کتاب بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری
معرفی کتاب بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری
کتاب بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری نوشته میگل دلیبس است که احمد طاهری آن را به فارسی ترجمه کرده است. نویسنده سالهای زیادی رئیس و یا عضو فرهنگستان سلطنتی زبان اسپانیا بوده و همزمان خلق آثار ادبی را به شیوه و سبک ویژه خویش به زیبایی ادامه داده است.
درباره کتاب بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری
این کتاب روایت مردی ۴۸ ساله است که همسرش را از دست داده است و حالا تصمیم گرفته خاطرات زندگیاش را بنویسد. دو فرزندش به دلیل فعالیتهای سیاسی در زندان هستند او در نوشتهاش برای فرزندانش از غم دوریشان مینویسد از مادرشان و فداکاریها و شجاعتهایش. این کتاب سرنوشت زنی عجیب و قدرتمند است که توانسته است مسیر زندگی همسرش و فرزندانش را تغییر دهد و از آنها انسانهای قویای بسازد.
خواندن کتاب بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بانوی سرخپوش بر زمینهی خاکستری
دخترکت در آن ماهها، زندگی او را پر کرده بود. هیچگاه تصور نمی کردم که سال اول زندگی یک کودک می بایست با سرمشقهایی حساس تطبیق یابد. برای من نخستین سال زندگی یک بشر، سه مرحله تعیین کننده را در برمی گرفت: اولین تلاشها برای حرف زدن، اولین دندان و اولین گامها. آغاز صحبت کردن، خوردن و راه رفتن. اینها تمام نکات آموختنی بود. درذهن من، یک کودک سالم، غیر از اینها موضوع دیگری نمی توانست داشته باشد. اما در کنار مادرت فرا گرفتم که مرحله رشد یک کودک پر از ظرافتهاست. اینهمه ملاحت!، اینهمه نکته! نامه هایی را که با ذکر یافته هایش برای تو به زندان می فرستاد به خاطر دارم: “بچه انگشت مرا تعقیب می کند، یاد گرفته نکاه کند”. “دخترت هر گاه نزدیک گهواره اش می شوم دستهایش را به سویم دراز می کند”،“ امروز برای اولین بار ب طور ارادی برای یک جشم بی جان خندید، برای یک سگ عروسکی پشمالو.”
اینهمه نکته غیرقابل تصور! همزمان با رشد او، دگرگونیهای لباس او هم جالب بود. لباسهای بافتنی، دامنهای کوچکش، (ص ۳۹) پیشبندها و کفشهای کوچولوی او. هر بار که او را به زندان می آورد، کلیه لباسهایش را عوض می کرد. با هم درباره چیزهایی که او دوست داشت، یا خوشش نمی آمد، صحبت می کردید. به یاد می آورم که روزی تصمیم گرفت دامن کوچولوی او را درآورد و با پاهای لخت او را نزد تو آورد. من به این ابتکار او اهمیت چندانی ندادم، اما، دوشنبه بعد، استقبال تو از آن کار بسیار گرم بود: سر و صدا و خنده، شوخی بالاگرفت؛ حرف زدن شما قطع نمی شد. حتی درباره آینده پاهای بچه صحبت می کردید! هیچگاه نمی توانم تصور کنم که یک موجود به آن کوچکی، بحث بزرگی بین دو انسان بالغ بیافریند.
هیچکدام از اینها مانع آن نبود که از توجه مادرت به وظایف خود، به عنوان دبیر کارهای من، کاسته شود. به آرمانها، آرزوها و علایق من به خوبی آگاه بود. آنقدر لحظه به لحظه پیگیر زندگی و مسایل من بود که به ندرت نیاز داشت قبل از پاسخ به نامه ای با من مشورت کند. تلاش می کرد جاده را آنچنان برای من هموار کند که فارغ از همه جا به راحتی کار خود را ادامه دهم.
حجم
۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه