کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر
معرفی کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر
کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر، اثری از محمدباقر نباتی مقدم است که شامل چند نمایشنامه جذاب و خواندنی است.
دربارهی کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر
محمدباقر نباتی مقدم در کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر، نمایشنامههایی جذاب و خواندنی نوشته است. نمایشنامهی اول کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر که بخشی از آن را در ادامهی مطلب میخوانید به سبک و سیاق مجالس شبیهخوانی که در محله معمار اردبیل برگزار میشوند، نوشته شده است.
کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران تئاتر و نمایشنامه هستید، از خواندن کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر لذت میبرید.
دربارهی محمدباقر نباتی مقدم
محمدباقر نباتی مقدم در سال ۱۳۵۷ در اردبیل به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در دانشگاه زنجان تا مقطع لیسانس علوم سیاسی ادامه داد و در حال حاضر از نمایشنامهنویسان پرکار ایرانی است. نباتی مقدم جوایز و افتخارات زیادی را در طول سالها فعالیتش کسب کرده است.
بخشی از کتاب داود، داور و سه نمایشنامهی دیگر
سبها در دشت پهناور و سرسبز پراکندهاند. آفتاب عصرگاهی ذرات طلایی خود را روی مخمل چمنی دشت گسترده است و گاهگاه نوای خوشِ پرندهای ریزنقش سکوت افسانهای کوه و دشت کوهساره را مترنم میکند. توفیق، تیماردار سالخورده اسبها به تخته سنگی تکیه داده است و چپق دود میکند. مسعود حامدی، خسته و افتان از گرد راه سر میرسد. او چند ساعت است که با پای پیاده در مسیر روستای کوهساره گام برمیدارد و اینک در برابر چشمان خود توفیق و اسبها را میبیند. نگاه مسعود و توفیق در هم گره میخورد و مسعود روی دو زانو بر خاک میافتد.
مسعود : (ملتمسانه) آب...؟!
نور می رود و سپس روشنایی.
مسعود و توفیق به تختهسنگ تکیه دادهاند. توفیق چپقاش را کناری گذاشته و بلندبلند برای مسعود خاطره تعریف میکند.
توفیق : سیاوش با اسباش از اونجا رد شده و رفته به سوی قله (جایی در دوردست را نشان میدهد) از کنار هر تختهسنگی که گذشته یک نقشی روی اون حک کرده، مثلن سنگیئه به شکل قرقی و شاهین، یه سنگ خیلی بزرگئه به شکل شیر، سنگ بزرگ دیگهای هم هست به شکل اسب، یک اسب بییال، عجیب ئه، باید ببینی، چرا یال نداره عجیبئه. سنگ نقشدار زیاد پیدا میشه این طرفها. اما یه سنگی هست اول تنگه سیاوشون که نقشِ پای سیاوش روی اون افتاده. میگن سیاوش چنان قدرت و هیکلی داشته که وقتی روی سنگ پا میذاره ردّ ِ پاش روی سنگ حک میشه، عجیب پهلوانی بوده سیاوش. الان اثری از اون پهلوونها نیست که... تو سیاوش رو میشناسی؟
مسعود : دربارهاش خیلی خوندم.
توفیق : خوندی؟ از خوندن که چیزی عایدت نمیشه جوون. باید از پیرمردها و دنیا دیدهها بشنوی. حقیقت تو سینه مردم عادیئه نه توی کتابها. تو کتابها دروغ زیاد مینویسن. من هم خیلی کتاب خوندم. یه ملاباجی بود که قرآن یادمون داد. من بوستان خوندم، مختارنامه خوندم. اگه از موسفیدکردهها بپرسی میتونی بفهمی سیاوش کی بوده یا رستم و سهراب کی بودن یا کوراوغلو و قاچاق نبی چه کارها کردن...توی کتابها که این جور چیزها رو نمینویسند.
مسعود: ولی مشدی، من که تا حالا نشنفته بودم سیاوش طرفهای آذربایجان اومده باشه. آخه اینجا چیکار داشته؟
توفیق : پس یعنی که من دروغ میگم؟ اصلن به این موی سفید من میآد دروغ بگم. چی نصیب ام میشه که بخوام دروغ بارت کنم؟ هان! جد و آبا و اجداد من برام تعریف کردن و من هم به ات میگم که سیاوش از اینجا رد شده. اگه نیومده بود اینجا چرا اسم اون تنگه رو گذاشتند تنگه سیاوشون؟
حجم
۱۲۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۱۲۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان و روایت پیچیده انسانی قابل توجهی در متن ها مشهوده