دانلود و خرید کتاب از میان شعله ها محمد انصاری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب از میان شعله ها اثر محمد انصاری

کتاب از میان شعله ها

نویسنده:محمد انصاری
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از میان شعله ها

محمد انصاری، پژوهشگر دینی است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «من زهرایم، اینجا خانه پدرم در مکه است، و سال‌های دهم بعثت. دختری پنج ساله‌ام و یک دنیا مهر و عاطفه نسبت به پدر و مادرم. هر روزه پدرم از خانه بیرون می‌رود و به تبلیغ مردمِ مکه می‌پردازد. آیاتِ قرآن می‌خواند و آنها را دعوت به اسلام می‌نماید. چه بگویم که هر روز او را به نوعی آزار می‌دهند. یک روز با زبان، یک روز با رفتار و کردار و روزی با سنگ و چوب و خارهای بیابان. وقتی او بر می‌گردد پاهایش را با اشک‌هایم شستشو می‌دهم. او را در آغوش می‌گیرم و او هم مرا، و این برای پدرم به همه چیز می‌اَرزد. هر روز که من با دست‌های کوچکم خون‌های پای او را ـ که از سنگ‌های مشرکین گلگون شده ـ می‌شویم جانی تازه می‌گیرد و با هر «بابا» که می‌گویم آثار شادی در چهره‌اش نمایان می‌شود. آن قدر دور او می‌گردم و او را می‌بوسم و شیرین زبانی می‌کنم که پدرم تمام غم‌هایش را فراموش می‌کند. با هر لبخندِ من قلبش یک دنیا شادی می‌شود، و فردایش منتظر شیرین زبانی‌ها و عاطفه‌های من است. ولی پدرم که دست بردار نبود. همچنان می‌رفت و آیات الهی را برای مردم می‌خواند و همگان را به توحید و اسلام دعوت می‌نمود و هر روز عدّه‌ای ایمان می‌آوردند. مشرکینِ مکه دیگر از دست پدرم به ستوه آمده بودند. مرتّب نقشه‌ای می‌کشیدند تا بلکه جلوِ پیشرفت پدرم را بگیرند. برای همین در همین سال‌ها دشمنان اسلام، پدرم و جمعی دیگر از بنی‌هاشم را در درّه‌ای به نام «شعب‌أبی‌طالب» زندانی کردند و ملاقاتشان را با همگان ممنوع. این زندانی حدود دو سال به طول انجامید و من نیز در این مدت همراه با پدرم و دیگران با هزاران مرارت و سختی روزگار گذراندیم.»

نظرات کاربران

سیّد جواد
۱۳۹۶/۱۲/۱۱

از پی دفع حریم خویشتن مرد باید پشت در آید نه زن هیچ دانی دختر خیر البشر از چه جای حیدر آمد پشت در دید مولایش علی تنها شده خانه اش محصور دشمن ها شده در دفاع شوهرش فردی ندید بین آن نامرد ها مردی ندید گفت باید

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
ناگهان دیدم امیرالمؤمنین سر بلند نمود و خبر شهادت پدرم را به همگان داد. من که دیگر تحمّل نداشتم شیوَنَم برخاست و زاری‌ام را شروع نمودم. می‌گریستم چون می‌دانستم پدرم را همان دو زن (عایشه و حفصه) با سمّ شهید کرده‌اند و به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است.
سیّد جواد

حجم

۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

حجم

۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان