دانلود و خرید کتاب به پیوست: دوستت دارم سسلیا آهرن ترجمه هدیه منصورکیایی
تصویر جلد کتاب به پیوست: دوستت دارم

کتاب به پیوست: دوستت دارم

معرفی کتاب به پیوست: دوستت دارم

سسلیا آهرن ( - ۱۹۸۱)، نویسنده ایرلندی است.

این رمان، که دستمایه فیلمی به همین نام شده، به فروش خوبی دست پیدا کرده است.

داستان درباره زندگی یک زوج جوان به نام هالی و گری در شهر دوبلین است. هنگامی که گری در اثر تومور مغزی می‌میرد، نامه‌هایی به قلم او به دست هالی سوگوار می‌رسد که روی آنها نوشته شده «به پیوست: دوستت دارم». هر نامه به هالی کمک می‌کند تا به زندگی بازگردد.

در بخشی از این رمان آمده است:

« هالی به سرعت از تختش پایین پرید، بلوز و شلواری پوشید و با عجله از خانه بیرون دوید. وقتی به نزدیک‌ترین فروشگاه بزرگ رسید بدون معطلی وارد شد و صفحات روزنامه‌ها را زیر و رو کرد تا آنچه را که از شارون شنیده بود پیدا کند. مرد پشت دخل سرفه‌ای کرد و گفت: «ببخشید ولی اینجا کتابخونه نیست. اگه می‌خوای بخونیش باید پولشو بدی!» »

هالی که به‌خاطر پررویی روزنامه‌فروش شاکی شده بود، گفت: «می‌دونم». حالا کدام روزنامه را باید می‌خرید وقتی نمی‌دانست کدام روزنامه مطلبی را که به دنبالش می‌گردد چاپ کرده است؟ این بود که از هر روزنامه یکی برداشت و روی پیشخوان کوبید و لبخند شیرینی تحویل داد.

مرد که گیج شده بود نگاهی به روزنامه‌ها انداخت تا قیمتشان را جمع بزند و در همین حین چند نفری پشت هالی صف بستند.

هالی به ردیف شکلات‌های روی پیشخوان چشم دوخت».

ƒaɾʑaŋҽɧ
۱۳۹۸/۰۸/۰۷

داستان درباره زنی است به اسم "هالی" که در زندگی به شدت وابسته و عاشق همسرش "جری" است . ولی جری بعد از تحمل یک دوره بیماری سرطان می‌میرد و هالی به یکباره تنها می‌شود و نمیتواند با خود و

- بیشتر
|قافیه باران|
۱۳۹۸/۰۸/۱۳

سلام من واقعا حیفم اومد این کتاب ساده و دلنشین در لیست کتاب هام نباشه ، خواستم هرازگاهی به چشمم بخوره و یادم بیاد که ادم هایی با تنهایی ها و مشکلات مخصوص به خودشون اطرافم هستن که نباید فراموش

- بیشتر
salehe
۱۳۹۸/۰۵/۰۷

خیلی قشنگ بود ولی زیادی قشنگ بود ادم به واقعی بودنش شک میکرد! به هر حال خیلی تاثیر گذاره و حال ادم و خوب میکنه❤

Golshan
۱۳۹۶/۰۱/۱۳

خیلی زیبا، من که خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم

javid
۱۳۹۸/۰۴/۲۹

توصیه میکنم حتما مطالعه بشه. بعضی آدم ها میرند ولی هستند، آنقدر خوب هستن که بعد از رفتنشون هم به فکر کسایی هستند که نتونستن همراهیشون کنن تا آخر خط ، یا حتی با خودشون ببرن. باز هم توصیه میکنم

- بیشتر
Alice
۱۳۹۸/۰۶/۰۱

من امروز شروع کردم چند صفحه خوندم خوبه

Reza Haj Asgar Khani
۱۳۹۷/۰۲/۱۹

این کتاب و فیلمی که از روش ساخته شده عالیه کسی نسخه کاغذی این کتاب رو سراغ نداره؟

کاربر 8774
۱۳۹۵/۰۵/۳۱

ممنون طاقچه. بسیار خوب بود.

ستاره
۱۳۹۵/۰۵/۳۰

خیلی قشنگ بود. درون مایه داستان حرف نداشت.

Hoda
۱۳۹۵/۰۵/۳۰

از خوندنش لذت بردم. روند داستان عالی بود. امید به زندگی که لابه لای خطوط کتاب بود بسیار دلچسب بود. سپاس فراوان.

یادت باشه که خدا همیشه نزدیکته، فقط کافیه صداش کنی.
یك رهگذر
اگر کسی خودش سر صحبت را باز کرده باید جرات تمام کردن جمله‌اش را هم داشته باشد.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
ماه رو چنگ بزن! مهم نیست که به هدفت نرسی. مهم اینه که تلاشت رو کرده باشی. قول بده این بار شغل مورد علاقه‌ات رو پیدا کنی!
sara
غمگینم، شادم. درواقع هر روز مجموعه ای از احساسات مختلفم، ولی بله فکر کنم خوب هم هستم.
Aysan
به پیوست: دوستت دارم.
|قافیه باران|
ساعت‌ها روی کاناپه می‌نشست و تک تک خاطرات جری را مرور می‌کرد. متاسفانه بیشتر اوقات به جروبحث‌هایشان می‌اندیشید و آرزو می‌کرد که ای‌کاش هرگز با او مجادله نمی‌کرد. ای‌کاش می‌توانست همه‌ی حرف‌های زشتی را که زده بود پس بگیرد. ای‌کاش جری می‌دانست که هیچ‌کدام از آن حرف‌ها را از ته قلبش نزده بود. او خودش را به‌خاطر ساعت‌های خودخواهی‌اش شکنجه می‌کرد. ساعت‌هایی که جری را تنها می‌گذاشت و با دوستانش بیرون می‌رفت تا او را به‌خاطر عصبانیتش تنبیه کند. ساعت‌هایی که در آغوشش نمی‌کشید. روزهایی که کینه‌جو و تندخو می‌شد و او را نمی‌بخشید. ساعت‌هایی که بدون توجه به او به رختخواب می‌رفت.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اینکه چطوری به‌نظر میام با اینکه واقعاً چطوری هستم با هم فرق دارند.
Friba
او هدیه‌ی عزیزی از خداوند گرفته بود: زندگی. مهم نبود که چند روز در این دنیا زندگی کند؛ مهم این بود که چگونه از این فرصت ارزشمند استفاده کند.
Aysan
«ولی هالی زندگی همه‌ی آدم‌ها بالا و پایین داره. هیچ‌کس نمی‌تونه همیشه احساس شادی کنه. اصلاً اگه غم و غصه توی زندگی نباشه که آدم نمی‌تونه معنای شادی رو درک کنه.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
ای‌کاش کاناپه دست‌هایش را دراز می‌کرد و در آغوشش می‌کشید
Aysan
دلش می‌خواست می‌توانست زمان را به عقب برگرداند و همه‌ی زشتی‌های گذشته را جبران کند. ای‌کاش می‌توانست فقط خاطرات شیرینشان را به‌یاد بیاورد اما بی‌فایده بود. آخر هیچ‌کس به او نگفته بود که فرصتی برای جبران نخواهد داشت.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«ولی با یه کاسه‌ی بزرگ بستنی وانیلی موافقم!» هالی با خنده گفت: «بستنی؟ برای صبحانه؟!»
Aysan
خاطرات فقط خاطرات بودند. هرگز نمی‌شود آن‌ها را لمس کرد و یا بویید و زمان هر لحظه بر آن گرد تازه‌ای از فراموشی می‌پاشد.
Aysan
تو همه‌ی زندگی من شدی.
یك رهگذر
«تا به‌حال شنیده‌ی که می‌گن وقتی ترس به سراغت میاد شجاع می‌شی؟»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«می‌دونم که همه‌تون می‌دونید که من چه شرایطی رو پشت سر گذاشته‌م ولی مطمئناً هیچ کدوم‌تون نمی‌دونید که من هنوز توی همون شرایط هستم!»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
زندگی همین بود. ایستگاهی برای توقف نداشت.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
روی صندلی پارک روبه‌روی زمین بازی نشست و به صدای خنده و شادی بچه‌ها گوش سپرد. دلش می‌خواست از جایش بلند شود و تاب‌بازی کند یا سوار سرسره شود و در شادی بچه‌ها سهیم شود. چرا آدم‌ها بزرگ می‌شدند؟ هالی متوجه شد تمام این هفته برای دوران کودکی‌اش دلتنگی کرده. ای‌کاش مسئولیتی بر دوشش نبود. دلش می‌خواست کس دیگری به کارهایش رسیدگی کند و مراقبش باشد و مدام به او بگوید که احتیاجی نیست نگران چیزی باشد. اگر بزرگ نمی‌شد دنیا چقدر زیبا و بی‌دغدغه بود! کاش زمان به عقب برمی‌گشت
من زنده ام و غزل فکر میکنم
هیچ دوربینی نمی‌تونه احساسی رو که توی قلبمون در جریانه رو به تصویر بکشه.
یك رهگذر
رفته بود و دیگر باز نمی‌گشت و این حقیقت محض بود. دیگر در هیچ مهمانی شامی با هم به لطیفه‌ای نمی‌خندیدند؛ تنها چیزی که باقی مانده بود مشتی خاطره بود و تصویری از صورتش که هر روز، گرد زمان، تیره ترش می‌کرد.
n re

حجم

۳۳۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۳۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان