دانلود و خرید کتاب من مریم مقدس می خواستم! سیدمحمدرضا واحدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب من مریم مقدس می خواستم!

کتاب من مریم مقدس می خواستم!

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب من مریم مقدس می خواستم!

کتاب من مریم مقدس می خواستم! نوشتهٔ سیدمحمدرضا واحدی است. عهد مانا این رمان فارسی را منتشر کرده است.  نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب من مریم مقدس می خواستم!

سیدمحمدرضا واحدی، نویسنده‌ٔ رمان پرفروش «آقای سلیمان، می‌شود من بخوابم؟»، در اثر دیگر خود، من مریم مقدس می‌خواستم!، به سراغ چالش‌های مذهبی و دینی نسل حاضر رفته است. این رمان، با روایت داستان سه نسل به‌هم‌پیوسته، فرصتی برای درک جامعه‌شناسی و فرهنگ این نسل‌ها فراهم می‌کند. واحدی معتقد است که هر نسل زبان، ادبیات و روان‌شناسی خاص خود را دارد و برای ارتباط با نسل امروز، نمی‌توان از زبان نسل‌های گذشته استفاده کرد. او در این رمان تلاش کرده است تا با استفاده از تکنیک‌های داستان‌گویی و شخصیت‌پردازی‌ها، مخاطب را درگیر داستان کند و درعین‌حال، درس‌هایی آموزنده از زندگی را بیان کند.

خواندن کتاب من مریم مقدس می خواستم! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب من مریم مقدس می خواستم!

«به سختی از سر از بالش برمی‌دارم و با هزار زور و مکافات بلند می‌شوم و توی تختم می‌نشینم. کلی طول می‌کشد تا بتوانم روی زانوهایم نیم خیز شوم و از پنجرهٔ کنار تختم بیرون را ببینم. باران می‌بارد. اتوبان تهران پردیس پر است از ماشین. نمی‌دانم این مردم دنبال چی هستند و مگر چی گیرشان می‌آید که این‌قدر رفت و آمد می‌کنند؛ آن هم توی این باران. آن‌طرف‌تر در ساختمان‌های نیمه کاره آتش روشن است و لابد کارگرها دورش نشسته‌اند. خوش به حالشان که دلشان مثل همان آتش گرم است. شاید خانه و کاشانهٔ درست و حسابی‌ای نداشته باشند، اما خوش به حالشان. روزشان را به امید شب می‌گذرانند و شبشان را برای رسیدن صبح راحت می‌خوابند. اما من چه. من که نه از شبم خوشحالم و نه به روزم امیدوار. کاش نمی‌آمدم و این دو سه روزهٔ تهران را هرگز نمی‌دیدم؛ دو سه روزی که هر روزش بدتر از روز قبل بود و روح و روانم را به هم ریخت. کاش دیشب زمان می‌ایستاد و به امروز نمی‌کشید. دیروز هم روز خوبی نبود، ولی هر چه بود از اتفاقات امروز بهتر بود. کاش تمام نمی‌شد و به امروز نمی‌رسید. کاش هنوز دیشب بود. دیشب با اینکه خیلی از مخالفت مادرم ناراحت بودم، اما برایم قابل تحمل‌تر از امشب بود. امشب کلاً موضوع فرق کرده است. نمی‌دانم چه می‌شود و کار به کجا می‌رسد. کاش امروز پدر نمی‌آمد دنبال من و آن خبرِ ناامید کننده را نمی‌داد. کاش کر شده بودم و حرفش را نمی‌شنیدم. امیدوارم حرفشان راست نباشد، اما اگر بود چه؟ این دیگر چیزی نیست که بتوان برایش مقاومت کرد و سینه جلو انداخت. چون پای خدا وسط است و با خدا نمی‌توان جنگید و شاخ به شاخ شد. خدایا! خودت کمک کن که حرفشان درست نباشد. شاید من بتوانم خودم را مدیریت کنم و طاقت بیاورم، اما سمیه چه؟ دلم برایش می‌سوزد.

هوا کم‌کم داشت روشن می‌شد که احساس کردم بیخوابی و خستگی جسمی و فکری دارند حریفم می‌شوند. از اینکه دزفول نبودم و نباید اول صبحی به یگان می‌رفتم راضی بودم، چون می‌توانستم راحت بخوابم. به یک خواب اساسی نیاز داشتم و باید می‌خوابیدم تا غم زمانه را لااقل برای چند ساعت فراموش می‌کردم. بالش و پتویم را صاف کردم. از بس با بالش و پتو کشتی گرفته بودم، بیچاره‌ها از شکل و قیافه افتاده بودند. هوا حسابی روشن شده بود. پتو را کشیدم روی سرم که روشنیِ روز مزاحم خوابم نشود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۷۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۷۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان