کتاب بلال حبشی
معرفی کتاب بلال حبشی
بلال حبشی نخستین موذن اسلام از مجموعه کتابهای سرگذشت یاران پیامبر بهنشر است. این اثر به زندگی و زمانه بلال حبشی نخستین موذن اسلاممیپردازد.
درباره مجموعه سرگذشت یاران پیامبر (ص)
هر امت و ملتی در میان خود فرزانگان و برجستگانی ارجمند دارد که به وجود آنها افتخار میکند و آنها را بهعنوان نمونه و الگو معرفی مینماید. در فرهنگ اصیل و شایستهای، مانند فرهنگ پیامبران و اولیای خدا و مکتبهای آسمانی، ملاکهای برتری بر اساس علم، معرفت، پاکزیستی، صداقت، مجاهده و خلوص است و قهرمانانِ چنین فرهنگی، فرزانگانی درستکار، پاکروش، آگاه، تلاشگر و راستیناند.
مجموعه کتابهای سرگذشت یاران پیامبر (ص) در هر جلد به سراغ یکی از یاران پیامبر و قهرمانان تاریخ اسلام رفته و زندگی پرافتخار این دلاوران را بررسی کرده است؛ بزرگانی مانند سلمان فارسی، کمیلبن زیاد، حبیببن مظاهر، ابوایوبانصاری، عمار یاسر، جعفر طیار و...
کتاب حاضر به زندگی پر افتخار؛ بلال حبشی نخستین موذن اسلام میپردازد.
خواندن مجموعه سرگذشت یاران پیامبر(ص) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه برای علاقهمندان به تاریخ اسلام و کسانی که دوست دارند بیشتر با راه و روش یاران پیامبر (ص) آشنا شوند، نوشته شده است.
بخشی از کتاب بلال حبشی نخستین موذن اسلام
جمعی از مشرکان، در خانهای اجتماع کرده بودند و دربارهٔ پیامبر اسلام (ص) و گرایش روزافزون مردم به اسلام سخن میگفتند و از همدیگر چارهجویی میکردند. سه نفر از سرشناسان شرک، یعنی ابنجدعان، امیّة بن خلف و امیّة بن صفوان نیز در آنجا حاضر بودند. ابنجدعان به سخن آمد و گفت: «صد نفر از غلامان خود را از مکه بیرون کردهام تا مبادا سِحر محمد آنها را به خود جذب کند! ای امیّة بن خَلَف! بلال و مادرش را به تو سپردهام؛ سرنوشت آنها چه شد؟» امیّة بن خلف گفت:
سِحر محمد، آنان را نیز گرفته است؛ بهطوریکه بلال را برهنه در برابر تابش داغ آفتاب روی ریگهای گداختهٔ بیابان خواباندم و پوست بدنش مجروج شد و تحت سختترین شکنجهها قرار گرفت؛ ولی هرچه به او گفتم: به محمد کافر شو، اعتنا نکرد؛ همچنانکه «ابوفَکَیهه»، غلام امیّة بن صفوان، در برابر شکنجههای شدید ابنصفوان قرار گرفت و از شدت تشنگی و داغی هوا، زبان از دهانش بیرون میآورد؛ ولی حاضر نبود به محمد کافر شود!
امیّة بن صفوان گفت: «ولی من در میان غلامان، هیچکس را مانند بلال ندیدم؛ پوست بدنش گداخته، کوفته و مجروح شده و آثار آن در سراسر بدنش پیداست؛ ولی یک کلام به نفع ما سخن نگفت. بهراستی عجیب است؟!»
امیّة بن خَلَف گفت: آری! حتی ریسمان به گردن بلال بستم و آن سوی ریسمان را به دست کودکان ولگرد مکه دادم؛ آنها او را از روی پستی و بلندیهای مکه روی سنگها از این سو و آن سو کشاندند! و مادرش حمامه را به دستور من، در بیابان سوزان مکه شکنجه میدادند؛ نه آبی برایش میبردند و نه غذایی. اما این مادر و فرزند، ما را به ستوه آوردند و دست از عقیدهٔ خود نکشیدند!
امیّة بن صفوان گفت: «آیا ممکن است بلال از محمد دست بکشد؟»
ابنجدعان گفت:
هیهات و هرگز! آیا کسیکه در زیر شکنجه نزدیک است دو حدقهٔ چشمانش، از کاسهٔ چشم بیرون بجهند، ممکن است دست از علاقه به محمد بردارد؟! باید اعتراف کنیم که هیچ گروهی مانند پیروان محمد استقامت ندارند!
ابنجدعان ادامه داد: «شگفتا! این گروه، با کمال گستاخی از دو بت بزرگ لات و عزّیٰ بدگویی میکنند.»
امیّة بن خلف گفت: «اصلاً در قاموس وجود آنها، واژهای به نام ترس، خطر، مرگ و وحشت وجود ندارد!»
حجم
۱۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه