دانلود و خرید کتاب موسولینی کریستوفر هیبرت ترجمه بیژن اشتری
تصویر جلد کتاب موسولینی

کتاب موسولینی

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۸از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب موسولینی

کتاب موسولینی؛ ظهور و سقوط دوچه اثری از کریستوفر هیبرت با ترجمه بیژن اشتری درباره‌ی زندگی و فعالیت‌های موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیایی است. این اثر از مجموعه کتاب‌های سرخ نشر ثالث است. 

کتاب‌های سرخ، مروری بر زندگی و فعالیت‌های رهبران دیکتاتور جهان دارند. 

 درباره‌ی کتاب موسولینی

موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیایی است. البته برای اینکه بدانیم او چطور توانست به یکی از چهره‌های قدرتمند ایتالیا بدل شود، مهم است که با زندگی او، دیدگاه‌ها و فعالیت‌هایش آشنا شویم. بنیتو آمیلکاره آندره‌آ موسولینی که او را با لقب دوچه می‌شناسند در ۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳ در ایتالیا به دنیا آمد. موسولینی بنیان‌گذار حزب ملی فاشیست ایتالیا بود که از ۹ نوامبر ۱۹۲۱ تا ۲۷ ژوئیه ۱۹۴۳ روی کار بود. فاشیسم در واژه به‌معنای روشی که برای تمرکز قدرت در حکومت استفاده می‌شود. یک نظریه سیاسی و گونه‌ای نظام حکومتی خودکامه ملی‌گرای افراطی است. این حزب را می‌توان نیروی سومی دانست که میان سرمایه‌داری و کمونیسم قرار دارد.

پدر و مادر موسولینی الساندرو موسولینی و رزا نی‌مالتونی بودند. پدرش آهنگر و یکی از فعالان آنارشیست بود و مادرش در مدرسه ابتدایی آموزگار بود. موسولینی در طول حیات خود دوبار ازدواج کرد و یک معشوقه هم به نام کلارا پتاچی داشت. کلارا که دختر یک پزشک بود در فاصله بین سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۵ با موسولینی در ارتباط بود و چندی پیش خاطراتی از او منتشر شد که نشان از رابطه‌ی عاشقانه‌ی آن‌ها داشت. این دفترچه خاطرات بسیاری از رازهای موسولینی را هم برملا کرد. مثلا جوک‌های بسیاری که او درباره‌ی مردم ملیت‌های مختلف نوشته بود همگی در این دفترچه خاطرات قابل خواندن هستند و نوع نگاه و نگرش او را به مردم دنیا نشان می‌دهد.

موسولینی در طول جنگ در ارتش پادشاهی ایتالیا خدمت نمود تا این که در ۱۹۱۷ زخمی و مرخص شد. او همچنین عضو پیشروی هیئت ملی حزب سوسیالیست ایتالیا(PSI) از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ بود، اما به خاطر طرفداری از مداخله نظامی در جنگ اول جهانی بر خلاف رویکرد بی‌طرفی PSI، از PSI اخراج گردید. او در طول فعالیتش به عنوان نخست وزیر کارهای بسیاری کرد. از جمله دستور بمباران جزیره‌ی کورفوی یونان در واکنش به کشته شدن یک ژنرال ایتالیایی، آغاز جنگ دوم بین ایتالیا و اتیوپی، اشغال آلبانی توسط نیروهای ایتالیایی در ۱۹۳۹، دستور مداخله نظامی ایتالیا در جنگ داخلی اسپانیا در حمایت از دیکتاتور اسپانیایی، ژنرال فرانکو. اما در حین جنگ جهانی دوم هم به مصر یورش بردند، فلسطین اشغالی را بمباران کردند، و سومالیِ بریتانیا را با موفقیت‌هایی کوتاه مدت بمباران نمودند.

موسولینی در کنار روحیه‌ی خشنی که لازمه‌ی دیکتاتور بودنش است، مردی بود که از شنیدن چیزهای بد درباره‌ی خودش ناراحت می‌شد. به عنوان مثال وقتی مارگریتا سافاریکه یک روشنفکر یهودی بود به هیکل او ایراد گرفته بود، درباره‌اش اینطور گفت: «همیشه از بوی بد این یهودی، مشمئز می‌شده ‌است!» این عقاید ضد یهودیت به تدریج در وجود موسولینی ریشه انداخت و در سال‌های ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ خودش را نشان داد. این خشم و عقاید نژادپرستانه‌ی ضد یهودی دامنگیر بتهوون هم شد. موسولینی زمانی او را جز بهترین آهنگسازان دنیا می‌دانست اما بعدا نام او را هم به فهرست سیاه فاشیست‌ها وارد کرد.

موسولینی درباره‌ی کارها و دنیایش نظر متفاوتی داشت. او معتقد بود که تا حالا در دنیا مجبور به تحمل کردن بوده است و نیاز دارد دنیای جدیدی بسازد که خودش بتواند آن را اداره کند. این تفکر خطرناک او باعث شد تا در سال‌های ۱۹۳۰ دیکتاتوری‌اش را گسترش دهد و به فکر تمامیت‌خواهی و در دست داشتن نیروی نظامی بسیار قوی بیفتد.

موسولینی و کلارا  ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ در هنگامی که موسولینی ۶۱ سال داشت، در تیرباران خودسرانه هنگامی که در تلاش بودند تا به اسپانیا فرار کنند کشته شدند. اجساد آن‌ها تا چندروز به طور معلق در مکانی از شهر آویزان بود تا هم مرگ او به تایید برسد و هم مردمی که از رفتارهای او خسته بودند هر بلایی که دلشان می‌خواست سر این اجساد در بیاورند.

کتاب موسولینی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر به تاریخ جهان علاقه دارید، کتاب موسولینی را بخوانید. کتاب موسولینی برای کسانی که دوست دارند با زندگی و افکار این دیکتاتور بزرگ آشنا شوند، یک گزینه‌ی مناسب است. 

بخشی از کتاب موسولینی

حدود ساعت ده‌ونیم شب ۹ مه ۱۹۳۶ غرشی ناگهانی، که یک روزنامه‌نگار آن را شبیه صدای فوران کوه آتشفشانی توصیف کرد، از جمعیتی حدود چهارصدهزار نفر که شانه به شانه هم در اطراف «کاخ ونیز» در رم ایستاده بودند به هوا برخاست. بنیتو موسولینی، معروف به دوچه، به سرعت به روی بالکن کاخ آمد و از آن بالا خموشانه به آن‌ها خیره شد. دست‌هایش را روی کفل‌هایش گذاشت، فک بسیار بزرگش را جلو داد، و پاهایش را از هم باز کرد. این ژست و حالتی بود که همه آن چهارصدهزار نفر کاملا با آن آشنا بودند. او پیراهن سیاه، یونیفرم خاکستری، و کلاه مشکی گرد مخصوص «میلیشیای فاشیست» را پوشیده بود. چند لحظه‌ای جلو پنجره‌های مشبکی که نور پروژکتورها بر آن‌ها افتاده بود ایستاد؛ ساکن و بی‌حرکت همچون نماد رژیمش ـتبر و دسته‌چوب‌های لیکتور ــ که بر دیوار سنگی پشت سرش حجاری شده بود.

دستش را بالا برد. جمعیت ساکت شد. نه‌فقط در رم بلکه در سرتاسر ایتالیا میلیون‌ها نفر به صدای دوچه گوش می‌دادند و منتظر شنیدن صدایش بودند. در آن شب بهاری گرم، در زیر نور ماه که به طرز نامعمولی می‌درخشید و از همین رو فضای معنوی عجیبی پدید آورده بود، توده جمعیت هیجان‌زده، که با صدای ناقوس کلیساها و آژیرها به بیرون خانه‌هایشان فراخوانده شده بودند، به بلندگوهای کار گذاشته‌شده در میدان‌ها چشم دوخته بودند.

سرانجام موسولینی با صدای گرم و پرطنین خود، که لیدی آکسفورد آن را یکی از زیباترین صداهایی وصف کرده که در طول عمرش شنیده بوده است، گفت: «پیراهن سیاه‌های انقلاب، مردان و زنان ایتالیایی در داخل و خارج کشور، گوش فرادهید: حادثه عظیمی به وقوع پیوسته است. سرنوشت حبشه امروز در چهاردهمین سال دوره فاشیستی رقم خورده است. هر گره‌ای با شمشیر براق ما قطع شده، و پیروزی حبشه‌ای ما در تاریخ کشورمان باقی خواهد ماند؛ یک پیروزی کامل و پاک، به پاکی لژیونرهایی که به خاک افتادند. ایتالیا حالا امپراتوری خودش را دارد...»

کلمات پایانی دوچه در هیاهوی بی‌امان تشویق‌ها، در غریوهای شعار تکراری و هر دم اوج‌گیرنده «دوچه! دوچه! دوچه!»، و در جیغ‌های هیستریک زنان، در فریادهای ستایش و اعلام وفاداری تا دم مرگ، محو شد. و دوچه خموشانه پایین را نگاه می‌کرد، بی‌هیچ اعتنایی به تشویق‌ها، با دستان محکم چسبیده به دیواره سنگی بالکن، با صورت بزرگ بی‌حالتش در زیر نور درخشان نورافکن‌ها.

یکی از سران رژیمش با دیدن چنین بی‌اعتنایی اولمپیایی‌واری گفت: «او مثل خداست.»

همکارش در پاسخ گفت: «نه، نه مثل خدا، او خودِ خداست.»

موسولینی در این زمان پنجاه‌ودو ساله بود. بیست‌وپنج سال پیش از این، در اکتبر ۱۹۱۱، موقعی که به جرم «تحریک مردم به اعتصاب و شورش» مشغول گذراندن دوره محکومیت خود در سلول شماره  زندان فورلی بود، قلم به دست گرفت تا زندگینامه خود را بنویسد.

او نوشت، «من در ۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳ در وارنانو دی کوستا، ده کوچکی در نوک تپه‌ای مشرف به روستای دوویا در نزدیکی روستای پره‌داپیو، متولد شدم. من در ساعت دو بعدازظهر روز یکشنبه به دنیا آمدم... هشت روز قبل از تولدم خورشید وارد صورت فلکی برج اسد شده بود.»

پدرش آهنگر بود، و پسر همیشه به این موضوع افتخار می‌کرد. او دوست داشت بگوید: «من از میان توده مردم برخاسته‌ام. من مردم را می‌فهمم برای این‌که خودم یکی از آن‌ها هستم.» در ۱۹۳۵ تابلوی کوچکی بر دیوار خانه‌ای در مزرعه‌ای نزدیک پره‌داپیو نصب شد که به اطلاع رهگذران می‌رساند: «در این مزرعه اجداد موسولینی زندگی و کار می‌کردند.» اما در واقع آن‌ها دهقان نبودند، آن‌ها اعضای طبقه‌ای بودند که دوچه بعدها از آن بدش می‌آمد: خرده‌بورژوازی. پدربزرگ دوچه مالک مزرعه‌ای شده بود که پدر دوچه در آن متولد شد. او در «گارد ملی» ایتالیا با درجه ستوانی خدمت کرده بود. روزا، مادر دوچه، آموزگار مدرسه، زنی مذهبی، آرام و مهربان بود. موقعی که روزا درگذشت، ایل پنسییرو رومانیولو، روزنامه شهر فورلی، در باره‌اش نوشت، «همه این زن را به خاطر فضایلش و به خاطر عشق و خردمندی‌ای که در اجرای وظایف شرافتمندانه‌اش بروز داد عزیز و محترم می‌شمردند.» مادر دوچه فوق‌العاده صرفه‌جو و مقتصد بود، و باید هم که این‌گونه می‌بود، زیرا شوهرش آلساندرو گرچه در آهنگری مهارت داشت و صاحب یک ماشین خرمن‌کوبی بود، علاقه چندانی به کارش نداشت و اوقاتش را بیش‌تر صرف مباحث سیاسی می‌کرد تا کوبیدن چکش بر سندان. آلساندرو [پدر دوچه] هرگز به مدرسه نرفته بود، اما سواد خواندن و نوشتن داشت، کتابخوان بود و هوش سرشاری داشت. او برای انبوهی از مجلات سوسیالیستی و نیز روزنامه جمهوری‌خواه ایل پنسییرو رومانیولو مقاله و مطلب می‌نوشت، و بعدها پسرانش تعریف کردند که چگونه پدرشان ساعت‌های طولانی را صرف خواندن کتاب‌های سیاسی برای آن‌ها می‌کرد؛ کتاب‌هایی که آن‌ها هیچ از آن سر درنمی‌آوردند. اندیشه‌های سیاسی آلساندرو موسولینی، مثل اندیشه‌های سیاسی بسیاری از مردان اهل رومانیا ـمنطقه کوهستانی زیبایی در ایتالیا که مابین توسکانی و امیلیا واقع شده‌ــ به شدت ریشه‌دار بود و در نهایت شور و شوق ابراز می‌شد. او در پره‌داپیو شاخه محلی «انترناسیونال» را تأسیس کرده و، مثل پدرش در سال‌های دور، به خاطر عقایدش به زندان افتاده بود. او به خاطر علاقه‌اش به بنیتو خوارز انقلابی مکزیکی و رهبر انقلاب خونین علیه امپراتور ماکسیمیلیان، و نیز به خاطر ارادتش به آمیلکاره جیپریانی آنارشیست رومانیایی، و آندرئا کوستا یکی از بنیانگذاران حزب سوسیالیست ایتالیا، اسم اولین پسرش را بنیتو آمیلکاره آندرئا گذاشت.

خانه‌ای که بنیتو موسولینی در آن بزرگ شد، خانه کوچک محقر و نیمه‌ویرانه‌ای در دوویا، در سه کیلومتری پره‌داپیو، بود. این خانه فقط دو اتاق در طبقه دوم داشت که همه اعضای خانواده را موسولینی از آن به عنوان کلاس درسش استفاده می‌کرد. تابستان که می‌شد آلساندرو جوهایی را که با ماشین خرمن‌کوبی دست‌سازش کوبیده بود در همین اتاق انبار می‌کرد

yazdaan
۱۳۹۹/۰۶/۱۲

یکی این کتاب یکی کتاب استالین جوان و استالین تزاردربار سرخ ....بینظیرهههه🌠 واقعا نمیتونم حسمو از خوندنش بگم ,الان چند روزه به شدت ذهنمو درگیر کرده,باید خودتون کتابو ورق بزنید تا اون حس و حال و هوای اون دوران رو حس

- بیشتر
محمد علی اولیائی
۱۴۰۰/۰۱/۲۲

کتاب جذابی هستش . هنوز کتاب به انتها نرسیده. حیف کتاب به این خوبی و ترجمه به این روانی که اشتباهات تایپی به این زیادی خرابش کنه. لطفا دوستان و عزیزان طاقچه که زحمت میکشید تا این کتاب ها به

- بیشتر
کاربر ۱۱۵۱۴۴۶
۱۴۰۲/۰۱/۱۵

کتاب بسیار جذابی است.

Mreza
۱۴۰۲/۰۷/۲۹

بسیار اموزنده بود. به آحاد مردم توصیه میکنم.

meysam babaei
۱۴۰۲/۱۰/۱۲

واقعا بی نظیر بود من توی چهار پنج روز خوندمش اصلا نمیشد بزارم زمین واقعا عالی و البته عبرت اموز و تلخ و غم انگیز .

رژیم فاشیستی ایتالیا، مثل همه رژیم‌های تمامیت‌خواه، توجه خاصی را به کودکان و نوجوانان کرد. بچه‌ها از چهار سالگی باید وارد سازمان‌های جوانان حزب فاشیست می‌شدند. اسباب‌بازی‌های بچه‌ها در این مرحله مسلسل‌های پلاستیکی و پیراهن‌های سیاه بود.
yazdaan
در انظار عمومی یا در سخنرانی‌های عمومی‌اش معمولا دست خود را در جیب شلوارش می‌کرد و بیضه‌هایش را لمس می‌کرد تا از این طریق خود را از گزند چشمان کسانی که وی آن‌ها را بد و شیطانی تلقی می‌کرد در امان نگه دارد.
yazdaan
اگر فاشیسم معادل با روغن کرچک و چماق شده و نه شور و شوق مغرورانه بهترین جوانان ایتالیایی، مقصر من هستم. اگر فاشیسم نقشه‌ای جنایتکارانه بوده، اگر خشونت از یک جوِّ اخلاقی، سیاسی و تاریخی خاص منتج شده مسئولیتش با من است، زیرا من عامدانه این جوّ را ایجاد کرده‌ام... ایتالیا صلح و آشتی، کار و آرامش می‌خواهد. من این چیزها را در صورت امکان با عشق و در صورت ضرورت با زور به ایتالیا خواهم داد.»
yazdaan
برای این‌که یک ملت را عظمت ببخشی ضرورتآ باید آن‌ها را به میدان نبرد بفرستی، حتا اگر مجبور باشی با زدن اردنگی به باسن‌هایشان آن‌ها را وادار به این کار بکنی.»
yazdaan
«به این پرسش فقط می‌توان به یک طریق پاسخ داد. فاشیسم یعنی موسولینیسم. بگذارید خودمان را گول نزنیم. فاشیسم به مثابه یک آموزه هیچ چیز تازه‌ای ندارد. این محصول بحران جامعه مدرن است؛ بحران انسانی که دیگر نمی‌تواند در محدوده‌های طبیعی قوانین موجود باقی بماند. می‌توان این را خردگریزی نامید.
yazdaan
هیچ جنگی در طول تاریخ محبوب نبوده و در آینده هم هیچ جنگی محبوب نخواهد بود. جنگ‌ها فقط زمانی محبوب خواهند شد که پایان پیروزمندانه‌ای داشته باشند.
میرزاقلمدون
هیتلر در ۱۹۲۶ نامه‌ای به رم نوشته و درخواست کرده بود دوچه عکس امضاکرده خود را برایش بفرستد.
yazdaan
سه سال پیش از این، یک کتاب درسی مخصوص کودکان به چاپ رسیده بود که در بخشی از آن، این‌طور سفسطه شده بود: «بچه‌ها باید فرمانبر باشند. حتا آن بچه‌ای هم که حاضر به فرمانبری است اما می‌پرسد چرا باید فرمانبری کند؟ مثل سرنیزه‌ای است که آن را از کره درست کرده باشند... .»
yazdaan
«فاسد کردن پرولتاریا امر ناممکنی است. کارگران برخلاف بورژواها قادر به خیانت کردن نیستند. بورژواها با ذهنیت مادی‌گرایشان و با حرص و طمعشان مایه بدبختی ایتالیا هستند. من قلبآ یک سوسیالیست پیر هستم.»
yazdaan
من شخصآ پنجاه هزار تفنگ را به پنج میلیون رأی ترجیح می‌دهم.
میرزاقلمدون

حجم

۳٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

حجم

۳٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

قیمت:
۲۴۰,۰۰۰
تومان