دانلود و خرید کتاب بیدارخوابی سیلون نوول ترجمه فرزین سوری
تصویر جلد کتاب بیدارخوابی

کتاب بیدارخوابی

نویسنده:سیلون نوول
انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیدارخوابی

کتاب بیدار‌خوابی نوشته سیلون نوول است که با ترجمه‌ فرزین سوری در نشر خوب منتشر شده است. کتاب بیدارخوابی برنده بهترین کتاب علمی - تخیلی گودریدز شود.

درباره کتاب بیدارخوابی

ایدیر جلیل اصالتا ایرانی است و دندانپزشک، او با همسر خبرنگارش آشنا می‌شود. او به همراه همسرش تیدیر و دو فرزندشان در انگلستان در آینده‌ای نه‌چندان دور زندگی می‌کنند، آن‌ها برای امتحان باید به اداره مهاجرت بروند تا بتوانند در لندن بمانند وگرنه با سرعت تبعید می‌شوند و مجبورند کشور را ترک کنند. بالاخره روز موعود می‌رسد و جلسه برگزار می‌شود اما در همین زمان عده‌ای ترورویست مسلح به اداره مهاجرت حمله می‌کنند و به یک نفر شلیک می‌کنند، ایدیر براساس وظیفه به سمت فرد می‌رود تا به او کمک کند، همین موضوع باعث اتفاقات بعدی می‌شود.

خواندن کتاب بیدارخوابی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان علمب تخیلی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب بیدارخوابی

سؤال ۲: بسیاری از مردم در ایام هالووین از... ... ... .. فانوس درست می‌کنند و داخلشان شمع می‌گذارند.

رمزی اگر بود از این سؤال خیلی کیف می‌کرد. عاشق هالووین است. فکر کنم هیچ چیز انگلستان را به‌اندازهٔ هالووین دوست ندارد. چند ماه مانده به هالووین شروع می‌کند حرّافی در مورد کاستوم مورد علاقه‌اش. از ماه جولای شروع می‌کند حرافی کردن. خدا می‌داند چند بار نظرش عوض می‌شود. آخرسر هم دقیقهٔ آخر کاستومش را درست می‌کنیم. سال پیش دزد دریایی فضایی شده بود. وقتی به انگلستان آمدیم، رمزی یک سالش بود و برای همین هم چیزی از جایی که ازش اومدیم یادش نیست. ولی ما آنجا هم هالووین داشتیم. از کنار خانه‌ها رد می‌شدیم و صدای موسیقی از زیر زمین می‌آمد. چهره‌های ماسک‌دار را از خلال پنجره‌ها می‌دیدیم. اکثراً نوجوان بودند. کله‌شان داغ‌تر از این بود که از کسی بترسند. جوان‌تر از این بودند که بفهمند خیلی بیشتر از این‌ها باید بترسند. ولی خبری از کدوحلوایی نبود. رمزی هر سال ازمان می‌خواهد یکی بخریم. یک بار قبول کردیم. از محتویاتش پای کدوحلوایی درست کردیم. حال همه‌مان بهم خورد از بس بدمزه بود. برای بچه‌ها کاستوم درست می‌کنیم ولی دیگر کدوحلوایی نمی‌خریم. آخر خدا را خوش نمی‌آید میوه‌ای به آن گندگی و خوشگلی را هدر بدهیم. میوه است دیگر، نه؟ تخم دارد و چیزهایی که تخم دارند میوه...

ـ چقدر زمان داریم؟

عجب. شرکت‌کنندهٔ بغل‌دستی‌ام دارد ازم سؤال می‌پرسد. آقای محترم، مگر نمی‌دانید که حق نداریم با هم صحبت کنیم؟ آخر مردک، کدام آدم عاقلی روز آزمون کلاه بیس‌بال سرش می‌کند. تازه کاشف به عمل آمد که این همان بابایی است که هم‌زمان با هم داخل آمدیم و موقع داخل آمدن من را هل داد. پس تعجبی ندارد که الان هم دارد سر جلسه وراجی می‌کند. من که جوابش را نمی‌دهم.

ـ زمان آزمون رو می‌گم. چقدره؟

آقا جان، حرف نزن دیگر. آن بالا را نگاه کن! نوشته چهل‌وپنج دقیقه وقت دارید که آزمون را تمام کنید.

ـ می‌دونی؟

لعنتی. باشد. تسلیم.

ـ چهل‌وپنج دقیقه وقت داریم.

بفرما. جوابت را هم که دادم. حالا ول می‌کنی یا... 


Mahtab
۱۴۰۱/۱۰/۰۶

داستانی به شدت دردناک، زیبا و نفس‌گیر. پساآخرالزمان و در عین حال وصف این روزهای ما. پیشنهاد می‌شه. نشر نیماژ هم ترجمه‌ی دیگری از این کتاب منتشر کرده. مراقب باشید اشتباهی هردو کتاب رو همزمان نخرید. هر دو ترجمه خوبن و

- بیشتر
‫ـ فرض کن که از یه فاجعهٔ آخرالزمانی مثل حملهٔ زامبی‌ها جون سالم به در بردی ولی خورده شدن همهٔ دوستات و خانواده‌ت رو به چشم خودت دیدی. الان یکی ازت بپرسه کدوم نرم‌کنندهٔ لباس بوی بهتری می‌ده. جوابت چیه؟
منصوره صادقی

حجم

۱۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۱۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۲۱,۵۰۰
تومان