کتاب همه دروغ میگویند
معرفی کتاب همه دروغ میگویند
کتاب همه دروغ میگویند اثر استفنس داویدوویتز کارشناس کلان داده (Big Data) و دانشآموخته رشته فلسفه و اقتصاد از دانشگاههای استنفورد و هاروارد است.
همه دروغ میگویند کتاب اول داویدوویتز است و تاکنون شهرت زیادی نصیب نویسندهاش کرده است.
درباره کتاب همه دروغ میگویند
حرف اصلی این کتاب این یک جمله است: «ما به همه دروغ میگوییم به جز جستجوگر گوگل». داویدوویتز در این کتاب درباره انبوه اطلاعاتی که شرکتها بزرگ به ویژه گوگل از مردم جمع میکنند همان Big Data و کاربرد آنها در مطالعات جامعهشناسانه و روانشناسانه و شناسایی رفتارها و عادات جوامع مختلف صحبت میکند.
او در این اثر به موضوع جالبی اشاره میکند و آن هم این است که ما ممکن است درباره موضوعی که ذهنمان را مشغول کرده مثلا یک دلپیچه شبانه به شریک زندگیمان چیزی نگوییم اما حتما به سراغ گوگل میرویم تا ببینیم دردمان ممکن است نشانه چه چیزی باشد.
ما ممکن است با اطرافیانمان صادق نباشیم اما از گوگل نمیتوانیم چیزی را مخفی کنیم در نتیجه گوگل تبدیل به انبار بزرگی از دادههای رفتاری انسانها میشود که میتوان در تحلیلهای بزرگ علمی در رشتههای مختلف از آنها استفاده کرد.
در این کتاب نویسنده برای اثبات این حرف خود، مثالها، داستانها و مصادیق گوناگون و جالبی میآورد که شنیدن و خواندشان برای همه به خصوص کاربران همیشگی اینترنت جذاب خواهد بود.
خواندن کتاب همه دروغ میگویند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
تمامی کاربران اینترنت و استفادهکنندگان از فضای مجازی به ویژه کسانی که مایلند کوچکترین اطلاعات زندگیشان را از طریق جستجوگر گوگل پیدا کنند این اثر را بخوانند.
جملاتی از کتاب همه دروغ میگویند
اگر ۳۳ ساله باشید و چند سالی تنها و مجرد در مراسم شام شکرگزاری خانواده شرکت کنید، حتماً با موضوع انتخاب همسر روبهرو میشوید و هر کس نظری دربارهٔ آن خواهد داشت.
خواهرم میگوید: «ست یه زن خلوچل نیاز داره، درست مثل خودش.»
برادرم میگوید: «خلوچل تویی! یه دختر عاقل نیاز داره که اونو سر عقل بیاره.»
مادرم میگوید: «ست خلوچل نیست.»
پدرم میگوید: «پس، تو خلی! چون بیشک ست خلوچله!»
یکدفعه مادربزرگ خجالتی و کمحرفم که سر شام ساکت بوده است به حرف میآید. لهجههای نیویورکی و خشن قطع میشوند و همهٔ نگاهها سمت پیرزن ریزاندامی برمیگردند که موهای کوتاه زرد و تهلهجهٔ اروپای شرقی دارد. او میگوید: «ست، تو به یه دختر خوب نیاز داری که زیاد خوشگل نباشه، ولی باهوش باشه، با مردم کنار بیاد، اجتماعی باشه تا بتونین یه کارهایی بکنین و بامزه باشه، چون تو هم بامزهای.»
چرا خانوادهٔ من تا این حد به نظرات این پیرزن احترام میگذارد؟ چون مادربزرگ ۸۸ سالهٔ من از همهٔ آدمهای پشت میز دنیادیدهتر است. او ازدواجهای متعددی را دیده است که بعضی موفق و بعضی ناموفق بودهاند. در طول این سالها او ویژگیهای لازم برای یک رابطهٔ موفق را کشف کرده است و سر میز شکرگزاری، مادربزرگم به بیشترین دادههای ضروری در این زمینه دسترسی دارد؛ پس، مادربزرگ من یک دادهٔ بزرگ است.
من قصد دارم علوم دادهای را در این کتاب رمزگشایی کنم. خوشتان بیاید یا نه، داده روزبهروز در زندگی ما مهمتر میشود؛ نقش آن نیز مدام پررنگتر خواهد شد. امروزه، بخش عمدهای از روزنامهها به داده اختصاص یافته است؛ شرکتها نیز تیمهایی دارند که کارشان فقط تحلیل داده است. سرمایهگذاران به این شرط میلیونها دلار در اختیار استارتاپها میگذارند که آنها دادههای بیشتری را ذخیره کنند. حتی اگر هیچوقت «رگرسیون» یا محاسبهٔ بازهٔ امن را یاد نگرفته باشید، باز هم با دادههای زیادی روبهرو میشوید ـ در صفحاتی که میخوانید، در جلسات کاری که به آنها میروید و در غیبتهایی که در آبدارخانهٔ شرکت میشنوید.
افراد بسیاری از این مسئله نگرانند؛ آنها از اطلاعات میترسند و بهراحتی در جهان اعداد گیجوگم میشوند. آنها فکر میکنند درک عددیِ جهان باید به اقلیت نوابغ با نیمکرهٔ چپِ غالب سپرده شود، نه همه و به محض اینکه با اعداد روبهرو میشوند، آمادهاند بهسرعت صفحه را ورق بزنند، جلسه را پایان دهند یا حرف را عوض کنند.
اما من ۱۰ سال در حوزهٔ تحلیل داده کار کردهام و آنقدر خوششانس بودهام که با بسیاری از افراد برجسته در این زمینه همکاری داشته باشم. یکی از مهمترین درسهایی که در این مدت آموختم این بود که علوم دادهایِ خوب آنقدرها که مردم فکر میکنند، پیچیده نیست؛ در واقع، بهترین شکل علوم دادهای بسیار غریزی و حسی است.
چه چیزی علوم دادهای را غریزی میکند؟ علوم دادهای اساساً مربوط به کشف الگوها و پیشبینی این است که چطور یک متغیر بر دیگری تأثیر میگذارد. همهٔ مردم در طول عمر خود این کار را میکنند.
برای مثال ببینید مادربزرگم چه نصیحتی به من کرد. او از دادههای فراوان مربوط به روابط که برای نزدیک به یک قرن در مغزش انبار شده است، بهره برد ـ منظور همان داستانهایی است که از خانواده، دوستان و آشنایان خود شنیده است. او تحلیل خود را به روابطی محدود کرد که در آن مردها ویژگیهایی شبیه من دارند: حساساند، بیشتر به انزوا و خلوت اهمیت میدهند و کمی شوخطبعاند. سپس به خصوصیات کلیدی زنان توجه نشان داد؛ اینکه چقدر مهربان، چقدر باهوش و چقدر زیبا باشند. مادربزرگم ویژگیهای چنین زنی را با خصوصیات کلیدی یک رابطه مربوط کرد و حدس زد که رابطه موفق خواهد بود یا نه و درنهایت نتایج بهدستآمده را گزارش کرد. به عبارت دیگر او الگوها را مشاهده و پیشبینی کرد که یک متغیر چه تأثیری بر متغیر دیگر خواهد داشت. پس مادربزرگ من یک پژوهشگر دادهای است.
شما هم پژوهشگر دادهای هستید، مثلاً وقتی بچه بودید حواستان به این بود که وقتی گریه میکنید مادرتان بیشتر به شما توجه نشان میدهد؛ این همان علم دادهای است. وقتی بزرگ شدید متوجه شدید اگر زیادی غر بزنید، دیگران زیاد با شما نمیچرخند؛ این هم نوعی علم دادهای است. شما متوجه شدید اگر دیگران به شما توجه نکنند، غمگین و اندوهگین میشوید؛ وقتی اندوهگین هستید، جذابیت خود را از دست میدهید و وقتی جذاب نیستید دیگران حتی کمتر از قبل به شما نزدیک میشوند. همهٔ اینها فقط علوم دادهایاند و بس.
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
نظرات کاربران
با خواندن این کتاب میتوان ادعا کرد فرق بین «واقعیت» و «حقیقت» برای خواننده آشکارتر میشود. همچنین متوجه این حقیقت تلخ میشویم که گوگل ما را خوب میشناسد حتی بهتر از نزدیکان. منبع خوبی برای، آتشفشان ایدههای تحقیق و جستجوی
این کتاب مربوط به دادههای کلان(بیگ دیتا) هست و دید بسیار عالی رو برای پژوهشهای آینده یک پژوهشگر میدهد. حتما بخوانید.
اون چیزی که تصور میکردم نبود. ایده اصلی و جان کتاب در همون آغاز که در مورد مجموعه داده های حاصل از سرچ افراد در اینترنت هست توضیح داده شده که جالبه ولی در ادامه بیشتر مثال هایی برای تفهیم