بریدههایی از کتاب خواستگارینامه
۳٫۴
(۱۶۴)
- ببخشید دعای مورد علاقهٔ شما چیه؟!
- دعا؟! دعا برای سلامتی مریضا... حاجتمندا... این چیزا
_ نهههه منظورم اینه که دعای مورد علاقتون چیه؟ کمیل؟ ندبه؟ توسل؟ چی؟
درحالیکه سعی میکردم جلوی خنده ام را بگیرم کمی شوخی را چاشنی جوابم کردم و گفتم:
_ والا دعای مورد علاقهٔ من جوشن کبیره!
- جدی؟! چقدر جالب! چرا؟!
- چون اسم همه بچه محلامون توشه!
zahra🌿
شئون اسلامی (نکته آموزشی: کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار میرود جمع الجمع و کاملا غلط است)
zahra🌿
وضعیت آنها به گونه ایست که خرافات، تمام جوانب زندگی اعضای خانواده را تحت الشعاع قرار داده و به همین دلیل هم هر چهار دختر دم بختشان یکی پس از دیگری به مرز ترشیدگی رسیده و هیچ یک به خانهٔ شوهر نرفته بودند.
Fatemeh Karimian
بنده همچنان برای یافتن نیمهٔ گمشده ام که انگار یا هیچوقت وجود خارجی نداشته یا هزار تکه شده و هر قطعه اش در نقطه ای از کره زمین پراکنده از پا ننشستم.
زهــرا م.ن
لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
zahra🌿
سرانجام آن شب پیامکی حاوی عبارت "سلام، خوبید؟" روی گوشی ام ظاهر شد و من بسان آهویی رمیده در دشت همینطور از خوشحالی کف اتاق غلت میزدم! اندکی در پاسخ دادن تاخیر انداختم نشان به این نشان که بنده بسیار باکلاسم و اصلا وقت ندارم و شما همچین تحفه ای هم نیستید!
Fatemeh Karimian
گذشتم و با اشارهٔ ظریفی به حضرت عشق این مفهوم را رسانده که زودتر رفع زحمت کنیم. مادر هم نه گذاشت و نه برداشت با صدای بلند گفت: "باشه عزیزم الان میریم!" و سپس خطاب به دوشیزه محترمه گفت: "ایشالله خوشبخت بشی دختر گلم!"
محیا
دقایقی بعد احساس کردم که نشیمنگاهم کمی معذب است و شی نوک تیزی دارد آن را مورد عنایت قرار میدهد. خودم را در پوزیشنهای گوناگون قرار میدادم و مثل مار به خودم میپیچیدم. ناگهان مادرش گفت: "ببخشید بابت میخ زیر مبل ولی این باعث میشه هواهای شیطانی و نفسانی از داماد آیندمون دور بشه و تا آخر عمر وفادار و دلباخته بمونه و زنی خدای نکرده توی زندگی نرگس جون وارد نشه."
Mohammadii
گفتم: "بله بله حق با شماست. حالا ایشاالله اگه همو پسندیدیم و این وصلت سرگرفت سعی میکنم که خوشبختشون کنم". ناگهان آن یکی برادرش وسط حرف من پرید و گفت: "چییییی؟!! بپسندی؟ ایشون باید شوما رو بپسنده نه شوما! افتاد؟!"
بقدری مرعوب و حیرت زده از شرایط مخوف جلسه شده بودم که زبانم به دهانم چسبیده بود و لام تا کام چیزی نمیگفتم و فقط همان اخوان نامبرده بودند که در صدر مجلس هی خط و نشان میکشیدند و شرط و شروط میگذاشتند و من فقط تایید میکردم. دلم میخواست هرچه سریعتر از آن محیط بزنم بیرون. خلاصه پس از شنیدن اتمام حجتهای سه تفنگدار، بلاخره یکی از آنها به داخل آشپزخانه رفت تا مجوز حضور عروس خانم در جمع را صادر کند. البته فکر نمیکردم که حتی این سه حارث و پاسدار دردانه خواهر، پروانهٔ جواز همکلام شدنِ من با او را امضا کنند!
Mohammadii
(نکته آموزشی: کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار میرود جمع الجمع و کاملا غلط است)
ya ali
در ذهنم این فانتزی را میپروراندم که اگر قرار است این خواستگاری هم به سرنوشت قبلیها دچار شود حداقل پدرش دست چک نازی را از جیب بغل کتش دراورد و بگوید: "چقدر بنویسم که از زندگی دخترم بری بیرون؟" و من هم با قلبی شکسته و خاطری آزرده بگویم: "ده میلیارد تومن لطفا!" اما متاسفانه او اهل این دست و دل بازیها هم نبود!
Fatemeh Karimian
دیگر مرا یارای تحمل فشار خانواده و غرغرهایشان مبنی بر اینکه: "داری همسن نوح میشی ولی هنوز عزبی" نبود. بنابراین ریش و قیچی را سپردم دست خودشان و گفتم: باشه سوژه از شما، خواستگاری از من! دست از سر کچلم بردارید دیگه!
زهــرا م.ن
مادر با شنیدن این جملات، ابتدا برافروخته شد، بنفش شد، داد زد، راه رفت، خانه را جارو کرد و اندکی با خودش زیر لب غرولند کرد، آب قند نوشید و سپس وقتی آرامش به وجودش بازگشت به شکل متمدنانه انتقاد و مخالفت نمود.
Fatemeh Karimian
و ایضا معتقدم لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
آترین🍃
حالا من مانده بوده ام با یک پای علیل و زنی که رفته و بازگشت به همان انزوا و تنهایی سی ساله و یادآوری این بیت معروف که: "هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش"...
Mohammadii
یگر مرا یارای تحمل فشار خانواده و غرغرهایشان مبنی بر اینکه: "داری همسن نوح میشی ولی هنوز عزبی" نبود. بنابراین ریش و قیچی را سپردم دست خودشان و گفتم: باشه سوژه از شما، خواستگاری از من! دست از سر کچلم بردارید دیگه!
masoud
میدانستم اگر مجددا ندیده و نشناخته به خواستگاری طرف بروم به جای کسی مثل دختر ترامپ با چیزی مثل زن اوباما روبرو میشوم
karoon
شایان ذکر است که خانوادهٔ مذکور در همین تهران سکونت داشتند اما بقدری در قید و بند آداب منسوب به اجدادشان گیر کرده بودند که انگار در جزیره ای وسط اقیانوس اطلس به دور از تمدن و ملازمت با بشریت زندگی میکنند.
☆...○●arty🎓☆
اما من هنوز به این موضوع فکر میکردم که مگر میشود دعای ندبه زیباتر از دعای کمیل باشد یا شهید همت بهتر از شهید زین الدین؟!! مگر میشود مهمانان هیئتی در شمال شهر فقیرتر از کارتن خوابان جنوب شهر باشند؟ مگر میشود؟...
علی
من و مسی ۲۱ ساله بودیم اما با دو جهان متفاوت. من هنوز در به درِ این روزنامه و آن نشریه برای چاپ نوشته هایم؛ لئو در حال گل زدن و جایزه گرفتن و جابجایی رکوردها.
کاربر ۳۰۰۸۵۲۰
برعکسِ همهٔ مردم که وقتی به دستهای خدا خیره میشوند معجزه میکند، من به دستهای خدا که خیره میشوم با همان دست میزند پسِ کله ام!
کاربر ۶۰۷۳۲۵۰
انگار این مادرهای ایرانی خاصه تُرک هایشان شعبدهبازانی هستند با دستانی سحرآمیز.
Parinaz
- والا ما تهران. شوهرم وقتی پریماه ۱ سالش بود فوت کرد و من و این دردونه خانوم تا الان باهمیم
- خب خدا حفظتون کنه. راستش منم بعد از این پسر دوتا پسر دیگه دارم. همسرمم تو کار آزاده
-چه کاری بسلامتی؟
-مرغداری داره
Mohammadii
ما که دیگه آردمونو بیختیم و الکمونم آویختیم"
☆...○●arty🎓☆
چیزی شبیه مجلس شورای اسلامی یا سالن اجلاس سران با حضور مقامات لشگری و کشوری که روی صندلی هر کس اسمش را نوشته اند و مهمانان هم در جای ویژه!
ya ali
در آن لحظه فقط سه خانم باردار دیده میشد! عروس خانم بیچاره هم مثل مجلس روضه، نیم ساعتی فقط چایی پخش میکرد و برادر کوچکترش هم پشت سر او قند میداد!
ya ali
- پسر! تو چجوری مخ طرفو زدی به این سرعت؟! من ۳۰ تا خواستگاری رفتم تا الان نمیدونم چه طلسمی افتاده نمیشه!
- عزیزم هر کسی را بهر کاری ساختند. تو این کاره نیستی. باید تا آخر عمر مجرد بمونی.
- خواهشا نمک نریز. بگو چیکار کنم؟
- کاری نداره. هرچیزی گفتند بگو چشم. هر دستوری هر شرطی!
- خب مگه میتونم بنز اس ۳۰۰ یا ویلای شمال بخرم؟ یعنی چی هر شرطی گذاشتن بگم چشم؟ باید در توانم باشه. بعدش مطالبه کردند چه غلطی بکنم!
- ای بابا... کدوم مطالبه. حرف که باد هواست. فقط باید مثل من زرنگ باشی جایی رو موقع عقد امضا نکنی. مهریه ام که کی داده کی گرفته. دست بالا با ما مرداست! خیالت راحت.
Fatemeh Kiayi
میدانستم اگر مجددا ندیده و نشناخته به خواستگاری طرف بروم به جای کسی مثل دختر ترامپ با چیزی مثل زن اوباما روبرو میشوم آن هم با اخلاقی مشابه صدام حسین!
مهشید
براستی اخذ همسر ورزشکار، عضلانی و نیرومند میتواند بسیار ارزشمند باشد. مثلا دیگر لازم نیست درب شیشهٔ مربا و ترشیها را باز کنی چون خودش زورش میرسد. یا به محض دیدن سوسک و حشرات جیغ زنان پا به فرار نمیگذارد. یا مثلا اگر ماشین، در مسیر خراب شد میتوانی روی او برای هل دادن حساب کنی! یا حتی اگر وسط هال جلوی تلویزیون خوابت برد او براحتی مثل بچه بغلت میگیرد و میاندازد روی تخت خواب! کلا یک زن ورزشکار در مورد مسائل زناشویی قابلیت ارائهٔ خدمات فراوانی دارد! اما طبیعتا در کنار این مزایا معایبی هم هست. یکیش اینکه دیگر جرات نق زدن و دعوا کردن سر هیچ موضوعی را نخواهی داشت چرا که ممکن است از عواقبش سخت پشیمان شوی. مدل پشیمان کردنت هم به اقتضای رشتهٔ ورزشیِ او توفیر دارد.
شاید یه ستاره ی سیاه :))
حالا اینکه چرا خودش بعد از سی و پنج سال عمر پربرکت هنوز به شخص خوشبختی لینک نشده و ترش مانده بر همگان پوشیده است!
karoon
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان