دانلود و خرید کتاب مالوینای انزلی سعید جوزانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مالوینای انزلی اثر سعید جوزانی

کتاب مالوینای انزلی

نویسنده:سعید جوزانی
گردآورنده:فاضل ترکمن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مالوینای انزلی

کتاب مالوینای انزلی، رمانی خواندنی از سعید جوزانی، داستان پسر جوانی به نام نصیر است که در پی انتقام برآمده است. اما آشنایی او با دختری به نام مالوینا، تغییری در زندگی او می‌دهد...

درباره‌ی کتاب مالوینای انزلی

مالوینای انزلی، رمانی خواندنی از سعید جوزانی است. مالوینای انزلی داستانی است که در سطر و به سطر و صفحه به صفحه‌ی آن، آثار خشونت را می‌توان دید. چرا که خشونت موضوع اصلی داستان است. نصیر ارباب‌زاده‌ای زخم خورده از عمویش است. او خانه و دیارش را ترک می‌کند و از تالش راهی بندر پهلوی می‌شود تا در بلبشویی که انتظارش را می‌کشد، بساط انتقام و التیام این زخم را فراهم کند. هرچند همه‌چیز آنطور که او در ذهنش تصور کرده است پیش نمی‌رود. سختی‌ها و مصائب مدام در شهری غریب از او نصیری کینه توز و سخت می‌سازد. تا اینکه با پیرمرد و دختری به نام مالوینا از جامعه‌ی ارامنه‌ی بندر پهلوی آشنا شده و مسیر زندگی‌اش تغییر می‌یابد.

کتاب مالوینای انزلی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

مالوینای انزلی، رمانی جذاب و پرکشش است که در سال‌های ۵۷ و ۵۸ اتفاق می‌افتد. اگر به داستان‌هایی با چنین حال و هوایی علاقه‌مند هستید از خواندن مالوینای انزلی لذت می‌برید.

درباره‌ی سعید جوزانی

سعید جوزانی در سال ۱۳۶۵ متولد شد. و در حال حاضر ساکن انزلی است و از اعضای کانون داستان چهارشنبه‌ی رشت است. تا کنون مجموعه داستان سال دو فصل دارد و رمان مالوینای انزلی از این نویسنده منتشر شده است.

بخشی از کتاب مالوینای انزلی

کف دست را گذاشت روی کمرش. لرزشی درد را می‌دَواند توی تنش. شَل‌زنان اما پابه‌پا از عرض خیابان بایندُر رد شدند. کافهٔ مَمی‌بالاجا ابتدای خیابان بود. دکانی کوچک و دنج که روی شیشهٔ درش با رنگ قرمز نوشته بود: واویشکا، کباب‌ترش، جگرباقرساق، دوش، دُنبلان، خوش‌گوشت. دوسه‌باری با ایسی آمده بود. جایی محقر و ارزان که پاتوق کارگرهای بارانداز و ملوان‌های روسی بود و می‌شد با دوسه‌تومان سیر از دکان بیرون آمد.

ایسی در را باز کرد و نصیر دنبالش رفت تو. بوی ترشیدگی می‌آمد، انگار کف‌اش را با سرکه شسته باشند. سرمایش دست‌کمی از بیرون نداشت. کسی نبود. دورتادور، نیمکت‌هایی به دیوار چسبیده بود و به موازات‌شان میزِ یک‌تکهٔ چوبی جا داشت.

مَمی‌بالاجا مجلهٔ دنیای ورزش را بست و سرِ طاسش را بالا آورد. پنجاه‌وچندساله می‌زد. ایسی گفته بود تُرک‌ها به خاطر قدِ کوتاه و هیکل ریزش به‌ش می‌گفتند مَمی‌بالاجا. ایسی گفت: «دو پرس واویشکا آقامَمی. قربان دستت پرملاطش بکن چرب و چیل باشد. من و این رفیقم از قحطی فرار کردیم.»

مَمی‌بالاجا خندید و گفت: «حاضری ندارم ولی تندی درست می‌کنم.» بعد بلند شد رفت توی پستویی که آشپزخانه بود و از آنجایی که نصیر نشسته بود دید داشت. جگر را برداشت روی تخته ریزریز کرد. بعد دو قلوه و دل و تکه‌ای دنبه انداخت توی تابه‌ای که روغنش داغ شده بود.

نگاه نصیر رفت روی دیوارِ کاشی‌کاری چربی‌گرفته که پر از بریدهٔ مجله بود.


نظرات کاربران

مینیمالیست
۱۴۰۲/۰۱/۲۲

داستان خوبی داشت که در بندرانزلی اتفاق افتاده بود. بندرنزلی واقعا شهر زیباییه که به دروازه اروپا مشهوره

عالی بود
۱۳۹۹/۰۳/۲۰

خوب بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۳۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان