کتاب پارادوکس

کتاب پارادوکس نوشته کاترین کولتر با ترجمه حسین یعقوبی منتشر شده است. این کتاب هجدهمین جلد از مجموعه کتاب‌های پرفروش تریلرهای اف بی آی است، در این مجموعه یک زوج اف‌بی‌آی پرونده‌های گوناگون که گاه بعدی ماوراءالطبیعی را حل می‌کنند.

درباره کتاب پارادوکس

رئیس پلیس شهر ویلیکات در صبح جمعه یکی از آخرین روزهای ماه ژوئیه چیز عجیبی را روی دریاچه مه گرفته می‌بیند. قایقی را با دو سرنشین مشاهده می کند، هوا مه گرفته است و تشخیص، سن، جنسیت و کاری که سرنشینان قایق در حال انجام آنند چندان ساده نیست، در همین زمان یکی از سرنشین‌ها با پارو و مشت به دیگری حمله می‌کند و او را درون دریاچه مکی‌انداز، رئیس پلیس که شاهد این صحنه است کاری از دستش برنمی‌آید جز اینکه خبر را به دیگران اطلاع دهد تا شاید بتوانند قاتل و مقتول را پیدا کنند.

خواندن کتاب پارادوکس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب پارادوکس

نزدیک خانهٔ مک‌فرسن مرد از نظرش ناپدید شد. صدای پارس گلادیس۷ را شنید، سگ خانوادهٔ مک‌فرسن. بعد صدای آرام ساویچ را از پشت سرش شنید: «شرلوک، برو خونه پیش شون. من می‌رم دنبالش.»

صدای روشن شدن موتور و سپس حرکت ماشینی را شنیدند. شرلوک دست ساویچ را گرفت. «نرو. الان نمی‌تونیم بگیریمش.»

ساویچ دستش را دور گردن شرلوک انداخت و به او نگاه کرد. «من به پلیس زنگ زدم. الان خودشونو می‌رسونن. صدمه که ندیده‌ای؟»

«نه. من خوبم.» 

اما قلبش هنوز تند می‌زد و هراس از صدمه دیدن شون همچنان تمام وجودش را تسخیر کرده بود.

وقتی وارد خانه شدند و به اتاق‌خواب شون رفتند او هنوز بیدار بود. «مامان! بابا! اتفاقی افتاده؟»

ساویچ و شرلوک سلاح گلاکشان را مخفی کردند، ساویچ شون را بغل کرد و محکم در آغوشش فشرد و در گوشش زمزمه کرد: «نگران نباش پسرم. همه‌چیز روبه‌راهه.»

شون از بالای شانه‌های ساویچ به شرلوک نگاه کرد و پرسید: «مامان، من شنیدم که داشتی داد می‌زدی، کابوس می‌دیدی؟ اون صداهای تق‌تق خفه‌ای که از بیرون می‌اومد صدای چی بود؟»