کتاب بالتازار و بلموندا
معرفی کتاب بالتازار و بلموندا
کتاب بالتازار و بلیموندا نوشته ژوزه ساراماگو رماننویس پرتغالی و برندهی جایزه نوبل ادبیات است. این رمان از جمله پرخوانندهترین رمانهای ساراماگو محسوب میشود. این کتاب را کیومرث پارسای به فارسی ترجمه کرده است.
درباره کتاب بالتازار و بلموندا
این کتاب داستان عاشقانه بالتازار و بلیمونداست که در عصر شخصیتهای تاریخی و مطرح پرتغال در قرن شانزدهم زندگی میکنند. دورانی که ساراماگو آن را مملو از فقر بیامان، ترس، بیماری طاعون و خفقان سیاسی ترسیم میکند.
داستان با وجود آنکه روایتی عاشقانه دارد اما فضای اجتماعیای که ساراماگو ترسیم میکند چنان خواننده را در خود فرو میبرد که او نیز همراه دو شخصیت اصلی داستان، ترس و وحشت و ناامیدی را کاملا احساس میکند. این رمان را شاید بتوانیم زیباترین رمان ژوزه ساراماگو بدانیم. کاراکتر اصلی رمان کشیشی ست که آرام آرام از دین برمی گردد و عقایدی فراتر از مردم جامعه دارد. تنها رازدارها و دوستانِ کشیش، بالتازار و بلموندا هستند. بالتازار و بلموندا تلفیقی از یک داستان عاشقانه با اجتماع و سیاست است.
خواندن کتاب بالتازار و بلموندا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بالتازار و بلموندا
من همه احکام صادر شده در مورد خود و همراهانم را شنیدم، ولی از دخترم سخنی به میان نیامد. او بلیموندا نام دارد. راستی بلیموندا کجا بود؟ اگر بعد از من دستگیر نشده باشد، بدون تردید برای دیدن پدرش در آن وضعیت، حضور داشته است. ولی اگر این گونه بود، حتماً او را میدیدم، زیرا مشتاق تنها یک بار دیگر دیدنش بودم. آه، ای قلب من. آیا بلیموندا در میان جمعیت بود؟ در میان کسانی که به من تف میکردند و سنگ میانداختند؟ چه مردم فریبخوردهای بودند. تنها خود من میدانستم که همه آنها میتوانند قدیس باشند، البته اگر خودشان بخواهند. میخواستم بلیموندا را ببینم. آه، او کجا بود؟ بلیموندا، بلیموندا، بلیموندا. حتماً دخترم مرا در آن وضعیت دیده بود، ولی نمیتوانست سخنی به زبان بیاورد و مجبور بود وانمود کند که مرا نمیشناسد. آهسته زمزمه کردم، بلیموندا، اگر نمیتوانی حرفی بزنی، فقط نگاه کن! ناگهان او را دیدم. مرد بلندقامتی در کنار او ایستاده بود. نمیدانستم او کیست، از کجا میآید و عاقبت دخترم چه خواهد شد. به آرامی گفتم، بدرود بلیموندا! دیگر هرگز تو را نخواهم دید، بدرود دختر عزیزم، بدرود!»
حجم
۷۷۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۷۷۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
نظرات کاربران
عجبا حجم این کتاب، یکسوم کتاب با ترجمه مصطفی اسلامیهست