سرگردان محمدقائم خانی است.
خواندن کتاب حوای سرگردان را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
اگر داستانهای کوتاه فارسی دوست دارید، حوای سرگردان را دریابید.
درباره محمدقائم خانی
محمدقائم خانی، نویسنده و پژوهشگر ایرانی است که داستانهای کوتاه و مقالات متعددی را در کارنامۀ خود دارد. خانی با روزنامه ها و مجلات و رسانهها نیز همکاری دارد و سردبیر نشریۀ تخصصی مهاجر هم بوده است. خانی در زمینۀ پژوهشهای اجتماعی، نقد داستان و... نیز فعالیت میکند.
کتاب غیرداستانی «رمان و معنویت» و «انسان در رمان» از آثار محمدقائم خانیاند.
بخشی از کتاب حوای سرگردان
از داستان «برند»
دیگر حالم داشت از جامعهشناسی بههم میخورد. نمیدانستم کی درست میگوید و کی غلط. کلیدِ فهمِ معنی همهٔ رفتارهای اجتماعی در دستم بود، یا راهی برای تنظیم آمارهای جمعیتی و درآمد خوب؟ نه از کنت دیوانهاش خیری به ما رسیده بود، نه گیدنز خیرندیده که کتابهایش بیچارهمان کرده بود. حداقل من برای جامعهشناسی ساخته نشده بودم. من هیچ «باور» ی نداشتم که مسئلهٔ «نظم» را برایم دغدغه بکند. به درک که جامعه خوب کار نمیکند. چرا باید نگرانش میبودم؟ تصمیم گرفتم برای ارشد ازشان فرار کنم و بروم جایی که غیر از «نظم» و «آسیب»، حرف دیگری هم باشد. سرگردان بودم تا رسیدم به کرسوِل. چشمم با دست او باز شده بود: «جامعهشناس، قبل از شروع مطالعه درمورد جامعهٔ مورد نظر خود، میتواند از فرضیه و تأمل آغاز کند... برعکس، مردمشناس باید وارد جامعهٔ دیگری شود که کاملاً با جامعهٔ خودش متفاوت است. او باید ازطریق مشاهدهٔ سادهٔ جامعهٔ مورد بررسی آغاز کند.» یک ماه، فقط متون مختلف مردمشناسی را خواندم. حس میکردم میتوانم با آن نفس بکشم. شاید هم قبلاً ناخودآگاه رسیده بودم به آن و تنها تلنگر کرسول را لازم داشت، ازبسکه اهل سفر بودم؛ اهل اردو، کوهنوردی، کویرپیمایی. ارشد جامعهشناسی تهران قبول میشدم. میتوانستم با دکتر صادقی، مطالعات زنان کار کنم. ولی من گرایش مردمشناسی زدم. انتخاب اولم هم قبول شدم؛ یعنی گیلان. میتوانستم تهران بزنم ولی نزدم. نمیخواستم هر هفته جادهها را بروم و بیایم. دو سال دوری از تهران اجازه میداد هم از شر گیرهای مامان و بابا خلاص شوم، هم بهانهای برای رد موضوع دلخواه پایاننامهام به اساتید ندهم. تهران میماندم، استادها حالوحوصلهٔ کار کردن روی قاسمآباد را نداشتند. برخلاف تصور اکثر استادها که فکر میکنند هیچ پژوهشی بر مناطق دور از تهران انجام نشده، پیشینهٔ تحقیقش کم نبود. فرانسویها بیشتر از یک قرن است که روی قاسمآباد کار میکنند. این شد که هنوز نتایج کنکور نیامده، راه افتادم سمت قاسمآباد. البته نه از سمت رشت، از سمت چالوس.
خیلی بیمزه شده. حتی اگر مردم خوششان بیاید، که نمیآید، استادها مسخرهام میکنند. توی قرن بیستویکم، سیر تا پیاز پیرنگ رمان را ریختهام روی دایره. استاد خالقی بخواند، زل خواهد زد به چشمهایم و سر تکان خواهد داد که «امروزهروز باید نشان داد خانم، نه اینکه پشتسرهم حرف زد. دورهٔ بیانیهنوشتن گذشته.» پاکش کنم بروم سراغ عروسی. اینطوری خیال خودم هم راحت میشود و ذهنم نظم میگیرد. مثل اینکه نمیشود از شر «نظم» خلاص شد. میتوانم از کلکِ همیشگی نویسندگی استفاده کنم و اول، آخر ماجرا را بگویم. هم تعلیق زیادی ایجاد میکند و هم «چه کنم؟ چه کنم؟» سه ماههٔ من را برای شروع رمان تمام میکند. اما ته ماجرا کجاست؟ عروسی؟ خودکشی؟ نویسندگی؟
حجم
۱۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۲۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی نبود از داستانهاش خوشم نیومد