دانلود و خرید کتاب دشت پاک علی عیسایی
تصویر جلد کتاب دشت پاک

کتاب دشت پاک

نویسنده:علی عیسایی
انتشارات:میعاد اندیشه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دشت پاک

کتاب دشت خاک نوشته علی عیسایی است. این کتاب یک رمان در فضای روستایی است و روایت حال و روزگار مردم این منطقه در دهه چهل است. زمانی که روستا با امروز بسیار متفاوت بود. ای کتاب را نشر میعاد اندیشه منتشر کرده است.

درباره کتاب دشت خاک

در روزگاری دور که بیشتر جمعیت  کشور در روستاها ساکن بودند. هر آبادی خانی داشت و هر خانی چند پارچه آبادی املاکش بود. مردم آبادی‌ها محروم از اغلب حقوق خود بودند و جان و اموالش درگرو خان بود و رعیت حق هیچ‌گونه اعتراضی نداشت. اعتراض و انتقاد کلمه نامفهومی بود؛ که در هزارتوی پیچیده روزگار و گردش دوران گم‌شده بود. مگر این‌که فردی دست از جان می‌شست. به همین خاطر ساکنین هر آبادی درسشان را خوب آموخته بودند که بالاتر از دستور خان و ملاک حرف و دستوری را نزنند. سرزمین جنوب کرمان مشهور به رودبار زمین نیز از این قاعده مستثنا نبود. بیشتر مردم این سرزمین دامداری شغل اولشان بود و پس از آن کشاورزی اختیار کرده بودند. به علت دور بودن این سرزمین از مرکز کشور، حکومت‌ها بر اغلب مناطق این سرزمین کمتر دسترسی داشتند و همه امورات و مسائل مناطق و مردم به صورت طایفه ای و گروهی خاص حل‌وفصل می‌شد و کسی را یارای مخالفت و مقابله با رأی و نظر آن‌ها نبود. اکثر مردم از نعمت سواد بی‌بهره بودند. این کتاب داستان جذابی است از روایت زندگی مردم این منطقه در دوران گذشته.

خواندن کتاب دشت خاک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب دشت خاک

-خبر خاصی از آبادی و مناطق دیگر نبود.

-چرا یکی از آن‌ها می‌گفت: در اثر خصومتی که ماهها قبل بین یکی از آدم‌های سالار به نام شهباز با یکی از کدخداها به نام مشهدی رمضان اتفاق می افتد. کدخدا با چند نفر از آدم‌هایش برای تلافی تعدی که از جانب آدم سالار نسبت به آن‌ها صورت گرفته بود. شبانه به روستای شهباز یورش می‌آورند و هرکدام یکی از تپه‌های اطراف را پاسبانی و مواظبت می‌کنند. تا در فرصت مناسب بتوانند شهباز را که مباشر سالار در آن منطقه بوده است، را از پای درآوردند دمدمه‌های صبح بود، شهباز برای رفتن به دستشویی از خوابگاه خویش بیرون می‌آید، درحالی‌که کاملاً بسته و مجهز بود. مثل‌اینکه از جانش بیم داشت. هنگامی‌که از دستشویی که ۴۰ متری از آن خانه بی حصار فاصله داشت، بیرون می آید و در حال شستن دست‌هایش بود. رمضان و همراهانش با شلیک دو گلوله برنو او را هدف قرار می‌دهند و از پای درمی‌آورند. مهاجمان از ترس جان خود بعد از چند شلیک دیگر پای به فرار در آن هوای گرگ و میش اواخر زمستان می‌نمایند و تا روستای بعدی که در مسیر راه قرار داشت حتی پشت سرخود را هم نگاه نکردند. در روستای بعدی خود را در چند کیلومتری آن نگاه داشتند و صبر کردند تا بلکه آدمی از روستا بیاید و او را بفرستند و ببینند که آیا شهباز از پای درآمده است یا نه؟ عاقبت قاصدی را که چوپان همان روستا و مشغول چراندن گوسفندان در دشت بوده است را پیدا می‌کنند و به آنجا می‌فرستند.

هنوز خورشید طلوع نکرده بود. قاصد در راه رفتن به روستا به یک نفر از اهالی به نام نوروز برخورد می کند. پس از سلام و احوال‌پرسی نوروز از چوپان می‌پرسد: از این‌طرف‌ها؟

-گوسفندان را گم‌کرده‌ام و از دیشب تا به حال به دنبال ردی از آن‌ها هستم. اگر حیوان وحشی آن‌ها را نخورده باشد.

آیا اثری، ردی و خبری از گوسفندان رهاشده در صحرا ندیده یا نشنیده ای؟

- نه چیزی به گوشم و نه گوسفندی به چشمم خورده است.

nosrat shabani
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

سلام. سن من به این داستان قد نمی ده ولی چقدر این داستان اشناست مادر بزرگ و دایی های من برام تعریف کردن متشکرم.

رضا زارعی
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

بسیار عالی

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۳ صفحه

حجم

۱۴۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۳ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان